تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

folded hands یعنی انگشت های دو تا دستت رو به هم قفل کنی، طوری که انگشتان دو دست یکی در میان قرار بگیرند. To interlace the fingers of one's hands, wi ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

A plaster ceiling is made of plasterboards, which is made of gypsum or casting powder mixed in with fibres that hold the mixture together. Usually, t ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

نمونه: football field was enclosed by a chain - link fence topped with barbed wire. اطراف زمین فوتبال با یک حصار تور فلزی که بالای آن با سیم خاردار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

If you are keen on something, you like it a lot and are very enthusiastic about it. مترادف: fond of

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

از این دستگاه هایی که تو شهربازی ها سکّه ( یا پول ) میندازن و سوارش میشن و تکون میخوره. معمولا هم شکل حیوان هستش مثلاً گاو ( bull ) . A mechanical b ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

بهش اینارو هم میگن:stock prod یا hot stick یه وسیله ای هست که دسته ی بلندی دارد و سَر آن یک حالت دوشاخه مانند هست، در گذشته از آن برای اینکه به گاوها ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

a very old text or document in which writing has been removed and covered or replaced by new writing. something such as a work of art that has many ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

کارواژه ( verb ) : ۱ - دور جایی رو گشتن یا از لبه ی جایی رفتن. go round or past the edge of. مانند: "he did not go through the city but skirted it" ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

یا گذشته ی فعل skirt هست و یا صفت ( adj ) به چَم "دامن دار". مانند "پیراهن دامن دار"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به جایی که تماشاچی ها در سالن های ورزشی می نشینند هم گفته می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

واژه ی "سوق" در عربی به معنای مغازه و market میباشد و با پسوند جمع عربی "ات" میشود سوقات به معنی " بازار" که مانند دیگر واژگان عربی در فارسی دچار دگر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پلمپ شده، باز نشده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

I went upstairs and laid myself out again on my bed. رفتم طبقه ی بالا و روی تخت ( مانند مُرده ها ) دراز کشیدم ( و خودم را به مُردن زَدم ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

into the heaving sea درون دریای موّاج

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

فعل ( verb ) : ۱ - تکان دادن و جابجا کردن چیزی lift or haul ( something heavy ) with great effort. "she heaved the sofa back into place" pull, raise ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اسم ( noun ) : a soft mixture of sand and cement and sometimes lime with water, for spreading on walls, ceilings, or other structures, to form a smoo ...

پیشنهاد
١

یه اصلاح ( واژاک ) در فارسی هست که بَرابَر همینه: "هم خر رو میخوای هم خرما رو؟" you can't eat your cake and have it too. این اصطلاح از دو بخش تشکیل ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

روسی:pal'to رَخت و لباس در زبان روسی plat'ye است. واژه ی "پالتو" در بیشتر کشورهایی که نزدیک یا جزیی از شوروی بوده کاربرد داره.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

گرچه معنی واژه به واژه ی آن می شود"سوار بر رعد و برق" اما این یک اصطلاح است به چَم ( معنی ) "اعدام با صندلی الکتریکی". غیر از آن یک چَم دیگر نیز دار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

برابر آن در فارسی: "از من به تو نصیحت" از این اصطلاح ( واژاک ) برای آغاز گفتن نصیحت استفاده می شود، بدین شیوه؛ A word to the wise: never sign a contr ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

همخوانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

that was bound to come soon. در شُرُف رخ دادن بود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آشکار و افشا شدن گناهکاری متهم، هنگامی که پلیس یا دیگر مقامات رسمی برای گرفتن اعتراف از متهم دست به خشونت و تهدید میزنند. تهدید به اینکه به خانواده و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Contraction of about to

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

"Hollin" means to insult someone.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

احتکار کردن ( مخفیانه اندوختن و ذخیره کردن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

گوناگون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ - سقط جنین ( بنیم ) of a pregnant woman ) experience a miscarriage ) . "Wendy miscarried after five weeks" ۲ - شکست ( یک نقشه، برنامه ) ( of a ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دسته بندی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ - سنگ سَر دَر a flat stone forming part of a coping. the highest stone in a building, wall, or structure. ۲ - گام پایانی ( قدم آخر ) ، آخرین مرحل ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

رشد، فَرگشت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلّالِ موادِ ( ماتکان ) مُخدر ( بَنگ ) ، مَواد فروش pusher, supplier & seller. Brings, sells and hands over goods ( drugs ) . a seller of illegal dru ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

بازبینی، بازنگری ( یک داستان یا رویداد، رخداد )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

هوشیار شدن to become sober or less drunk or to make ( a drunk person ) sober or less drunk

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

افزون بر این You can use what is more or what's more to introduce an extra piece of information which supports or emphasizes the point you are making.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

i will not take up space here by going into details of how this was accomplished. من با وارد شدن به جزئیات چگونگی انجام عملیات، فضا را اشغال نمیکنم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

diminishment ( countable and uncountable, plural diminishments ) The act of diminishing; reducing in size, quantity, or quality. Synonyms: decline, d ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

مترادف "emit " ۱ - "تولید صدا" ، "ایجاد صدا کردن" نمونه: "I uttered an exclamation " فریاد زدم. ۲ - به جریان انداختن ( به گردش انداختن ) پول

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

False equivalence is a logical fallacy in which an equivalence is drawn between two subjects based on flawed or false reasoning. This fallacy is cate ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

hamper: hinder or impede the movement or progress of. to hold back. صفت یا حالت گذشته ی فعل hamper "مهار شده" تقریبا مترادف" restrained"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

verb past tense: waxed; past participle: waxed 1. موم cover or treat ( something ) with wax or a similar substance, typically to polish or protect it ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

need, an urgent need or demand، Essential بایا، بایسته، ضروریات، الزامات، واجبات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

در خور توجه نیست، غیر مهم، بی اهمیت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

"مفهومِ عدالت" ، "خودِ نفسِ عدالت"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

any of the people or organizations who may be affected by a situation, or who are hoping to make money out of a situation "اشخاصِ دَرگیر" سازمان، گرو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

used to refer to the state of being invisible or non - existent. "she just vanished into thin air" "he spirited himself off that island into thin ai ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

To take, sneak, or carry someone or something away in a mysterious, secretive, or furtive manner. A noun or pronoun can be used between "spirit" and ...

پیشنهاد
٠

If you have a bee in your bonnet about something, you are obsessed with it and can't stop thinking about it. This phrase is often used when you are w ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

any of a class of sedative and sleep - inducing drugs derived from barbituric acid. CHEMISTRY a salt or ester of barbituric acid. یه گروه از داروها ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهادت دروغ