پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٧٦٧)
وقت سر خاراندن نداشتن [عامیانه ، کنایه ] سخت گرفتار کار زیاد بودن .
نه زنگی زنگ نه رومی روم [ عامیانه ، ضرب المثل] میانه رو بودن – متوسط بودن .
نه سر پیاز نه ته پیاز [عامیانه ، کنایه ] کاره ای نبودن .
نمک پرورده بودن [عامیانه ، کنایه ] مدیون کسی دیگر بودن .
نو که آمد به بازار کهنه شود دل آزار[ عامیانه ، ضرب المثل] با آمدن چیز جدید گذشته و قدیمی و دلگیر می شود .
نخود هر آش بودن [عامیانه ، کنایه ] مداخله در هر کاری کردن .
نشخوار آدمیزاد حرف است [ عامیانه ، ضرب المثل] لذت داشتن حرف زیاد .
نان کسی را آجر کردن[عامیانه ، کنایه ] موجب ضرر و زیان کسی شدن .
- نان به نرخ روز خوردن [عامیانه ، کنایه ] پای بند بودن به اصول – رفتار خود را با وضع حاضر تطبیق دادن
ناز شست گرفتن [عامیانه ، کنایه ] پاداش و جایزه گرفتن .
مهمان مهمان را نمی تواند ببیند صاحبخانه هر دو را [ عامیانه ، ضرب المثل] خسیس بودن صاحب خانه
میانشان شکر آب است [عامیانه ، کنایه ] روابط آنها خوب نیست ، اختلاف دارند .
موهایش را در آسیاب سفید کرده [ عامیانه ، ضرب المثل] گرچه پیر است اما بی تجربه است .
مویی از خرس کندن غنیمت است [ عامیانه ، ضرب المثل] از آدم خسیس حداقل استفاده هم غنیمت است .
مومن مسجد ندیده[عامیانه ، کنایه ] به شوخی به کسی می گویند که تظاهر به تقدس دارد .
مو را از دست کشیدن [عامیانه ، کنایه ] دقت بسیار کردن .
- موش مردگی درآوردن [عامیانه ، کنایه ] خود را به ناخوشسی زدن – خود را بیمار جلوه دادن
من یک پیراهن بیشتر از تو پاره کردم[ عامیانه ، ضرب المثل] با تجربه تر و سالخورده تر از تو هستم .
من می گویم نر است تو می گویی بدوش [ عامیانه ، ضرب المثل] بی جهت اصرار کردن
مگر شهر هرت است ؟ [ عامیانه ، ضرب المثل] هر کار ی انجام بدهی آزاد نیستی .
- مگر کله گنجشک خورده ای ؟ [ عامیانه ، ضرب المثل] بسیار پر حرف هستی .
مگر آمدی آتش ببری : [عامیانه ، کنایه ] عجله زیاد داشتن
مشت وسندان : [ عامیانه ، ضرب المثل] جدال ودرگیری ناتوان با توانا – کار دشوار وخطر ناک.
مرد سر می دهد اما سِر نمی دهد : [ عامیانه ، ضرب المثل] رازی که به کسی سپرده شد فاش نمی شود .
مشت نمونه خروار است : [عامیانه ، کنایه ] چیز کم به نشانه فراوان
مرغ یک پا دارد : [عامیانه ، کنایه ] از نظرم بر نمی گردم .
مثل خر در گل ماندن : [عامیانه ، کنایه ] عاجز و ناتوان و درمانده شدن .
موش به سوراخ نمی رفت جارو به دمبش بست : [ عامیانه ، ضرب المثل] طرف خودش پذیرفته نبود معرف دیگری شد .
ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است : [ عامیانه ، ضرب المثل] روی آوردن به کار خود هیچ موقع دیر نیست .
مرغ همسایه غاز است : [عامیانه ، کنایه ] چیزی که دیگران دارند با ارزش تر است .
ماست خود را کیسه کردن : [عامیانه ، کنایه ] ترسیدن.
مثل اینکه مال باباش و خوردم : [عامیانه ، کنایه ] به مناسبت دشمنی با کسی گفته می شود .
مار گزیده از ریسمان سیاه وسفید می ترسد : [ عامیانه ، ضرب المثل] آدم صدمه دیده همیشه می ترسد.
مار را در آستین خود پروراندن : [عامیانه ، کنایه ] چیز بد را یاری دادن .
لنگه کفش کهنه در بیابان نعمت است : [ عامیانه ، ضرب المثل] چیز بی ارزش و ناقابل در شرایط نیاز مفید واقع می شود .
لنگه کفش کهنه در بیابان نعمت است : [ عامیانه ، ضرب المثل] چیز بی ارزش و ناقابل در شرایط نیاز مفید واقع می شود .
گوش بریدن کسی : [عامیانه ، کنایه ] کلاه برداری کردن از کسی .
لفت دادن کاری : [عامیانه ، کنایه ] به درازا کشانیدن کارو با تشریفات زیاد به آن پرداختن .
گل سر سبد بودن : [عامیانه ، کنایه ] برگزیده گروه بودن – ممتاز جمع شدن
گاو پیشانی سفید : [عامیانه ، کنایه ] همه کس و همه جا او را می شناسند . گاو پیشانی سفیده:بسیار مشهور و سرشناس است. گاو پیشانی سفید ؛ سخت مشهور، آن ...
گردن کج کردن : [عامیانه ، کنایه ] خود را کوچک کردن , عاجزانه چیزی از کسی خواستن .
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی : [ عامیانه ، ضرب المثل] کارها با صبر وبردباری انجام می شود .
گاوش زائیده : [عامیانه ، کنایه ] مشکلی برایش پیش آمده است .
کیسه برای چیزی دوختن : [عامیانه ، کنایه ] طمع داشتن به چیزی .
کیسه برای چیزی دوختن : [عامیانه ، کنایه ] طمع داشتن به چیزی .
کلاه شرعی بافتن : [عامیانه ، کنایه ] عمل غیر مشروعی را با حیله وتزویر شرعی جلوه دادن .
کار کردن خر وخوردن یابو : [ عامیانه ، ضرب المثل] کار را کس دیگر می کند نتیجه را کس دیگر می برد . کار خر و خوردن یابو:این مثل در موردی گفته می شود ک ...
کل اگر طبیب بود سر خود دوا نمودی : [ عامیانه ، ضرب المثل] مهارت نداشتن در کاری .
کف دستم را بو نکرده بودم : [عامیانه ، کنایه ] از غیب نمی دانستم .
کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من : [ عامیانه ، ضرب المثل] کسی برای دیگری کاری انجام نمی دهد .