تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

ساطع شده، منتشر شده، بیرون داده شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به طور پیوسته، دائماً، مرتباً، به مراتب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

خم شده، تا شده، چیزی یا کسی که از جایی پایین افتاده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

از ریخت افتاده، از شکل طبیعی خود خارج شده، تاب برداشته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دستکاری نشده، دستنخورده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

پروسه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

قیژ قیژ سقف یا کفپوش چوبی هم چَم ( مترادف ) : squeak

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

پوشانده شده، تحت پوشش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

panelled walls به دیوار های چوبی گفته میشه که صفحه های چوبی کنده کاری شده و طرح دار با عرض حدود یک متر کنار هم گذاشته شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

گذشته ی فعل wind up به معنی کوک کردن ساعت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

متحیر ماندن، he stood puzzled ماتش برده بود، خشکش زده بود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

اتفاق ( یا چیز ) عجیب ، غیر منتظره و گیج کننده جمع آن rum gos

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

un یک پیشوند هست به معنی not ، که هر کلمه ای بعدش بیاد معنیش برعکس میشه. hurt یعنی آسیب دیده و unhurt یعنی کسی که "دوباره سالم شده" و از عمل آسیب دید ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

از ریشه ی pace به معنی آهسته قدم زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

غنچه کردن لب ها، جمع کردن لب ها به منظور سوت زدن ، بوسیدن و یا مزه کردن غذای ترش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

مترادف ( همچَم ) : curt, informal, casual, brusque معنی ( چَم ) : بدون فکر حرف زدن، رک و بدون رودربایستی تو ترجمه ی بعضی جمله ها به فارسی معنی خاصی ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

he stroked his chin روی چانه اش دست کشید ( مثلا موقع فکر کردن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

to make known or public آشکار کردن نمونه: every thing is going to be raked up. همه چی قراره معلوم بشه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

معنی: دل به دریا زدن توضیح: با اعتماد به نفس و بدون خجالت کاری رو انجام بدی ، علارقم وجهه ی بد اجتماعیش. شاید بشه گفت معادل"پیه چیزی را به تن خود ما ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

معنی ( چَم ) :تا ابد untill kingdom comes. یک عبارت مبالغه آمیز است. معادل عبارات زیر در فارسی: " تا زیر پاهات علف سبز بشه" "تا قیامت" "وقت ظهور" خ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

به عنوان اسم ( noun ) : ۱ - طره یا تاج از جنس پر ، خز یا پوست روی سر یک پرنده یا نوعی جانور. ۲ - قلّه یا نوک تپه ( کوه ) ۳ - قسمت بالای موج که پیچ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

jut out بیرون زدگی، برآمدگی، به طرف بیرون گسترش پیدا کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بندر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سرکوب کردن، فرو دادن she was fighting down a rising feeling of panic.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

draw a deep breath نفس عمیق کشیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

این پا و اون پا کردن، با عجله سر پا شدن she scrambled on her feet.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

far - fetch: improbable بعید ، غیرممکن some of the oder accusatiins were very far fatched and ridiculous.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Serving in a public capacity = working in a government or political job خدمتگزار مردم، مانند قاضی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

( adverb ) قید به معنی صلح آمیز , با آرامش Placidly means in a way that is placid—calm, peaceful, or quiet. مثال: he was gazing placidly out to sea.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

adverb قید برفرض گرفتن، گمان کردن در ۳ مورد استفاده می شود: ۱ - guess حالتی که در آن دارید حدس میزنید کسی با خودش چه فکری می کند یا چه اتفاقی قرار اس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به تنهایی، به خودی خود، به طور مستقل singly, individually

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

طبق قانون، در چارچوب قوانین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

گذشته آن mowed down کشتن ، کله پا کردن، قتل به طرز فجیح و آنی ( مثل زیر گرفتن با ماشین )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به همراه داشتن در مکان های عمومی to escort publicly to various places

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

گاهی برابر است با اصطلاح hornet's nest: ۱ - دردسر، یک وضعیت خطرناک یا دردسر ساز ۲ - واکنش خشمگین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

با سوال پرسیدن کسی را تشویق کنی تا صحبت کنه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

it strikes me دو معنی ( چَم ) دارد: ۱ - وقتی میخواهیم بگیم که موضوعی را میدانیم و از آن آگاهیم. ۲_وقتی که از چیزی شوکه شده ایم. آن چیز از نظرمان غیر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به تمام معنا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

برای تاکید روی صحت و یا حدت یک اتفاق استفاده میشود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

درگیر کردن to force or persuade someone to join a group or become involved in something .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

برابرِ take about کسی یا چیزی را همه جا با خودت ببری این ورو اون ور To physically carry someone or something all around; to tote someone or something ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

beat up and down: to run first one way and then another. بالا و پایین کردن مثال: the three man were beating up and down from the highest point to th ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

it was very peacful here with the lap of the waves breking over the rocks. صدای ( شلپ شلپ ) امواج هنگام برخورد با صخره ها آرامش بخش بود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

۱ - نا آگاه، نا هوشیار ۲ - نابودی، انقراض ۳ - به فراموشی سپرده شده ۴ - عفو ، بخشش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

'tis مخفف it is نمونه: Tisn't natural. این عادی نیست.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

a look around a place, especially to see if it is suitable or to get information about an enemy. Recce is short for reconnaissance. شناسایی، اکتشاف

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

قید به معنی گستاخانه، بی شرمانه، با بی پروایی صفت مربوط به این قیدimpudent است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در جایگاه فعل دو تا معنی ( چَم ) دارد: ۱_ضربه یا تحریک یک جسم به وسیله ی انگشت و یا شیء تیز ۲ - تکان دادن و رانش سر به یک سمت و سوی خاص "I poked my h ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

مترادف hoarse: harsh, grating, husky, raucous, rough, gruff. متضاد: mellifluous, mellow, rich, sweet, melodious. با صدای خشن و گرفته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

pertaining to or of the nature of a spasm; characterized by spasms. مثال: her fingers worked spasmodically.