فراوانی

/farAvAni/

مترادف فراوانی: ارزانی، بسیاری، فراخی، کثرت، وفور، بسامد، تکرروقوع

متضاد فراوانی: تنگی، قلت

معنی انگلیسی:
affluence, abundance, amplitude, cornucopia, excess, exorbitance, extensiveness, muchness, overflow, plenitude, plenty, preponderance, preponderancy, profusion, superabundance, superfluity, wealth, great supply

لغت نامه دهخدا

فراوانی. [ ف َ] ( حامص ) بسیاری. کثرت. ( ناظم الاطباء ) :
قطره اشکم ، اما ز فراوانی ضعف
طاقتی نیست که از دیده به مژگان برسم.
خاقانی.
|| وفور نعمت. بسیاری طعام و خوراک.( ناظم الاطباء ). خصب. رخاء. فراخی. نقیض تنگی. ( یادداشت به خط مؤلف ). || عمق. ( ناظم الاطباء ). || در اصطلاح علوم تجربی در کتابهای درسی و دانشگاهی در مقابل کلمه فرانسوی «فرکانس » به کار میرود که به معنی بسامد، تکرر و کثرت وقوع است. رجوع به فرکانس شود.

فرهنگ فارسی

۱ - بسیاری کثرت ۲ - وفور نعمت خصب رخائ فراخی ۳ - بسامد تکرر کثرت وقوع .
منسوب به فراوان که شهریست نزدیک غزنه .

فرهنگ معین

( ~ . ) (حامص . ) بسیاری ، وفور.

فرهنگ عمید

۱. بسیاری، کثرت.
۲. وفور نعمت.

دانشنامه عمومی

فراوانی (بوم شناسی). در بوم شناسی، فراوانی ( به انگلیسی: Abundance ) محلی، نمایش نسبی یک گونه در یک اکوسیستم خاص است. [ ۱] معمولاً به عنوان تعداد افراد یافت شده در هر نمونه اندازه گیری می شود. نسبت فراوانی یک گونه به یک یا چند گونه دیگر که در یک اکوسیستم زندگی می کنند، به عنوان فراوانی نسبی گونه ها نامیده می شود. [ ۱] هر دو شاخص در ارتباط با محاسبه تنوع زیستی هستند.
چندین روش برای اندازه گیری فراوانی وجود دارد. نمونه ای از این دسته بندی ها، «فراوانی نیمه کمی» است. اینها روش های اندازه گیری هستند که دربردارندهٔ تخمین بر اساس دیده شدن در یک منطقه خاص با اندازه تعیین شده است. [ ۲] دو دسته بندی نیمه کمی برای فراوانی با عنوان DAFOR و ACFOR شناخته می شوند. [ ۲]
مقیاس ACFOR به شرح زیر است:
• A=Abundant - گونه «فراوان» دیده شده در منطقه داده شده است.
• C=Common - گونه «رایج» دیده شده در منطقه داده شده است.
• F=Frequent - گونه «نیمه رایج» دیده شده در منطقه داده شده است.
• O=Occasional - گونه «کم رایج ( گهگاهی ) » دیده شده در منطقه داده شده است
• R=Rare - گونه «نایاب» و «کمیاب» دیده شده در منطقه داده شده است.
مقیاس DAFOR:
• D=Dominant - گونه «چیره» دیده شده در یک منطقه معین است.
• A=Abundant - گونه «فراوان» دیده شده در یک منطقه معین است.
• F=Frequent - «گونه نیمه رایج» دیده شده در یک منطقه معین است.
• O=Occasional - گونه «کم رایج ( گهگاهی ) » دیده شده در یک منطقه معین است.
• R=Rare - گونه «نایاب» و «کمیاب» دیده شده در یک منطقه مشخص است.
این روش ها برای تخمین تقریبی فراوانی گونه ها در یک منطقه تعیین شده ( قاب ) مفید هستند، اما اندازه گیری دقیق یا عینی نیستند. بنابراین، اگر روش دیگری برای اندازه گیری فراوانی در دسترس است، باید از آن استفاده کرد، زیرا این امر منجر به داده های مفیدتر و قابل اندازه گیری می شود.
عکس فراوانی (بوم شناسی)

