تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. "Can you bring me up to speed on the project?" "میشه منو در جریان آخرین وضعیت پروژه بذاری؟" 2. "I need someone to bring me up to speed quickly ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

when fecal matter begins to emerge but remains partially stuck/retracted, resembling a turtle's head peeking out of its shell ) is a crude but wide ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. "Please cross - reference these documents. " "لطفاً این اسناد را با هم تطبیق دهید. " 2. "The report includes a cross - reference to section 5 ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

پاها را راحت کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

پاها را راحت کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستان نسخه صحیح bug : جشره است نه bud

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترجمهٔ تحت الفظی: "تنگ مثل یک حشره در یک پتو" توضیح: "snug" = "تنگ" ( در اینجا به معنای فشرده و گرم ) "as a" = "مثل یک" "bug" = "حشره" "in a" = ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترجمهٔ تحت الفظی: "تنگ مثل یک حشره در یک پتو" توضیح: "snug" = "تنگ" ( در اینجا به معنای فشرده و گرم ) "as a" = "مثل یک" "bug" = "حشره" "in a" = ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

ترجمهٔ تحت الفظی: "تنگ مثل یک غنچه در یک پتو" توضیح: "snug" = "تنگ" ( در اینجا به معنای فشرده و گرم ) "as a" = "مثل یک" "bud" = "غنچه" ( یا جوانه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

Key Notes: - "Snug" as "tight" → "تنگ" - "Snug" as "cozy/delightful" → "دنج" - Sometimes Persian uses "گرم و نرم" ( warm and soft ) or "محکم" ( ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تلفظ : یِیگر

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

retard : ( v ) : به تاخیر نداختن - عقب انداختن retarded: ( adj ) : عقب افتاده retardant : ( adj ) : عقب اندازنده - کند کننده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

retard : ( v ) : به تاخیر نداختن - عقب انداختن retarded: ( adj ) : عقب افتاده retardant : ( adj ) : عقب اندازنده - کند کننده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

retard : ( v ) : به تاخیر نداختن - عقب انداختن retarded: ( adj ) : عقب افتاده retardant : ( adj ) : عقب اندازنده - کند کننده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

retard : ( v ) : به تاخیر نداختن - عقب انداختن retarded: ( adj ) : عقب افتاده retardant : ( adj ) : عقب اندازنده - کند کننده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بقچه

پیشنهاد
٠

: To say something embarrassing, awkward, or offensive without intending to. Persian ( فارسی ) : گفتن چیزی ناخواسته که باعث شرمندگی، awkward شدن یا ...

پیشنهاد
٠

: To say something embarrassing, awkward, or offensive without intending to. Persian ( فارسی ) : گفتن چیزی ناخواسته که باعث شرمندگی، awkward شدن یا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Coupling

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. "Stick through" as in persist or endure: Persian: پافشاری کردن / ادامه دادن - Example: - "No matter what happens, stick through it!" → "هرچ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

couple

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستمال گلدار که دور سر - گردن یا صورت می بندند

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Key Notes: - Literal Meaning ( شخم زدن ) : Used for farming ( Sentences 1–3 ) . - Metaphorical Uses: - پیشروی با قدرت ( Sentences 5, 7 ) . - س ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Key Notes: - Literal Meaning ( شخم زدن ) : Used for farming ( Sentences 1–3 ) . - Metaphorical Uses: - پیشروی با قدرت ( Sentences 5, 7 ) . - س ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Key Notes: - Literal Meaning ( شخم زدن ) : Used for farming ( Sentences 1–3 ) . - Metaphorical Uses: - پیشروی با قدرت ( Sentences 5, 7 ) . - س ...

پیشنهاد
٠

rub someone's face in it همین معنی را میده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آماده و پر انرژی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جنگ افزار ویروسی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وان بزرگ - آدم چاقالو

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

lumbar puncture : سوراخ کمری - برای کشیدن مایع نخاعی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

fire engine red : رنگ قرمز ماشین آتش نشانی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قور قور قورباغه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

respirator وrespiratory هم از این ریشه اند

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نکته کاربردی: عبارت "have a good mind to" برای بیان قصد جدی ( اما هنوز قطعی نشده ) انجام کاری استفاده می شود. معادل های فارسی: - "به فکر . . . هست ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

آینده دار بودن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. "Climbing Mount Everest? Been there, done that. " ( کوه اورست رو فتح کردی؟ من قبلاً این کارو کردم. ) 2. "You think this is hard? Been there, d ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلمه "disabuse" در انگلیسی به معنای "از اشتباه درآوردن" یا "تصور غلط را از کسی زدودن" است. اما ممکن است برای شما سوال باشد که چرا این کلمه چنین معنای ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Collocations with "Bust" 1. Bust a move → ( حرکت رقصیدن ) 2. Bust someone’s chops → ( کسی را اذیت کردن/مسخره کردن ) 3. Bust a gut → ( از خنده ترکی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Collocations with "Bust" 1. Bust a move → ( حرکت رقصیدن ) 2. Bust someone’s chops → ( کسی را اذیت کردن/مسخره کردن ) 3. Bust a gut → ( از خنده ترکی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Collocations with "Bust" 1. Bust a move → ( حرکت رقصیدن ) 2. Bust someone’s chops → ( کسی را اذیت کردن/مسخره کردن ) 3. Bust a gut → ( از خنده ترکی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Collocations with "Bust" 1. Bust a move → ( حرکت رقصیدن ) 2. Bust someone’s chops → ( کسی را اذیت کردن/مسخره کردن ) 3. Bust a gut → ( از خنده ترکی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Collocations with "Bust" 1. Bust a move → ( حرکت رقصیدن ) 2. Bust someone’s chops → ( کسی را اذیت کردن/مسخره کردن ) 3. Bust a gut → ( از خنده ترکی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Collocations with "Bust" 1. Bust a move → ( حرکت رقصیدن ) 2. Bust someone’s chops → ( کسی را اذیت کردن/مسخره کردن ) 3. Bust a gut → ( از خنده ترکی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Collocations with "Bust" 1. Bust a move → ( حرکت رقصیدن ) 2. Bust someone’s chops → ( کسی را اذیت کردن/مسخره کردن ) 3. Bust a gut → ( از خنده ترکی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Collocations with "Bust" 1. Bust a move → ( حرکت رقصیدن ) 2. Bust someone’s chops → ( کسی را اذیت کردن/مسخره کردن ) 3. Bust a gut → ( از خنده ترکی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Collocations with "Bust" 1. Bust a move → ( حرکت رقصیدن ) 2. Bust someone’s chops → ( کسی را اذیت کردن/مسخره کردن ) 3. Bust a gut → ( از خنده ترکی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Collocations with "Bust" 1. Bust a move → ( حرکت رقصیدن ) 2. Bust someone’s chops → ( کسی را اذیت کردن/مسخره کردن ) 3. Bust a gut → ( از خنده ترکی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

Collocations with "Bust" 1. Bust a move → ( حرکت رقصیدن ) 2. Bust someone’s chops → ( کسی را اذیت کردن/مسخره کردن ) 3. Bust a gut → ( از خنده ترکی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد

Collocations with "Bust" 1. Bust a move → ( حرکت رقصیدن ) 2. Bust someone’s chops → ( کسی را اذیت کردن/مسخره کردن ) 3. Bust a gut → ( از خنده ترکی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Collocations with "Bust" 1. Bust a move → ( حرکت رقصیدن ) 2. Bust someone’s chops → ( کسی را اذیت کردن/مسخره کردن ) 3. Bust a gut → ( از خنده ترکی ...