پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٧٦٧)
مثل شوربای ناخوشها :غذایی بی نمک یا بی مزه.
واژه ی سلیم فارسی در زبان انگلیسی به simple تغییر شکل داده است.
آیه 17 سوره کهف. وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِ ...
آیه 16 سوره کهف. وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَ ...
پستان سیه کردن: سرپستان را رنگ سیاه زدن با اندکی تلخی، گاه باز گرفتن طفل از شیر تا طفل از شیر بی رغبت گردد . ( ( کرده از بهر طفل بی فرمان مادر طبع ...
پرده از روی کار برداشتن : حقیقت حال مکشوف ساختن . ( ( چون سر بندگی و عجز نداشت پرده از روی کار خود برداشت ) ) ( حدیقه، ۱۴۲ ) ( فرهنگ لغات و تعبی ...
پای یکدیگر بودن : یار موافق و مددکار یکدیگر بودن. ( ( دوستان همچو آب ره سپرند کاب ها پایهای یکدیگرند ) ) ( حدیقه، ۴۸۱ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات م ...
پای نهادن بر چیزی : کنایه از ترک کردن آن چیز . ( ( پای بر دیده ی نیت بنهید سر به بالین عاقبت بنهید ) ) ( کارنامه بلخ، ۲۰۵. ) ( فرهنگ لغات و تعبی ...
پایگاه نهادن: کنایه از اسباب بزرگی چیدن است . ( ( دستت ار داد پایگاه بنه ور ترا سر دهد کلاه بنه ) ) ( حدیقه، ۵۷۱ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...
پای در نهادن : پای در نهادن در کاری، بدان کار دست زدن، شروع کردن . ( ( چند گویی که وصف خواجه بگوی پای در نه به وصف و دست بشود ) ) ( حدیقه، ۶۲۸ ) ...
پای در گل خویش داشتن: کنایه از خود را پایبند و مقید تن کردن . ( ( گفت شه، دست برده دردل خویش نگذارم دوپای در گل خویش ) ) ( حدیقه، ۵۸۴ ) ( فرهنگ ...
پایی در گل داشتن: پای بسته بودن، گرفتار بودن. ( ( آدمی بهر بی غمی را نیست پای در گل جز آدمی را نیست ) ) ( حدیقه، ۳۵۷ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مث ...
پای دامان کسی بر گریبان داشتن: ظاهراً به معنی طفیلی او بودن است. ( ( آدم و آنچه شمت جان داشت پای دامانش بر گریبان داشت ) ) ( حدیقه، ۱۱۹ ) ( فرهن ...
پای بر سر نهادن: پای در چیزی نهادن کنایه از ترک کردن آن چیز است . ( ( بند بر خود نهی گزیده شوی پای در سر نهی رسیده شوی ) ) ( حدیقه، ۱۳۱ ) ( فرهن ...
پای ( بر ) در پای آمدن : پای در پای کشیدن؛ به هم در پیچیدن دوپای از مستی و جز آن. ( ( پای بر پایم آمد از غم شصت لاجرم دست میزنم بر دست ) ) ( حدیقه ...
پای از گل برآوردن: تعلقات دنیوی را کنار گذاشتن . ( ( ای خوشا راه دین و امر خدای از گل تیره رو برآرد پای ) ) ( حدیقه، 161 ) ( فرهنگ لغات و تعبیرا ...
پای از گل برآمدن : پای از گل در کشیدن و رها کردن و رها شدن. از گرفتاری رهانیدن . ( ( دست شاهان تو را شود منزل هر دو پایت براید ازبن گل ) ) ( حدیقه ...
پای از جا رفتن: لغزیدن و مجازاً مفلس گردیدن. ( ( هرکه با جهل و کاهلی پیوست پایش از جای رفت و کار از دست ) ) ( حدیقه، ۷۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات ...
پالان فشردن: ظاهراً به معنی تنبیه کردن و مجازات نمودن است . ( ( چون بیفشرد خصم را پالان رفت چون چوب خورده کون مالان ) ) ( حدیقه، 541 ) ( فرهنگ ل ...
