رک زده

پیشنهاد کاربران

از داستان کوتاه "ترس"
احمد محمود
. . . .
خالد زانو زد و سر یحیی را به دامان گرفت. قطره ای اشک خالد با آب باران به هم آمیخت:
- یحیی. . . من تو رو کشتم. . . فکر می کردم که دارم به صلاح تو کار می کنم.
...
[مشاهده متن کامل]

نگاه یحیی رنگ می باخت. لبانش لرزید اما چیزی نگفت.
- می فهمم یحیی. . . می فهمم اصلا به درد این کار نمی خورم. . . از زندون که اومدم بیرون، فکرش م نمی کنم. قسم می خورم یحیی. . .
لبان یحیی بی حرکت شد و نگاهش که رک زده بود به چهرة خالد سکته کرد.

رک زده : خیره ، زل زده
( ( بینی کج و چشمان برآمده و موی صاف رنگ کاکل ذرت مادر بچه ها و چشمان رک زده مثل چشمان موشی که توی تله گیر افتاده باشدو صورت گرد و گوشتالو و شکم گنده و پیشانی بلند و پهن و سر بی موی مرد خانه بی هیچ گفتگو می رساند که این خانواده یهودی است. ) ) ( صادق چوبک ، مسیو الیاس )
مستقیم، خیره
رُک زده: [عامیانه، اصطلاح] زل زده، خیره شده.
در دو جا با ان برخورد کردم : رمان محاکمه ترجمه اعلم و بوف کور صادق هدایت : به معنای نگاه خیره و زل زدن می تواند باشد.
در پاورقی بوف کور صادق هدایت این طوری معنا شده :
سخن زیر لب که از روی خشم و ناراحتی گفته میشود , زک, ژک
خیره
باران زده، نمناک

بپرس