پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٧٦٧)
جایی نمی خوابد که آب زیرش برود :نمی شود او را فریب داد. این ضرب المثل ذاتاً یک ضرب المثل ترکی است و کاملش هم این چنین است . اؤکوز بِئله یئرده یاتما ...
چینه دان کسی را تکاندن:با زیرکی کسی را وادار به گفتن رازهای خود کردن.
جان پدر تو سفره بی نان ندیده ای:شما هنوز جوانید و قدر مال نمی دانید.
خر آسیاست:راه خود را می داند.
خدا از موی سپید شرم می کند:حرمت پیران را باید نگاه داشت. سعدی می گوید: دلم می دهد وقت وقت این نوید که حق شرم دارد ز موی سپید عجب دارم ار شرم دارد ز ...
خون خونش را خوردن:بسیار خشمگین شدن.
خم رنگرزی نیست:به این زودی که شما می خواهید این کار انجام نمی شود.
تَپیک در زبان ترکی به ضربه زدن با پا گفته می شود و در زبان فارسی معادل آن لگد زدن می باشد. البته مصداق آن در زبان ترکی با لگد کمی فرق دارد. لگد زدن ب ...
قدرت پیرزن در چانه اوست : یعنی پیر زن با حرف زدن خسته نمی شود . این ضرب المثل ترجمه ی یک ضرب المثل ترکی است که می گوید : قؤجا آروادین گؤجو چَنَسیند ...
یک ضرب المثل ترکی می گوید : قؤجا آروادین گؤجو چَنَسینده اؤلار . ترجمه : قدرت پیر زن در چانه ی اوست . شعر : پیر زن را ای جوان مَنِگر ضعیف و منحنی ...
در نمک ریختن به دیگ باید پشت به مرد کرد:مثلی زنانه است و به این معنی که مرد تحمل دیدار مخارج جزیی را ندارد.
در پیراهن نگنجیدن:بسیار شادمان بودن انوری می گوید: باد سحری گذر به کویت دارد زان بوی بنفشه را ز مویت دارد در پیرهن غنچه نمی گنجد گل از شادی آن که رن ...
دامن به دندان گرفتن: تیز و سریع گریختن سعدی می گوید: به چابکتر از خود مینداز تیر چو افتاد دامن به دندان بگیر امیرخسرو دهلوی نیز می گوید: دلش را خار غ ...
رشته ها پنبه شدن ( هر چه رشته بودم پنبه شد ) :رنج و سختی باطل شده و از بین رفتن. رشته ها پنبه شدن : رنج و تعبی باطل و هبا شدن. ( امثال و حکم دهخدا ج ...
دهنش آرد گرفته:با اینکه صحبت کردن او ضروری است اما چیزی نمی گوید.
دو چشم کسی را چهار کردن:بسیار چشم به راه گذاشتن فرخی می گوید: چندین حدیث گفته شد و آخر آن نگار تا بوسه ای بداد دو چشمم چهار کرد
خرمگس معرکه شدن:با بذله ها و لطیفه ها گفتار خطیب و سخنوری را بریدن.
دست از پا درازتر آمدن:مأیوس برگشتن
در خانه مخواب تا به ره نشتابی:کارها را سر وقت باید انجام داد تا نیاز به شتاب نباشد.
دامن با کسی بستن:با او دایم همراه و قرین بودن. ناصر خسرو می گوید: غریبی می چه خواهد یا رب از من که با من روز و شب بسته است دامن
دیواری از دیوار ما کوتاه تر ندیده:ما را از همه ضعیف تر دیده و به همین دلیل به ما ستم روا می دارد. سلمان ساوجی می گوید: خسروا دور فلک بر من تطاول م ...
دیواری از دیوار ما کوتاه تر ندیده:ما را از همه ضعیف تر دیده و به همین دلیل به ما ستم روا می دارد. سلمان ساوجی می گوید: خسروا دور فلک بر من تطاول م ...
