پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)

بازدید
٦,٣٤٣
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( آب شنگرفی ) ( بِ شَ گَ ) ( اِمر. ) کنایه از: شراب سرخ ، اشک خونین .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

طفل خونین ؛ کنایه از خورشید است : برشکافد صبا مشیمه شب طفل خونین بخاور اندازد. خاقانی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست بر ترکش زدن ؛ مهیای جنگ شدن.

پیشنهاد
٠

دست بر ترکش زدن ؛ مهیای جنگ شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

مغتنم شمردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( همین که همینکه ) بمحض اینکه : همینکه مرا دید فرارکرد.

پیشنهاد
٣

( همین که همینکه ) بمحض اینکه : همینکه مرا دید فرارکرد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( همین که همینکه ) بمحض اینکه : همینکه مرا دید فرارکرد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

( همین که همینکه ) بمحض اینکه : همینکه مرا دید فرارکرد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( همین که همینکه ) بمحض اینکه : همینکه مرا دید فرارکرد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( همین که همینکه ) بمحض اینکه : همینکه مرا دید فرارکرد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

منهزم شدن ؛ شکست خوردن و فرار کردن و مغلوب شدن. ( ناظم الاطباء ) . شکست خوردن. ( زمخشری ) : هر شاه کو ز لشکر تو منهزم شود بسته ره هزیمتش از کوهسار با ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

منهزم. [م ُ هََ زِ ] ( ع ص ) از میان جنگ گریزنده و لشکر شکست خورده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . شکست خورده و شکسته شده و لشکر شکست خورده و مغلوب شده و فرا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

منهزم. [م ُ هََ زِ ] ( ع ص ) از میان جنگ گریزنده و لشکر شکست خورده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . شکست خورده و شکسته شده و لشکر شکست خورده و مغلوب شده و فرا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

منهزم کردن ؛ شکست دادن و غالب آمدن بر دشمن. ( ناظم الاطباء ) . منهزم ساختن ؛ منهزم کردن. ( ناظم الاطباء ) . شکست دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

منهزم کردن ؛ شکست دادن و غالب آمدن بر دشمن. ( ناظم الاطباء ) . منهزم ساختن ؛ منهزم کردن. ( ناظم الاطباء ) . شکست دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

منهزم کردن ؛ شکست دادن و غالب آمدن بر دشمن. ( ناظم الاطباء ) . منهزم ساختن ؛ منهزم کردن. ( ناظم الاطباء ) . شکست دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مبرم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اقران

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

اقران

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اقران

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعلام یافتن ؛ آگهی یافتن. باخبر شدن. واقف شدن : امید و بیم من از روزگار زایل شد که یافتم ز بد و نیک روزگار اعلام. مسعودسعد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعلام یافتن ؛ آگهی یافتن. باخبر شدن. واقف شدن : امید و بیم من از روزگار زایل شد که یافتم ز بد و نیک روزگار اعلام. مسعودسعد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعلام یافتن ؛ آگهی یافتن. باخبر شدن. واقف شدن : امید و بیم من از روزگار زایل شد که یافتم ز بد و نیک روزگار اعلام. مسعودسعد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اعلام یافتن ؛ آگهی یافتن. باخبر شدن. واقف شدن : امید و بیم من از روزگار زایل شد که یافتم ز بد و نیک روزگار اعلام. مسعودسعد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعلام یافتن ؛ آگهی یافتن. باخبر شدن. واقف شدن : امید و بیم من از روزگار زایل شد که یافتم ز بد و نیک روزگار اعلام. مسعودسعد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعلام یافتن ؛ آگهی یافتن. باخبر شدن. واقف شدن : امید و بیم من از روزگار زایل شد که یافتم ز بد و نیک روزگار اعلام. مسعودسعد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترک مخاصمه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ترک مخاصمه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به زحمت

پیشنهاد
٠

روانه راه کردن ؛ به سفر فرستادن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به صلاح باز آوردن:آشتی دادن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۳۷ ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به صلاح باز آوردن:آشتی دادن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۳۷ ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به صلاح باز آوردن:آشتی دادن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۳۷ ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

صلاح دید. [ ص َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) تجویز. مصلحت دیدن. صلاح جستن. صوابدید. رجوع به صلاح و صلاح دانستن و صلاح اندیشیدن شود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

دیرادیر. ( ق مرکب ) دیردیر. دیربدیر. مقابل زود بزود. ( یادداشت مؤلف ) : بدین سبب مردم محرور را شراب دیرادیر باید خوردن و اگر خود نخورد بهتر و زیباتر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

state - of - the - art

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

state - of - the - art

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

be of one mind

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

be of one mind

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

be of one mind

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

be of one mind

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

be of one mind

پیشنهاد
٥

No matter what people say!

پیشنهاد
١

No matter what people say!

پیشنهاد
٠

put sth first

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

put sth first

پیشنهاد
٢

put sth first

پیشنهاد
٠

don't play dumb with me

پیشنهاد
٢

don't play dumb with me