بلندبالا

/bolandbAlA/

مترادف بلندبالا: بالابلند، بلندقامت، بلندقد، رشید، سروقامت، قدبلند

معنی انگلیسی:
[infml.] long, detailed, tall

لغت نامه دهخدا

بلندبالا. [ ب ُ ل َ ] ( ص مرکب ) بلند. بلندقامت. ( ناظم الاطباء ). دارای قامت بلند. آنکه قامتی کشیده دارد. بلنداندام. طویل القامة. بالابلند. جَبّار. طُرموح. عِبَّم. عِلطَوس. عَلهَب. عَوسَن. عَوهَق. غِدَفل. مِلواح : ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادرانش بلندبالا و خوبروی. ( گلستان ).
تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو
ببرد قیمت سروبلندبالا را.
سعدی.
ما تماشاکنان کوته دست
تو درخت بلندبالایی.
سعدی.
هزار سرو به معنی به قامتت نرسد
و گرچه سرو بصورت بلندبالائیست.
سعدی.
ز شوق نرگس مست بلندبالایی
چو لاله با قدح افتاده بر لب جوئیم.
حافظ.
به روز واقعه تابوت ما ز سروکنید
که میرویم به داغ بلندبالایی.
حافظ.
بلندبالا ببالات آمدم من
برای خال لبهات آمدم من
شنیدم خال لبهات می فروشی
خریدارم به سودات آمدم من.
( از ترانه های رایج در شیراز ).
امتداد؛ بلندبالا شدن. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) بلند قامت بلند قد .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص مر. ) بلند قد، بلند قامت .

فرهنگ عمید

بالابلند، بلندقامت، بلندقد.

مترادف ها

tall (صفت)
بلند، شاق، گزاف، اغراق امیز، بلند بالا، بلند قد، قد بلند

high-grown (صفت)
بلند بالا، بلند قد

پیشنهاد کاربران

بالا بلند/ بلند بالا : مفصّل ، طولانی، با تشریفات کامل . ( ( این محنتی که اکنون گریبانگیر او شده است رقم ناقابلی است از سیاهه بالا بلندی از بلایا و آفات گوناگون. ) ) ( داستان ها و قصه ها ، 165 ) ( ( یک
...
[مشاهده متن کامل]
نامه ی بلند بالا . . . به خاکپای همایونی نوشتند. ) ) ( توپ مروارید، 10 ) ( ( یک تعظیم بلند بالا جلوی اربابش کرد ) ) ( همان ، 9 )

نخل بالا. [ ن َ ] ( ص مرکب ) که قد او در رسایی چون نخل بود. مستقیم اندام. تناور. بلندقد. بالابلند :
سر زنگی نخل بالا فتاد
چو زنگی که از نخل خرما فتاد.
نظامی.
کشیده قامت ؛ بلندبالا :
کشیده قامتی چون نخل سیمین
دو زنگی بر سر نخلش رطب چین.
نظامی.
راست بالا. ( ص مرکب ) مستوی القامة. معتدل القامة. راست قد. آخته بالا. کشیده قامت. سروقد :
همه شاه چهر و همه ماهروی
همه راست بالا همه راستگوی.
فردوسی.
|| ( اِ مرکب ) درخت سرو. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ) .

بپرس