پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٤)
خرق قجور:حماقت تبهکاری. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۱۰ ) .
خرسندی نمودن:قناعت کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۳۲ ) .
خرد ساییدن:ریز ساییدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۹۸ ) .
خر در خلاب راندن:خر در گل و لای راندن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۷۷ ) .
خردتر کار:کوچکتر کار. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۵۸ ) .
خرابه ی مختصر:ویرانه ی اندک. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۲۹ ) .
خدمت گفتن:کرنش کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۱۸ ) .
خدمات مبرر:خدمت های پذیرفته. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۷۲ ) .
خداوند غایت:آنکه به پایان کار رسیده. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۶۲ ) .
خداوند طالع:صاحب طالع. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۵۱ ) .
خداوند جنگ:جنگاور. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۸۷ ) .
خداوند بدایت:مبتدی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۶۲ ) .
خداوند پیشه:پیشه ور. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۷۱ ) .
خداوندان محنت:درد مندان. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۲۲ ) .
خداوندان حکمت:صاحبان دانش. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۹۸ ) .
خداعت شیطان:فریبکاری اهریمن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۵ ) .
خداع اندیشیدن:مکر کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۶ ) .
خبیث خوی:ناپاک طبع. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۷۹ ) .
خبل عقل: تباهی خرد. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۵۸ ) .
خبر باز گرفتن: آگاهی یافتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۵۰ ) .
خبر باز دادن: آگاهی دادن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۸ ) .
خبث طبیعت: پلیدی طبع. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۷۰ ) . خبث طبیعت: بدی سرشت، بدسرشتی، بد نهادی ( ( من خود از کید عدو بیم ند ...
خبث شیمت: پلیدی خوی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۷۹ ) .
خاییدن انگشت ندامت: پشیمان شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۳۱ ) .
خایه دزد:دزد تخم. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۹۶ ) .
خانه مستجار:خانه ی اجاره ای. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۴۴ ) .
خام قلتبانی:بی غیرتی به غایت. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۰۰ ) .
خام آمدن :ناپخته ماندن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۵۱ ) .
خالی افتادن :تهی شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۲۱ ) .
خالی الاطراف:تهی ، فارغ. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۵۷ ) .
خالی آمدن :تهی بودن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۹۶ ) .
خالق مواد :آفریننده. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۴۳ ) .
خاک رنگین :کنایه از متاع جهان. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۰۱ ) .
خاک در کاسه. . . کردن:ذلیل ساختن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۱۲ ) .
خاک در شکم آز کردن:شکیبایی کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۸۷ ) .
خاک در دیده پاشیدن:کور ساختن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۱۱ ) .
خاک بر سر کنان:نالان ، خوار و ذلیل. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 32 ) .
خاک بر سر کردن:خوار و ذلیل ساختن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 132 ) .
خافض و رافع:فرود آرنده و بر کشنده. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۹ ) .
خاطر جوال: ضمیر گردنده. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۷۷ ) .
خاص بودن: ویژه بودن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۵۶ ) .
خارستان خیبت: خارزار نومیدی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۱۶ ) .
خارای مخطط: ابریشم خط دار. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 487 ) .
خادم مخدومی : سروری و چاکری. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 447 ) .
خادم تن : خدمتگزار تن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 140 ) .
شیر ( خوراکی ) یعنی مایع سفید رنگ خوردنی: در زبان ترکی می شود: سوت ( sūt ) این واژه از زبان پهلوی وارد زبان ترکی شده است و با واژه ی سود از یک ریشه م ...
پَدرام:دکتر کزازی در مورد واژه ی "پدرام " می نویسد : ( ( پدرام در معنی آسوده و بی گزند و بهروز و شادکام است. چنان می نماید که واژه از دوپاره ی پد ( = ...
نِشیم:دکتر کزازی در مورد واژه ی " نشیم" می نویسد : ( ( نشیم در پهلوی نشم nišem بوده است. این واژه به معنی نشیمنگاه و آشیانه و کاشانه است, ، در این زب ...
خِنْک :به معنی سپید است. ( ( گر آهوست برمرد موی سپید تو را ریش و سرگشته چون خنگ بید ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ...
حقیقت حال:درستی حال. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 106 ) .