پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
امتداد داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] ( مص مرکب ) کشیده شدن . ممتد شدن . استمرار داشتن . ممتد بودن .
امتداد دادن . [ اِ ت ِ دَ ] ( مص مرکب ) کشیدن . کشانیدن . ممتد کردن . استمرار دادن . اطاله .
امتداد دادن . [ اِ ت ِ دَ ] ( مص مرکب ) کشیدن . کشانیدن . ممتد کردن . استمرار دادن . اطاله .
امتداد دادن . [ اِ ت ِ دَ ] ( مص مرکب ) کشیدن . کشانیدن . ممتد کردن . استمرار دادن . اطاله .
امتداد دادن . [ اِ ت ِ دَ ] ( مص مرکب ) کشیدن . کشانیدن . ممتد کردن . استمرار دادن . اطاله .
مخوفات. [ م َ ] ( ع اِ ) بیم ها. خطرها. ( از ناظم الاطباء ) .
مخوفات. [ م َ ] ( ع اِ ) بیم ها. خطرها. ( از ناظم الاطباء ) .
مخوفات. [ م َ ] ( ع اِ ) بیم ها. خطرها. ( از ناظم الاطباء ) .
مخوفات. [ م َ ] ( ع اِ ) بیم ها. خطرها. ( از ناظم الاطباء ) .
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
مصون ماندن
مصون ماندن
سلطان قلمرو خود را در تهدید می دید
انجر و منجر. [ اَ ج َ رُ م َ ج َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع در تداول عامه ، کشاکش . کش مکش . ( یادداشت مؤلف ) .
انجر و منجر. [ اَ ج َ رُ م َ ج َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع در تداول عامه ، کشاکش . کش مکش . ( یادداشت مؤلف ) .
انجر و منجر. [ اَ ج َ رُ م َ ج َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع در تداول عامه ، کشاکش . کش مکش . ( یادداشت مؤلف ) .
پیش آمدن
تهدید شنیدن. [ ت َ ش َ / ش ِ دَ ] ( مص مرکب ) سخن ترسناک و تهدیدآمیز شنیدن : به یک کرشمه کز او دل نوید کام شنید هزار مرتبه تهدید انتقام شنید. شانی ( ...
امکان دادن
باز پیوسته ؛ متصل : دو کشتی به هم بازپیوسته داشت میان دو کشتی رسن بسته داشت. نظامی.
به جهاد پرداختن
اول وهلت ؛ نخستین بار : او به کرات اعادت میکرد همانچه اول وهلت به ادا رسانیده بود. ( جهانگشای جوینی ) . رجوع به وهلة شود.
آن وهلت ؛ آن دفعه : و معین الدین پروانه در آن وهلت امیر حاجب بود. ( مسامرة الاخبار ص 41 ) .
آن وهلت ؛ آن دفعه : و معین الدین پروانه در آن وهلت امیر حاجب بود. ( مسامرة الاخبار ص 41 ) .
مصالحه کردن ؛ بخشیدن. صلح کردن : کنم مصالحه یکسربه زاهدان می کوثر به شرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم. یغمای جندقی.
مزال اقدام ؛ لغزشگاه. جائی که قدم ها بلغزد.
مزال اقدام ؛ لغزشگاه. جائی که قدم ها بلغزد.
براه انداختن. [ ب ِ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) ( از: ب راه انداختن ) براه افکندن. بیدار کردن و راه نمودن. ( آنندراج ) . راهی کردن : بال و پر شد شوق من سنگ ...
براه انداختن. [ ب ِ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) ( از: ب راه انداختن ) براه افکندن. بیدار کردن و راه نمودن. ( آنندراج ) . راهی کردن : بال و پر شد شوق من سنگ ...
بیا برو ، ( ) داشتن لهجه و گویش تهرانی رونق ، ( ) داشتن سکه داشتن/بودن لهجه و گویش تهرانی رونق داشتن
رونق شباب ؛ اول جوانی. ( یادداشت مؤلف ) . جلوه و طراوت شباب : رونق عهد شباب است دگر بستان را می رسد مژده گل بلبل خوش الحان را. حافظ.
در تجارت بودن با . . . . . . .
از گذشته های دور
از گذشته های دور
از گذشته های دور