پیشنهادهای مـجـتـبـی عـیـوض صـحـرا (١,٥٦٦)
واژه مرکّب - ترکیبی از دو کلمه: گُنگ: لال، بی زبان - نامفهوم، نامعلوم، مبهم، پیچیده لاج: کمی، مقداری، اندکی، پاره ای و. . . معنی: شخصی که هنگام سخن ...
آلو - پسوند ترکی نسبت ( لیاقت ) - مثل: ژیگولّو، تپلّو، خپلّو، کپلّو، کوچولّو، شاملو - چاقالو، گامبالو، پشمالو، خرمالو، خوابالو و. . . >>> مشتق ولی ...
نام یکی ( واسپوهَران، واسپوران ) از هفت خاندان برتر ( سرآمد ) اشکانی ( پارتی ) که در سَجِستان ( سیستان ) فرمانروایی می کردند! اسم پسرانه - سورِن: تا ...
اسم پسرانه - ساختار دستوری: صفت با پسوند اسم ساز >>> اسم فَرنام ( لقب ) پهلوان اشکانی ( پارتی ) سَجِستان ( سیستان ) - نام بُوَنده ( کامل ) : رُستم س ...
ترکیبی از دو کلمه: آب و جی: واژه ترکی - پاک و زلال، گوارا - روان، جاری - درخشان و طلایی و. . . یعنی: آب شفاف و زلالی که در مزرعه وکشتزار و. . . جاری ...
سرتق!
تی تیش!
طیف!
طیف!
معادل فارسی برای: تیپ ( type ) ، رِنج ( range )
فارسی آن هم می شود: بزن و بکوب ( بزن بکوب ) !، دادار دودور!
دوستدار، هواه خواه، هوادار، طرفدار، حامی - در تصوف: ساقی، مُشَوِّق - مُرشد، پیر کامل، انسان کامل، همه چی تموم! - اکسیر، کیمیا، کمیاب، نادر و. . .
مأموریت، نقش - پاکار، آمادگی، حاضری، پایه!
حق شناسی، نصیحتوری - ادای دین، تعهد، وظیفه شناسی، خویشکاری، مسؤلیت ( مسئولیت ) ، پاسخگویی - سرپرستی، نظارتی، پایش!
بَستَر: بالین!
مطیع، حلقه به گوش!
آبدیده!
حرفه ای، ماهر، این کاره، آزموده، مجرب، زبده، کاربلد، کارکُشته! - مثلِ کنایه: گرگ باران ( بالان! ) دیده، چند پیرهن بیشتر پاره کرده همچنین فرق دارد با ...
خوش الحان!
خوش الحان!
چهچه ( چهچهه ) ، گُلبانگ!
چالیک!
پاپی شدن!
پافشاری، الحاح!
واژه روسی که در فارسی به شکل گوگولی مگولی استفاده می شود که با گوگوری مگوری ( مرکب اتباعی ) دواملایی است - در زبان کودکانه: دوست داشتنی، خواستنی، عز ...
خوش خوشون! - این واژه از آرایه تکرار بهره برده و در جایی بکار میرود که کسی زیاد راحته یاخیلی داره حال می کنه و اوضاع خیلی به وِفق مُرادشه و برای تلنگ ...
گُتره ای - این واژه به جای حرفِ نادخِ "گاییدن" هم استفاده می شود. این واژه از ضرب المثل ( ترپند ) : گُتره ای کاری را انجام دادن آمده است! معنی: اَلَ ...
دو دوزه! - چاچول گری، زیر و رو کشیدن، ریو ( ریب ) ، خَُِدعه، مکر و حیله، نیرنگ، فریب، تزویر، کَلَک، حقّه - اشتباه، تردید، شک، دودلی - موزمار!
آتش به فرمان!
آتش به اختیار!
سر بر خط فرمان باش، گوش به فرمان باش
نوسفر!
دَرِپیت - زپرتی!
آتش به اختیار!
آتش به فرمان!
آماده دستور باش، برای فرمان حاضر باش، مطیع امر باش، فرمانبر باش، لبیک گو، گوش به زنگ باش!
ارادی، اختیاری، خودانگیخته، درونناک، خودجوش! - خودکار، خودسر، خودرأی - خودباور، اعتماد به نفس - خیر و خوب خواهی، مصلحت اندیش، صلاحدید!
سِلفی ( selfie ) ، واژه ای انگلیسی - معادل فارسی: خودمونی مثال: عکس خودمونی، پذیرایی خودمونی و. . . توجه: عکس واژه ای عربی که در فارسی استفاده می ش ...
به معنای واقعی!
به جای این که تنوین عربی بکار ببریم، می توانیم ( اول واژه"به" یا آخر واژه"ی" ) اضافه کنیم! به واقع، در حقیقت، حقیقتاً، واقعاً - به کلی، کاملاً، تماما ...
این اصطلاح از آب شناسی ( هیدرو ژئولوژی ) می آید - در چشمه های آبگرم، بدون دخالت و ترغیب و تشویق ِ عوامل انسانی و خارجی آب به خودی خود و بطور طبیعی به ...
این اصطلاح برای کسانی که ادعایِ دانای کل ( عقلِ کل ) دارند و همیشه آدم ها رو از بالا نگاه می کنند یا فکر می کنن بهتر از اونا وجود ندارد و به خیالِ خو ...
کلیدی: حیاتی، مُبرَم، اساسی، ضروری، واجب - مهم، اثرگذار، طلایی، با ارزش، گران بها، قیمتی - اِکسیر، کیمیا، کمیاب، نادر - ویژه، خاص، استثنایی، منحصر ...
درب و داغون، قُزمیت!
پدیدار، نمایان، مشهود، معلوم، تابلو! - باشید، بشوید، به شما رِسَد، نصیبتان باد! مثل: خوب بادید ( زشت بادید! )
این اصطلاح از نجوم، واردِ واژگانمان شده است - توجه: ماه ( قمر ) از هلال نو تا هلال نو دیگر به مدّت ( تقریباً ) یکماه طول می کشد. به این فرایندِ اه ...
واژه شهروند برای شهری ها و واژه ( آبادین ) برای روستایی های عزیز استفاده می شود: آبادی: قریه، ده، روستا، دهکده ن: پسوند دارندگی، مالکیت و همراهی>>> م ...
برای روستایی های عزیز هم واژه ( آبادین ) استفاده می شود: آبادی: قریه، ده، روستا، دهکده ن: پسوند دارندگی، مالکیت و همراهی>>> مانند پسوند ( وانه ) در خ ...
این اصطلاح وقتی بکار می رود که طَرَف کارش خیلی درسته! و همه چیزش رو حساب کتابه و همه چیزش رو، به خوبی و درستی و تمام و کمال انجام میده یا فلانی انق ...
واژه مشتقِ فارسی با ریشه ترکی - اسم پسرانه آرامی: واژه ترکی - داستار، پایمرد، میانجی، واسطه، بین، شفاعت، خواهش - یاری، کمک، مدد، تعاون، همکاری - اتح ...