snuggle

/ˈsnəɡl̩//ˈsnʌɡl̩/

معنی: جمع شدن، در بر گرفتن، در بستر غنودن
معانی دیگر: به آغوش کسی پناه بردن، (برای گرم شدن یا محبت) خود را به کسی چسباندن، خود را برای گرم شدن یاغنودن جمع کردن، مچاله شدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: snuggles, snuggling, snuggled
• : تعریف: to lie comfortably next to someone or something; cuddle.
مترادف: nestle
مشابه: cuddle, embrace, huddle, hug, nuzzle, pet

- They were snuggling in front of the fire.
[ترجمه گوگل] جلوی آتش دراز کشیده بودند
[ترجمه ترگمان] آن ها در مقابل آتش دراز می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to bring or hold close, esp. for affection or comfort.
مترادف: nestle
مشابه: cuddle, embrace, enfold, hold, nuzzle

- The baby snuggled his teddy bear.
[ترجمه گوگل] بچه خرس عروسکی خود را در آغوش گرفت
[ترجمه ترگمان] بچه خرس عروسکی را در آغوش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I'd love to snuggle up in bed right now!
[ترجمه کوروش شفیعی] دوست دارم همین الان در آغوش تخت باشم.
|
[ترجمه گوگل]من دوست دارم همین الان در رختخواب بخوابم!
[ترجمه ترگمان] دوست دارم همین الان توی تخت باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. After the meal, the children snuggle into blanket rolls, and the conversations assume a more serious tone.
[ترجمه گوگل]بعد از غذا، بچه‌ها در رول‌های پتو فرو می‌روند و صحبت‌ها لحن جدی‌تری به خود می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]بعد از غذا، بچه ها به دور نان می نشیند و مکالمات یک لحن جدی تری به خود می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. At that time, she moved to snuggle closer to the woman whom she had known and loved throughout the years.
[ترجمه گوگل]در آن زمان، او برای نزدیک شدن به زنی که در طول سال ها او را می شناخت و دوستش داشت، حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]در آن زمان هورتنس به کنار زنی که در تمام این سال ها دوستش و دوست می داشت نزدیک تر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When I read aloud, my goal is to snuggle around the warm glow of a story.
[ترجمه گوگل]وقتی با صدای بلند می خوانم، هدف من این است که در اطراف درخشش گرم یک داستان بچرخند
[ترجمه ترگمان]وقتی با صدای بلند شروع به خواندن می کنم، هدفم این است که دور و بر داستان گرم یک داستان بنشینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He says it should be alright once they snuggle down into their sleeping bags.
[ترجمه گوگل]او می‌گوید وقتی در کیسه‌خواب‌هایشان فرو می‌روند، باید خوب باشد
[ترجمه ترگمان]او می گوید که اگر آن ها در کیسه خوابش با هم عشق بازی کنند، همه چیز درست می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Now, snuggle right down and I'll tuck you up.
[ترجمه گوگل]حالا، درست بغل کن و من تو را جمع می کنم
[ترجمه ترگمان] حالا، من رو بغل کن و I می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You can scratch its ears, snuggle, and teach the little guy to jump and play dead. Adorable?
[ترجمه گوگل]می‌توانید گوش‌هایش را بخراشید، بغلتانید، و به پسر کوچک بیاموزید که بپرد و مرده بازی کند شایان ستایش؟
[ترجمه ترگمان]تو میتونی گوش هاش رو خراش بدی، بغل کنی و به اون پسر کوچولو یاد بدی که بپره و بمیره پرستیدنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Now, snuggle right down and I'll tuck up.
[ترجمه گوگل]حالا، درست در آغوش بگیر و من بلند می شوم
[ترجمه ترگمان] حالا، من رو بغل کن و خودم رو جمع و جور می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In love stupidly, live simply, snuggle clumsily, be together silly.
[ترجمه گوگل]احمقانه عاشق شوید، ساده زندگی کنید، ناشیانه بغل شوید، احمقانه با هم باشید
[ترجمه ترگمان]در عشق ابلهانه زندگی می کنند، راحت زندگی می کنند، با هم دست و پنجه نرم می کنند، با هم دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It means cold fishes can snuggle down under the cozier side, while their hot-blooded partners can choose the lighter option.
[ترجمه گوگل]این بدان معناست که ماهی‌های سرد می‌توانند زیر قسمت دنج‌تر بخوابند، در حالی که شرکای خون گرم آنها می‌توانند گزینه سبک‌تر را انتخاب کنند
[ترجمه ترگمان]این به این معنی است که ماهیان سرد می توانند زیر the قرار بگیرند در حالی که شرکای خون گرم آن ها می توانند گزینه سبک تر را انتخاب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I love snuggle and cuddle with you.
[ترجمه گوگل]من عاشق در آغوش گرفتن و در آغوش گرفتن با تو هستم
[ترجمه ترگمان] من دوست دارم که بغلت کنم و بغلت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. On warm summer nights pigs snuggle up close to one another and for some reason like to sleep nose to nose.
[ترجمه گوگل]در شب های گرم تابستان خوک ها به هم نزدیک می شوند و بنا به دلایلی دوست دارند بینی به بینی بخوابند
[ترجمه ترگمان]در شب های گرم تابستانی، خوک ها به یکدیگر نزدیک می شوند و دلیلی برای خوابیدن بینی به بینی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Like any politician, he has to snuggle up to all sorts.
[ترجمه گوگل]مانند هر سیاستمداری، او باید به همه گونه ها بچسبد
[ترجمه ترگمان]مثل هر سیاست مدار، باید با همه نوع خودش عشق بازی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The girl snuggle the boy, said: now, can you slow down.
[ترجمه گوگل]دختر پسر را بغل کرد، گفت: حالا می توانی سرعتت را کم کنی؟
[ترجمه ترگمان]دختر بچه را در آغوش گرفت و گفت: خوب، حالا می توانی آهسته بروی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Baby can snuggle up to the singing, breathing, synthetic bear.
[ترجمه گوگل]کودک می تواند خود را به خرس آوازخوان، نفس کشیدن و مصنوعی بپوشاند
[ترجمه ترگمان] بچه میتونه با آواز، نفس، یه خرس مصنوعی کنار بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جمع شدن (فعل)
shrink, assemble, aggregate, muster, gather, constringe, flock, backlog, snuggle, retract, congregate, beehive, group, twitch, drift, herd, gang up, nucleate, twitch grass