فراوانی (فیلم). فراوانی ( به انگلیسی: Plenty ) فیلمی محصول سال ۱۹۸۵ و به کارگردانی فرد شپیسی است. در این فیلم بازیگرانی همچون مریل استریپ، چارلز دنس، تریسی آلمن، جان گیلگد، استینگ، ایان مک کلن، سم نیل، بارت کووک و پیک - سن لیم ایفای نقش کرده اند.
عکس فراوانی (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

ویرایش #1286740 از صفحهٔ «فراوانی» موجود نیست.
این اتفاق معمولاً در اثر دنبال کردن پیوندی به تاریخچهٔ یک صفحهٔ حذف شده پیش می آید.می توانید جزئیات بیشتر را در گزارش ثبت وقایعٔ حذف بیابید.

جدول کلمات

بسامد

مترادف ها

plenty (اسم)
فراوانی، کفایت، بسیاری

aboundness (اسم)
فراوانی

abundance (اسم)
فراوانی، وفور، فزونی، سرک

affluence (اسم)
غنا، فراوانی، وفور، فزونی

redundancy (اسم)
فراوانی، اطناب، افزونگی، حشو

profusion (اسم)
فراوانی، وفور، بخشش، اسراف، سرشاری

amplitude (اسم)
فراوانی، کمال، انباشتگی، درشتی، فراخی، دامنه، نوسان، میدان نوسان، بزرگی، میدان، استعداد، فاصلهء زیاد، فضا داری

exuberance (اسم)
غنا، فراوانی، وفور، فزونی، سرک، کثرت، بسیاری، فرط فیض

ampleness (اسم)
فراوانی، فراخی

plenitude (اسم)
فراوانی، وفور، کمال، سرشاری

great supply (اسم)
فراوانی

lavishness (اسم)
فراوانی، وفور، ولخرجی

redundance (اسم)
فراوانی، اطناب، افزونگی، حشو

plentifulness (اسم)
فراوانی

plentitude (اسم)
فراوانی، وفور، کمال

superabundance (اسم)
فراوانی، وفور، وفور نعمت

فارسی به عربی

تردد , حماس , غزارة , کثیر , مسرف , وفرة , یسر

پیشنهاد کاربران

انبوهی
بسیاری . [ ب ِ ] ( حامص ) بسیار و بمعنی درازی مجاز است . ( آنندراج ) . کثرت و فراوانی و زیادتی . ( ناظم الاطباء ) . وفور. فزونی . بیشی . برکت . انبوهی . فرط. عَمَم . ( منتهی الارب ) . کثرت . ( دانشنامه ٔ علایی ص 95 ) . مقابل کمی و قلت . اضعّاف : از بسیاری که بوده اند [ یعنی از کثرتی که داشتند، پَشگان ] چنان شد که سپاه نمرود یکدیگر را نتوانستندی دیدن . ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

سپه را ز بسیاری اندازه نیست
بر این دشت یک مرد را کازه نیست .
فردوسی .
چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی
چون ریگ روان جیشی از پُری و بسیاری .
منوچهری .
از بسیاری آب به بست اندر نیارستند شد. ( تاریخ سیستان ) .
با جود کف راد تو آید گه عطا
بسیاری سخاوت حاتم به اندکی .
سوزنی .
از بسیاری مراعات و اهتمام الیف و حلیف وی شد. ( سندبادنامه ص 192 ) .
هزار آبله بر دل از این یک آبله است
که گفت آنکه زو حدت نخاست بسیاری .
رفیعالدین ابهری .
از بسیاری دعای و زاری بنده همی شرم دارم . ( گلستان ) . بسیاری دزدان از مسامحت شحنه باشد. ( امثال و حکم دهخدا ) .

از حد بیرون بودن
ارزانی، بسیاری، فراخی، کثرت، وفور، بسامد

وفور
frequency
بسامد
رغد

بپرس