recce

جمله های نمونه

1. The first duty of a director is to recce his location.
[ترجمه گوگل]اولین وظیفه یک کارگردان این است که مکان خود را بازگرداند
[ترجمه ترگمان]اولین وظیفه یک مدیر این است که موقعیت خود را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A recce of the area had shown that there was another airfield thirty miles from Sirte at Tamit.
[ترجمه گوگل]بررسی منطقه نشان داده بود که فرودگاه دیگری در سی مایلی سرت در تامیت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]A از این ناحیه نشان داده بود که یک فرودگاه کوچک دیگر در ۳۰ مایلی شهر سرت در Tamit وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. During a recce, the deaths column of local newspapers often prove invaluable - the newly-widowed are particularly vulnerable.
[ترجمه گوگل]در طول یک دوره استراحت، ستون مرگ و میر روزنامه های محلی اغلب ارزشمند است - تازه بیوه شده ها به ویژه آسیب پذیر هستند
[ترجمه ترگمان]در طی یک تصادف، ستون مرگ و میر روزنامه های محلی اغلب ارزشمند به نظر می رسد - بیوه تازه بیوه شده به طور خاص آسیب پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was preceded by a scrupulous recce weeks before in a restaurant near his house with the code name Pomme d'Amour.
[ترجمه گوگل]هفته‌ها قبل از آن یک مهمانی دقیق در رستورانی نزدیک خانه‌اش با اسم رمز Pomme d'Amour برگزار شد
[ترجمه ترگمان]هفته پیش در رستورانی نزدیک خانه او با اسم رمز خرمیا د سنت آمور، weeks بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was not the recce I resented, it was his manipulation of me.
[ترجمه گوگل]این چیزی نبود که من از آن رنجیده بودم، بلکه دستکاری او از من بود
[ترجمه ترگمان]تقصیر او نبود که من از او متنفر بودم، این از دست دادن من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. 'They did come here to do a recce, along with several other places in the south of England, ' he said.
[ترجمه گوگل]او گفت: "آنها به همراه چندین مکان دیگر در جنوب انگلیس به اینجا آمدند تا یک استراحت انجام دهند "
[ترجمه ترگمان]او گفت که آن ها به اینجا آمده بودند تا به همراه چندین مکان دیگر در جنوب انگلستان یک recce انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm going out myself with the adjutant to recce training areas.
[ترجمه گوگل]من خودم با آجودان برای مناطق آموزشی recce بیرون می روم
[ترجمه ترگمان]من خودم با آجودان به مناطق آموزشی recce می روم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. On the recce you really get to feel it: when you drive into a village on those little cobbled roads it's like a cowboy riding in on his horse.
[ترجمه گوگل]در خلوت، واقعاً آن را احساس می‌کنید: وقتی در آن جاده‌های سنگ‌فرش کوچک به روستایی می‌روید، مانند گاوچرانی است که سوار اسبش شده است
[ترجمه ترگمان]بر حسب تصادف، تو واقعا باید احساس کنی: وقتی به دهکده ای در آن جاده های سنگ فرش گردش می کنی، مثل این است که یک گاوچران سوار بر اسب سوار اسب شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Actually, I was invited to go there to recce . . . Do you find those street scenes in these pictures familiar?
[ترجمه گوگل]در واقع از من دعوت شده بود که به آنجا بروم آیا آن صحنه های خیابانی را در این تصاویر آشنا می دانید؟
[ترجمه ترگمان]در واقع، من برای رفتن به اونجا دعوت شدم که اون صحنه های خیابانی رو توی این عکس ها پیدا کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I hope so! We did the recce for Wales Rally GB in 2007 so I have some knowledge of the event and what to expect - it is not completely unknown to me.
[ترجمه گوگل]امیدوارم! ما در سال 2007 مسابقات رالی ولز را انجام دادیم، بنابراین من اطلاعاتی در مورد این رویداد و آنچه انتظار دارم را دارم - برای من کاملاً ناشناخته نیست
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که چنین باشد! ما در سال ۲۰۰۷ این کار را برای رالی ولز انجام دادیم تا من از این رویداد اطلاع داشته باشم و چه چیزی باید انتظار داشته باشم - آن کاملا برای من ناشناخته نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. With a two-day recce, an extended pre-event test and a two-day rally we thought that was a good balance of 300 kilometres on the events.
[ترجمه گوگل]با یک استراحت دو روزه، یک آزمون طولانی قبل از رویداد و یک رالی دو روزه، ما فکر کردیم که تعادل خوبی از 300 کیلومتر در رویدادها است
[ترجمه ترگمان]با یک recce دو روزه، یک تست پیش از رویداد و یک تظاهرات دو روزه، ما فکر کردیم که این یک توازن خوب با ۳۰۰ کیلومتر بر روی این رویدادها می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Uncle Jim took the air rifle and went on a recce to the far end of the quarry.
[ترجمه گوگل]عمو جیم تفنگ بادی را گرفت و به سمت انتهای معدن رفت
[ترجمه ترگمان]عمو جیم تفنگ بادی را برداشت و به سمت انتهای معدن رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Similarly, Fire Support Company had to set up their display of mortars, anti-tank missiles and Scimitar tracked recce vehicles.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، شرکت پشتیبانی آتش مجبور شد نمایش خمپاره‌ها، موشک‌های ضد تانک و خودروهای رهگیری Scimitar را راه‌اندازی کند
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، شرکت حمایت از حریق باید نمایش their، موشک های ضد تانک و scimitar نقلیه recce را راه اندازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some were converting from the heavies such as the Lincoln and Washington, others from the recce and light bomber Mosquito squadrons.
[ترجمه گوگل]برخی از هواپیماهای سنگین مانند لینکلن و واشنگتن، برخی دیگر از اسکادران پشه‌های بمب‌افکن و بمب‌افکن سبک در حال تغییر مذهب بودند
[ترجمه ترگمان]برخی از آن ها از the مانند لینکلن و واشنگتن، و برخی دیگر از the و بمب افکن های سبک bomber squadrons بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• (british informal) reconnaissance (military use)
(slang) reconnoitre

پیشنهاد کاربران

1 -
/ˈrek. i/
UK /informal
( US recon )
the process of getting information about enemy forces or positions by sending out small groups of soldiers or by using aircraft, etc
انگلیسی بریتانیایی، غیر رسمی
...
[مشاهده متن کامل]

فرآیند کسب اطلاعات در مورد نیروها یا مواضع دشمن با اعزام گروه های کوچک سرباز یا با استفاده از هواپیما و غیره
He sent three men on a recce
2 -
the process of visiting and quickly looking around a place in order to find out information about it
فرآیند بازدید و جستجوی سریع در اطراف یک مکان به منظور یافتن اطلاعات در مورد آن
He did a little recce of the area before picking a spot to wait with his camera

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/recce
a look around a place, especially to see if it is suitable or to get information about an enemy. Recce is short for reconnaissance.
شناسایی، اکتشاف

بپرس