بازرگانی کردن


معنی انگلیسی:
merchandise, trade

لغت نامه دهخدا

بازرگانی کردن. [ زَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تجارت. سوداگری. داد وستد. معامله : و با همه که از گرد وی است [ از گرد بلغار ] بازرگانی کنند. ( حدود العالم ). و آنجا در هر سالی یک روز بازار بود که گویند آنروز در آن بازار افزون از صد هزار دینار بازرگانی کنند. ( حدود العالم ). تا عالمیان بدانند، هر که بازرگانی با حق کند، خدا یک را ده دهد. ( قصص الانبیاء ص 119 ). به جزهابیل ، تمامت پیش آدم آمدند و گفتند یا پدر ما را چیزی باید داد که بازرگانی کنیم. ( قصص الانبیاء ص 27 ).

فرهنگ فارسی

تجارت و سوداگری

پیشنهاد کاربران

اتجار. [ اِت ْ ت ِ ] ( ع مص ) بازرگانی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) . خرید و فروش کردن. معامله. سودا. بیع و شری. تجارت. ( زوزنی ) :
هرکه شد مر شاه را او جامه دار
هست خسران بهر شاهش اتّجار.
مولوی.
...
[مشاهده متن کامل]

|| دارو بگلوی خود فروبردن. ( زوزنی ) . || میان دهن را علاج کردن. || علاج کردن. ( زوزنی ) . || خویشتن را علاج کردن به وجور. ( و وجور داروست که در دهن ریزند ) . دارو گرفتن بوجور. ( منتهی الارب ) .

بپرس