پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
امرای کلام ؛ ادیبان و شاعران. ( فرهنگ فارسی معین ) . کنایه از شعرا. ( انجمن آرا ) .
امرای کلام ؛ ادیبان و شاعران. ( فرهنگ فارسی معین ) . کنایه از شعرا. ( انجمن آرا ) .
امرای کلام ؛ ادیبان و شاعران. ( فرهنگ فارسی معین ) . کنایه از شعرا. ( انجمن آرا ) .
امرای کلام ؛ ادیبان و شاعران. ( فرهنگ فارسی معین ) . کنایه از شعرا. ( انجمن آرا ) .
سعی داشتن
سعی داشتن
منطقه/سرزمینی را ضمیمه خاک خود کردن
مورد تهدید قرار دادن
بی چون. ( ص مرکب ) بی نظیر و بی مانند. ( آنندراج ) . بی مثال و بی نظیر و بی شبیه. ( ناظم الاطباء ) . بی مانند و بی نظیر. ( فرهنگ فارسی معین ) . ، بیچ ...
بی چون. ( ص مرکب ) بی نظیر و بی مانند. ( آنندراج ) . بی مثال و بی نظیر و بی شبیه. ( ناظم الاطباء ) . بی مانند و بی نظیر. ( فرهنگ فارسی معین ) . ، بیچ ...
بی چون. ( ص مرکب ) بی نظیر و بی مانند. ( آنندراج ) . بی مثال و بی نظیر و بی شبیه. ( ناظم الاطباء ) . بی مانند و بی نظیر. ( فرهنگ فارسی معین ) . ، بیچ ...
بی چون. ( ص مرکب ) بی نظیر و بی مانند. ( آنندراج ) . بی مثال و بی نظیر و بی شبیه. ( ناظم الاطباء ) . بی مانند و بی نظیر. ( فرهنگ فارسی معین ) . ، بیچ ...
بی چون. ( ص مرکب ) بی نظیر و بی مانند. ( آنندراج ) . بی مثال و بی نظیر و بی شبیه. ( ناظم الاطباء ) . بی مانند و بی نظیر. ( فرهنگ فارسی معین ) . ، بیچ ...
بی چون. ( ص مرکب ) بی نظیر و بی مانند. ( آنندراج ) . بی مثال و بی نظیر و بی شبیه. ( ناظم الاطباء ) . بی مانند و بی نظیر. ( فرهنگ فارسی معین ) . ، بیچ ...
او حمایت هند را به خود جلب کرد
مناسبت داشتن ؛ ارتباط داشتن. متناسب بودن چنانکه لذتی که گرسنه یابد از بوی طعام با لذت خوردن مناسبت ندارد لذت معرفت با دیدار همچنین بود. ( کیمیای سعاد ...
مناسبت داشتن ؛ ارتباط داشتن. متناسب بودن چنانکه لذتی که گرسنه یابد از بوی طعام با لذت خوردن مناسبت ندارد لذت معرفت با دیدار همچنین بود. ( کیمیای سعاد ...
مناسبت داشتن ؛ ارتباط داشتن. متناسب بودن چنانکه لذتی که گرسنه یابد از بوی طعام با لذت خوردن مناسبت ندارد لذت معرفت با دیدار همچنین بود. ( کیمیای سعاد ...
مناسبت داشتن ؛ ارتباط داشتن. متناسب بودن چنانکه لذتی که گرسنه یابد از بوی طعام با لذت خوردن مناسبت ندارد لذت معرفت با دیدار همچنین بود. ( کیمیای سعاد ...
مناسبت داشتن ؛ ارتباط داشتن. متناسب بودن چنانکه لذتی که گرسنه یابد از بوی طعام با لذت خوردن مناسبت ندارد لذت معرفت با دیدار همچنین بود. ( کیمیای سعاد ...
مستملکات
در اصل
فراگیر
به اشغال درآوردن
خوش نمود. [ خوَش ْ / خُش ْ ن ُ/ ن ِ / ن َ ] ( ص مرکب ) خوش جلوه . خوش ظاهر. خوب منظر.
خوش نمود. [ خوَش ْ / خُش ْ ن ُ/ ن ِ / ن َ ] ( ص مرکب ) خوش جلوه . خوش ظاهر. خوب منظر.
خوش نمود. [ خوَش ْ / خُش ْ ن ُ/ ن ِ / ن َ ] ( ص مرکب ) خوش جلوه . خوش ظاهر. خوب منظر.
قلب واقعیت ، تلاش برای خوب و زیبا جلوه دادن زشتی های موجود در اعمال خود و یا دیگران
قلب واقعیت ، تلاش برای خوب و زیبا جلوه دادن زشتی های موجود در اعمال خود و یا دیگران
قلب واقعیت ، تلاش برای خوب و زیبا جلوه دادن زشتی های موجود در اعمال خود و یا دیگران
جلوه دادن
تقصیرکار
ملزم شدن/گشتن/گردیدن
ملزم شدن/گشتن/گردیدن
شرکت داشتن در
شرکت/حضور داشتن
شرکت داشتن
زورمندانه
وصول دستور
شرط اساسی
الحاق افتادن به. . . ؛ پیوستن. منضم شدن. ملحق شدن : و آنچه از جهة پارسیان بدان الحاق افتاده است شش باب است. ( کلیله و دمنه ) .
استفسار کردن ؛ پرسیدن. مسئلت کردن. استخبار.
رهسپار دیار عدم یا نیستی یا آن جهان شدن ؛ مردن. ( یادداشت مؤلف ) .
رهسپار دیار عدم یا نیستی یا آن جهان شدن ؛ مردن. ( یادداشت مؤلف ) .
رهسپار دیار عدم یا نیستی یا آن جهان شدن ؛ مردن. ( یادداشت مؤلف ) .
رهسپار دیار عدم یا نیستی یا آن جهان شدن ؛ مردن. ( یادداشت مؤلف ) .
جامه ٔ سرخ پوشیدن . [ م َ / م ِ ی ِ س ُ دَ ] ( مص مرکب ) در غضب آمدن . در عهد قدیم ملوک هنگام قهر و غضب جامه ٔ سرخ می پوشیدند. ( بهار عجم ) : پرید رن ...
( آب شنگرفی ) ( بِ شَ گَ ) ( اِمر. ) کنایه از: شراب سرخ ، اشک خونین .
( آب شنگرفی ) ( بِ شَ گَ ) ( اِمر. ) کنایه از: شراب سرخ ، اشک خونین .
( آب شنگرفی ) ( بِ شَ گَ ) ( اِمر. ) کنایه از: شراب سرخ ، اشک خونین .