در بر گرفتن (فعل)
embrace, snuggle, encompass, twine, enclasp, enfold, infold

در بستر غنودن (فعل)
snuggle

انگلیسی به انگلیسی

• lie close to, nestle; bring close to the bosom, hug
if you snuggle somewhere, you settle yourself into a warm, comfortable position, especially by moving closer to another person.

پیشنهاد کاربران

verb
Usage: always followed by an adverb or preposition
1 [no obj] : to lie or sit close together in a comfortable position
◀️The puppy snuggled up against the sleeping boy.
◀️The boy snuggled close to his mother.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️We snuggled ( together ) under a blanket.
2 [ obj] : to place ( something ) close to or against someone or something : nestle
◀️The dog snuggled its nose between the pillows.
◀️The baby snuggled his head against my chest.
OTHER FORMS :
Snuggles / Snuggled / Snuggling
◀️ Let's snuggle and watch Netflix together : بیا با هم بنشینیم و نتفلیکس ببینیم
۱. در آغوش کسی خوابیدن - جا تخت کردن - در کنار هم در جای راحتی نشستن یا لم دادن با فاصله بسیار کم از هم ( چسبیده به هم )
۲. گذاشتن چیزی درجایی راحت، آرام، امن یا گرم و نرم

دوستان این واژه به معنی نرم کننده نیست. یه برندمواد شوینده در آمریکاست. میتونید سرچ کنید.
کسی را محکم بغل کردن
جا خوش کردن، به آغوش گرم کسی پناه بردن
نرم کننده
She snuggled close up to him
دختره/زنه خودش چسبوند به پسره/آقائه
( تا محبت ش نشون بده یا اینکه از گرمای بدنش گرم بشه )
یه رفتار عاطفیِ خوشگل و لذت بخش
خزیدن تو یه جای گرم نرم مثل بغل کسی یا تو رخت خواب
I snuggked down into my comfortable bed in my cozy room
در اغوش گرفتن

بپرس