آیه 15 سوره کهف. هَٰؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً ۖ لَوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ ۖ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اف ...
آیه 15 سوره کهف. هَٰؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً ۖ لَوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ ۖ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اف ...
پاسخ اجمالی: متن مذکور یک مطلب بی پایه و اساس و از توهمات یک شخص دین ستیز است و اینکه ابن ملجم مرادی را همان بهمن جازویه سردار ایرانی معرفی کرده است ...
باید در جواب متن بالا بگویم خدا لعنت کند ابن ملجم را. حضرت علی ( ع ) نه در جنگ بین اعراب و ایران شرکت داشت نه فرزندانش و نه از یارانش که ولایتش را پذ ...
یکی نان نداشت بخورد پیاز می خورد تا اشتهایش باز شود[ عامیانه ، ضرب المثل] کار نابخردانه کردن .
یکی به نعل می زند یکی هم به میخ [عامیانه ، کنایه ] هر دو طرف را مراعات می کند .
یک گوش در است و گوش دیگر دروازه [عامیانه ، کنایه ] کسی که مطلبی را به خاطر نمی سپارد .
یکی را پی نخود سیاه فرستادن[عامیانه ، کنایه ] به بهانه ای او را ازمیدان خارج مکردن .
یک بز گر گله را گرگین می کند[ عامیانه ، ضرب المثل] یک همنشین بد دیگران را هم به فساد می کشاند .
یک کلاغ چهل کلاغ کردن [عامیانه ، کنایه ] اغراق و مبالغه نمودن ، غیبت زیاد .
یک شب هزار شب نمی شود [ عامیانه ، ضرب المثل] به تعارف به مهمان می گویند
یک ستاره توی آسمان ندارد [عامیانه ، کنایه ] ادم بی شانس و اقبال است .
یال و کوپال داشتن [عامیانه ، کنایه ] سرو وضع خوب داشتن .
هوا گرگ و میش است [عامیانه ، کنایه ] نه تاریک است نه روشن .
هیچ کاره ی همه کاره [عامیانه ، کنایه ] آدم هیچ کاره هود را همه کاره می پندارد .
یاسین به گوش خر خواندن[عامیانه ، کنایه ] کار بی حاصل انجام دادن .
هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن [عامیانه ، کنایه ] تملق بی جا گفتن .
هفت خوان رستم را طی کردن [ عامیانه ، ضرب المثل] کار بسیار سخت را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .
همه را برق می گیرد ما را چراغ نفتی [ عامیانه ، ضرب المثل] شانس و اقبال دیگران ییشتر از ماست .
هفت خوان رستم را طی کردن [ عامیانه ، ضرب المثل] کار بسیار سخت را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .
هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد [ عامیانه ، ضرب المثل] نباید به دیگران متکی بود .
هر که طاوس خواهد جور هندوستان کشد – باید سختیها را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .
هر کس خربزه می خورد پای لرزش هم می نشیند [ عامیانه ، ضرب المثل] هر کس باید عاقبت اعمال خود را تحمل کند .
هر که بامش بیش برفش بیشتر [ عامیانه ، ضرب المثل] هر کس داراتر است گرفتار تر است.
هر کی با آل علی درافتد برافتد [ عامیانه ، ضرب المثل] معمولاً سادات به مخالفان خود می گویند .
هر چه دیدی از چشم خودت دیدی [عامیانه ، کنایه ] مقصر خودت هستی .
هر چه سنگ است مال پای لنگ است [ عامیانه ، ضرب المثل] آسیب و صدمه همیشه به آدمهای بیچاره می رسد .
هر سرازی سربالایی دارد [ عامیانه ، ضرب المثل] راحتی سختیهایی هم به دنبال دارد .
هر چه پول بدهی آش می خوری [ عامیانه ، ضرب المثل] به اندازه زحمتت نتیجه می گیری .
هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک [ عامیانه ، ضرب المثل] از افراد درست دیگر انتظار انجام کار بد و زشت نیست .
نه چک زدم نه چانه عروس آمد به خانه[ عامیانه ، ضرب المثل] بدون زحمت به هدف رسیدم .