تاریخ
١ سال پیش
متن
The joke elicited few laughs from the crowd.
دیدگاه
٠

آن شوخی موجب خنده ی تعدادی از جمعیت شد . ( هنگام ترجمه کردن، روان بودن ترجمه مهمه نه کلمه به کلمه ترجمه کردن )

تاریخ
١ سال پیش
متن
Water and alcohol may mingle with each other in any proportions.
دیدگاه
٠

آب و الکل می توانند با هر نسبتی با یکدیگر مخلوط شوند .

تاریخ
١ سال پیش
متن
Stray dogs are usually put to sleep if no one claims them.
دیدگاه
٠

معمولا اگر کسی سگ های ولگرد را نخواهد ( به سرپرستی بگیرد ) آنها را به خواب میبرند. ( کشتن حیوان بدون درد، به خاطر مریضی پیری و… )

تاریخ
١ سال پیش
متن
May I butt in on your conversation?
دیدگاه
٠

میتونم صحبتنون رو قطع کنم؟ ( درخواست مودبانه وقتی میخوای وسط حرف کسی چیزی بگی )

تاریخ
١ سال پیش
متن
The cows were grazing in the pasture.
دیدگاه
٠

گاو ها در علفزار می چریدند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
a rendezvous for unemployed actors
دیدگاه
٠

یک پاتوق برای بازیگران بی کار

تاریخ
١ سال پیش
متن
rabid hunger
دیدگاه
٠

گرسنگی مفرط

تاریخ
١ سال پیش
متن
To rivet all attention on herself was, to Lally, as natural as breathing.
دیدگاه
١

برای Lallyمتمرکز کردن ( جلب ) همه ی توجه ها به خودش, مثل آب خوردن بود . ( آسان بود )

تاریخ
١ سال پیش
متن
Children look to their parents for guidance.
دیدگاه
١

کودکان به راهنمایی والدین خود متکی هستند . یا : کودکان از والدین خود توقع راهنمایی دارند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He hauls freight for a living.
دیدگاه
٢

او برای امرار معاش بار حمل می کند ( شغلش بار بری است )

تاریخ
١ سال پیش
متن
She was anxious to succeed in the new job.
دیدگاه
١

او مشتاق موفقیت در شغل جدیدش بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
a potpourri of different ethnic foods
دیدگاه
١

مخلوطی از غذا های قومی متفاوت

تاریخ
١ سال پیش
متن
This pie is half-baked.
دیدگاه
٠

این پای ( یک نوع شیرینی ) خام ( نیمه پخته ) است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Why are you listening to that half-baked talk show host?
دیدگاه
١

چرا داری به سخنان نسنجیده ی مجری ( تلوزیون ) گوش میدی؟

تاریخ
١ سال پیش
متن
a precocious girl
دیدگاه
٠

یک دختر باهوش ( استثنائی )

تاریخ
١ سال پیش
متن
I've had no end of problems recently.
دیدگاه
٠

من اخیرا مشکلات مداومی ( همیشگی، بی پایان ) داشته ام.

تاریخ
١ سال پیش
متن
It caused me no end of worry.
دیدگاه
٠

این باعث نگرانی همیشگی ( مدام ) من میشد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The school was known for the rigidity of its dress code and attendance policy.
دیدگاه
٠

آن مدرسه به خاطر قوانین سخت گیرانه ی پوشش و حضور ( و غیاب ) معروف بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The rigidity of the metal caused it to crack.
دیدگاه
٠

سختی فلز موجب ترک خوردن آن شد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The function of bones is to give rigidity.
دیدگاه

عملکرد استخوان ها استحکام بخشیدن است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He was by nature a philosophical person.
دیدگاه
١

او ذاتا آدم منطقی/با مدارایی بود

تاریخ
١ سال پیش
متن
The doctor treats twenty patients a day.
دیدگاه

پزشک روزانه به بیست بیمار رسیدگی می کند .