دود از سر برخاستن:نهایت تعجب و متحیر شدن
دم دنیا دراز است:هر کسی به کیفر و پاداش کرده خویش می رسد.
دو قورت و نیمش باقیست:این مثل را به آن کس گویند که با بهره بردن فراوان از کسی یا چیزی هنوز ناسپاس است. گویند سلیمان نبی علیه السلام روزی مجموع جانور ...
سرکه بر ابرو داشتن:روی ترش کردن
زبانش با سرش بازی می کند:با گفتارهایی که کیفر آن مرگ و هلاکت است جلب خطر می کند.
روزه بی نماز عروس بی جهاز قورمه بی پیاز:چیزی ناقص و امری ناتمام
سفره اش همیشه پهن است:همواره اسرار خود و خانواده اش را به طول و تفصیل به دیگران شرح می دهد. همیشه از بدی اوضاع خود شکایت می کند.
سقف آسمان سوراخ شده همین یکی افتاده:مثل این کس یا این چیز بسیار است، چرا منت می گذارد یا دریغ می کند.
سنگ روی یخ شدن:در پیش همگنان و هم گروهی ها از برنیامدن حاجت شرمسار شدن.
سه میش تو خورده میشه داستان من گفته میشه:جوابی است که دختری روستایی به چوپانی می دهد آنگاه که چوپان در بهای سه میش از دختر امری نامشروع می خواسته است ...
سر گنجشک خورده است:پر گو است و بسیار دراز می گوید.
زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن:کسی را با گفتارهای دروغین و چاپلوسی به غرور و نخوت دچار کردن
ریش سکه مرد است:منظور از سکه اعتبار و حرمت است.
سرنا را از سر گشادش زدن:کار را به راه و روش آن انجام ندادن.
سور از گله دور:سور اسب خاکستری رنگ مایل به سیاهی است که خطی سیاه از کاکل تا دم کشیده دارد و آن را سول نیز گویند و نگه داشتن آن در جمع و خیل را بد شگو ...
سرمه را از چشم می رباید:در دزدی بسیار چابک و سریع است.
سنگ کسی را به سینه زدن ( سنگ چیزی را به سینه زدن ) :هواداری و حمایت کردن جامی می گوید: این همه سیم تنان سنگ تو بر سینه زنان تلخکام از لب میگون تو ...
قبا تنگ آمدن:کار سخت شدن
صد دینار داده ام فینش را هم من بکنم ؟:گویند تنبلی صد دینار به کسی داد تا بینی او را بگیرد. مرد پذیرفت و دست به بینی او گذاشت و گفت: فین کن. تنبل گفت: ...
صابونش به جامه همه خورده است:همه کس را فریفته است. به همه زیان رسانیده است.
قسم بزرگش به سر فلان است:بسیار او را دوست گیرد. سنایی می گوید: جبرییل آمده ز سدره برش بوده سوگند صعب حق به سرش
قلم در کف دشمن است:آنچه می گوید یا انجام می دهد مبتنی بر عداوت و دشمنی است.
صد چاقو بسازه یکیش دسته ندارد: وعده های او دروغین است.
صبح آوازش بلند می شود:دزدی پی دیوار خانه ای را به آرامی می کند. صاحب خانه سر از بام بیرون آورد و پرسید چه می کنی؟ گفت دهل می زنم. سوال کرد چرا به این ...
قرمزی زیرش آمد به روش: از کینه یا حسد رخساره اش سرخ شد.
کارد بزنی خونش در نمی آید:بسیار خشمگین است.
قسم نخور که باور کردم: به مزاح می گویند، یعنی: می دانم که دروغ می گویی.
کشک چه پشم چه : در انکار گفته یا کرده ای می گویند. قاآنی می گوید: عشق چه و کشک چه و پشم چه فروهل وسواس تو عرض من خون تو هدر کرد