پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)

بازدید
٦,٣٣٠
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

صاحب دولت. [ ح ِ دَ / دُو ل َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) مقبل. خوش بخت. بختیار : که از بی دولتان بگریز چون تیر سرا در کوی صاحب دولتان گیر. نظامی. دست ز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

صاحب طلسم. [ ح ِ طِ ل ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) جادوگر. طلسم ساز : بلیناس داند چنین رازها که صاحب طلسم است بر سازها. نظامی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

صاحب طلسم. [ ح ِ طِ ل ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) جادوگر. طلسم ساز : بلیناس داند چنین رازها که صاحب طلسم است بر سازها. نظامی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

صاحب طلسم. [ ح ِ طِ ل ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) جادوگر. طلسم ساز : بلیناس داند چنین رازها که صاحب طلسم است بر سازها. نظامی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

بروز حوادث خونین

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

غافل از انکه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مورد خطر واقع گشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

وام ایزدی ؛ فریضه نماز و روزه و حج و غیره. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : چو وام ایزدی بنهاده باشم مرا ده ساتگینی بر تو وام است. منوچهری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

وام ایزدی ؛ فریضه نماز و روزه و حج و غیره. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : چو وام ایزدی بنهاده باشم مرا ده ساتگینی بر تو وام است. منوچهری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

وام خواستن ؛ استقراض. ( منتهی الارب ) : ز بازارگانان و دهقان درم اگر وام خواهی نگردد دژم. فردوسی. ز بهر سپاه این درم وام خواه به زودی بفرماید از گن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به وام بردن ؛ به عاریت گرفتن. قرض کردن. وام کردن : هر شب قبای مشرقی صبح را فلک نور از کلاه مغربی او برد به وام. خاقانی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مصالح هر چیزی ؛ اجزای آن چیز. ( ناظم الاطباء ) . لوازم آن چیز، چنانکه روغن برای چراغ : در چراغ مه ز اول شب مصالح شد تمام طی نشد افسانه های درد جانفرس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

مصالح هر چیزی ؛ اجزای آن چیز. ( ناظم الاطباء ) . لوازم آن چیز، چنانکه روغن برای چراغ : در چراغ مه ز اول شب مصالح شد تمام طی نشد افسانه های درد جانفرس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( صحبت آموخته ) صحبت آموخته. [ ص ُ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) مؤدب. باتربیت. آنکه راه و رسم معاشرت و سخن گوئی داند : جهاندیده و دانش اندوخته سفرک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

( صحبت آموخته ) صحبت آموخته. [ ص ُ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) مؤدب. باتربیت. آنکه راه و رسم معاشرت و سخن گوئی داند : جهاندیده و دانش اندوخته سفرک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

با عنایت به

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دال بر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دلیل بر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دلیل و مدرک لهجه و گویش تهرانی برهان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دلیل بر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دلیل بر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

محال شدن ؛ ناممکن و غیر ممکن و غیر عملی شدن : طرفه مداراگر ز دل نعره بیخودی زنم کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد. سعدی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

محال شدن ؛ ناممکن و غیر ممکن و غیر عملی شدن : طرفه مداراگر ز دل نعره بیخودی زنم کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد. سعدی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

محال شدن ؛ ناممکن و غیر ممکن و غیر عملی شدن : طرفه مداراگر ز دل نعره بیخودی زنم کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد. سعدی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تهی دامنی. [ ت َ / ت ِ /ت ُ م َ ] ( حامص مرکب ) محرومیت. بی نصیبی : توئی آنکه تا من منم با منی وزین در مبادم تهی دامنی. نظامی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تهی دامن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تهی دامن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

تهی دامن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

آب مردی . [ ب ِ م َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نطفه . منی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

آب مردی . [ ب ِ م َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نطفه . منی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

( به زانو درآمدن ) معنی اصطلاح - > به زانو درآمدن شکست خوردن مثال: قهرمان جهان در برابر این ورزشکار نورسیده به زانو درآمد. توضیح: تصویر کسی که به اج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( به زانو درآمدن ) معنی اصطلاح - > به زانو درآمدن شکست خوردن مثال: قهرمان جهان در برابر این ورزشکار نورسیده به زانو درآمد. توضیح: تصویر کسی که به اج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( به زانو درآمدن ) معنی اصطلاح - > به زانو درآمدن شکست خوردن مثال: قهرمان جهان در برابر این ورزشکار نورسیده به زانو درآمد. توضیح: تصویر کسی که به اج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( به زانو درآوردن کسی ) معنی اصطلاح - > به زانو درآوردنِ کسی کسی را شکست دادن مثال: آن قدر به تحریم ها ادامه دادند تا آن کشور را به زانو درآوردند. ت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( به زانو درآوردن کسی ) معنی اصطلاح - > به زانو درآوردنِ کسی کسی را شکست دادن مثال: آن قدر به تحریم ها ادامه دادند تا آن کشور را به زانو درآوردند. ت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( به زانو درآوردن کسی ) معنی اصطلاح - > به زانو درآوردنِ کسی کسی را شکست دادن مثال: آن قدر به تحریم ها ادامه دادند تا آن کشور را به زانو درآوردند. ت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

منتزع

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

منتزع

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

منتزع شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

منتزع شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اوضاع وخیم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

اوضاع وخیم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نواحی نشین ؛ ساکن حومه شهر : نواحی نشینان آن کوهسار تظلم نمودند از شهریار. نظامی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بی ساخته . [ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی ساخته ) بی آرایش و بی زینت . || بی تزویر. || ساده لوح . ( ناظم الاطباء ) . ساده و بی تکلف و بی تصنع. ( آ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی ساخته . [ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی ساخته ) بی آرایش و بی زینت . || بی تزویر. || ساده لوح . ( ناظم الاطباء ) . ساده و بی تکلف و بی تصنع. ( آ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

امرای لشکر ( در اصطلاح نظام قدیم ) ؛ فرماندهان لشکر. ( از فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به امیر شود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

امرای کلام ؛ ادیبان و شاعران. ( فرهنگ فارسی معین ) . کنایه از شعرا. ( انجمن آرا ) .

پیشنهاد
٠

امرای لشکر ( در اصطلاح نظام قدیم ) ؛ فرماندهان لشکر. ( از فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به امیر شود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

امرای کلام ؛ ادیبان و شاعران. ( فرهنگ فارسی معین ) . کنایه از شعرا. ( انجمن آرا ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

امرای کلام ؛ ادیبان و شاعران. ( فرهنگ فارسی معین ) . کنایه از شعرا. ( انجمن آرا ) .