به هم خوردن


معنی انگلیسی:
blend, collide, collision, comport, knock, meet, to match(with)each other, to be cnacelled, to be disbandedto collide with each other

فرهنگ معین

( ~. خُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - برخورد کردن . ۲ - انحلال یک حزب یا گروه ... ۳ - بد - حال شدن .

واژه نامه بختیاریکا

شیوستن

پیشنهاد کاربران

آب و دان جدا، ( ) شدن
لهجه و گویش تهرانی
ترکیب بهم خورده
قروتی شدن . [ ق ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) بر هم خوردن . ( آنندراج ) ( بهار عجم ) . صورت نگرفتن کاری . ( چراغ هدایت ) .
- قروتی شدن معامله ؛ بر هم خوردن کار. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) : بهادران چون دیدند معامله قروتی شد برمالیدند. ( آنندراج ) ( بهار عجم ، از نعمت عالی که درباره ٔ محاصره ٔ حیدرآباد گفته است ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس