نهادینه

پیشنهاد کاربران

entrenched
درونی شده، تکوین یافته
جا انداختن ، رسمی کردن
ثابت کردن چیزی. . .
تثبیت کردن چیزی
deeply - embedded
تثبیت شده
در هستی شناسی دو واژه داریم: ملکه و حال، ملکه آن ویژگی است که در شما ریشه دوانده و حال آن ویژگی ای است که در شما ریشه نخوانده. . . .
می توان برابر ملکه را نهادینه گفت و برابر حال را نانهادینه گف.
Deep seated =deep rooted =ingrained
یعنی تثبیت کردن، و جا انداختن چیزی بدیع و تازه و نوظهور، که تاکنون سابقه نداشته است. �نهادینه کردن� که در فرهنگ سیاسی ایران طی دهه ی 1370 خورشیدی باب شده است، غالباً راجع به تثبیتِ آرمان هایی است، که با سنّت های محافظه کارانه در تضاد هستند و به همین دلیل، در راهِ تثبیت و نهادینه سازیِ آن ها، مخالفت ها و کارشکنی هایی صورت می گیرد.
...
[مشاهده متن کامل]

در علم اقتصاد، نهادینه کردن به معنی درآوردنِ یک فعالیت یا یک روش در قالب نهادهای اجتماعی _حقوقیست، تا به گونه ای یک قرارداد اجتماعی و حقوقی شناخته شود.

بپرس