تاریخ
١ سال پیش
متن
Issues related to conservation will be treated in the next chapter.
دیدگاه
٠

مورد بحث قرار خواهند گرفت هم درسته

تاریخ
١ سال پیش
متن
This is not an unattainable ideal.
دیدگاه
٠

این یک آرزوی دست نیافتنی نیست.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She conceived a brilliant strategy.
دیدگاه
٠

او یک راهبرد عالی را در فکر پروراند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
These lines of the poem are somewhat hard to interpret.
دیدگاه
٤

اینجوری هم میشه معنی کرد:درک کردن ( معنی ) این خطوط شعر تا حدی دشوار است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The place was completely exposed to the elements.
دیدگاه
٠

( آن ) مکان کاملا تحت تاثیر عناصر طبیعی ( باد، باران و… ) بود. ( exposeدر زمین شناسی به معنای تحت تاثیر است )

تاریخ
١ سال پیش
متن
The place was completely exposed to the elements.
دیدگاه
٠

( آن ) مکان کاملا در معرض عناصر طبیعی ( باد، باران و… ) بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
sloppy roads
دیدگاه
٠

جاده های گل آلود

تاریخ
١ سال پیش
متن
She finished typewriting the letter at speed.
دیدگاه
٠

او نوشتن نامه ( با ماشین تحریر ) را به سرعت تمام کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He had drunk himself into oblivion.
دیدگاه
٠

او به فراموشی سپرده شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He had drunk himself into oblivion.
دیدگاه
٠

او خود را به فراموشی سپرده بود .

تاریخ
١ سال پیش
متن
the whites of the eyes
دیدگاه
٠

سفیدی چشم ها

تاریخ
١ سال پیش
متن
He was spared having to wait.
دیدگاه
١

او از ( مجبور بودن به ) منتظر ماندن معاف شد . ترجمه روان: او مجبور نبود منتظر بماند ( مجهول :یعنی کسی بهش گفته که نمیخواد منتظر بمونه )

تاریخ
١ سال پیش
متن
He laughed and took a puff on his cigar.
دیدگاه
١

او خندید و سیگارش را پک زد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The President sailed into her opponents with an angry speech.
دیدگاه
٠

رئیس جمهور با یک سخنرانی خشمگینانه از مخالفانش انتقاد کرد ( یا :به مخالفانش هجوم برد )

تاریخ
١ سال پیش
متن
She sailed into the project.
دیدگاه
٠

او با اشتیاق پروژه را آغاز کرد .

تاریخ
١ سال پیش
متن
I'm sorry I can't assist you.
دیدگاه
٢

متاسفم ، نمیتوانم به شما کمک کنم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
In his later years, he was plagued by arthritis.
دیدگاه
٢

در سال های آخر عمرش ، از ارتروز رنج میبرد. ( توسط ارتروز آزار داده میشد )

تاریخ
١ سال پیش
متن
She drove very capably.
دیدگاه
٠

او ( خانم ) بسیار ماهرانه رانندگی کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Young people are consuming more electronic devices than ever before.
دیدگاه
١

جوانان دستگاه های الکترونیکی بیشتری را نسبت به گذشته خریداری میکنند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The plane landed at two o'clock on the dot.
دیدگاه
٢

هواپیما ( دقیق ) سر ساعت ۲ فرود آمد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The three o'clock train arrived on the dot.
دیدگاه
٠

قطارِ ساعت۳ به موقع ( سروقت ) رسید

تاریخ
١ سال پیش
متن
Just name the time and I'll be there on the dot.
دیدگاه
٠

فقط زمان را بگویید و من سرموقع آنجا خواهم آمد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The taxi showed up on the dot.
دیدگاه
٠

تاکسی به موقع رسید.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She reacted like a child caught out in a lie.
دیدگاه
٠

ترجمه روان :او مثل بچه ای که دروغش لو رفته عکس العمل نشان داد .

تاریخ
١ سال پیش
متن
What happens when the picture gallery begins to revolve?
دیدگاه
٢

وقتی که نگار خانه ( اتاق نقاشی ) شروع به تغییر می کند چه اتفاقی می افتد؟

تاریخ
١ سال پیش
متن
She revolved the matter for endless hours.
دیدگاه
١

او ساعت های زیادی به آن موضوع فکر کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The company incorporated in 1932.
دیدگاه
٢

فکر کنم باید was incorporated باشه . چون ساختار جمله به نظر مجهول میاد. و همینطور معنی این فعل میشه تاسیس کردن. پس باید کسی شرکت را تاسیس کند، و چون ...

تاریخ
١ سال پیش
متن
She incorporated the leftover meat and vegetables into the stew.
دیدگاه
٧

او باقی مانده گوشت و سبزیجات را با خورش ادغام کرد ( قاطی کرد )