تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

torrid zone : منطقه حاره

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

easter egg hunt : بازی یافتن تخم مرغ های پنهان کرده شده "We organized an Easter egg hunt for the kids in the garden. " "برای بچه ها در باغ یک باز ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

easter egg hunt : بازی یافتن تخم مرغ های پنهان کرده شده "We organized an Easter egg hunt for the kids in the garden. " "برای بچه ها در باغ یک باز ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آیفون صوتی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آیفون تصویری

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آیفون صوتی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آیفون تصویری

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

audio door phone : audio intercom : آیفون صوتی video door phone : video intercom : آیفون تصویری Door entry system ( general term for both types ) ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت "nodding off" به حالت چرت زدن یا خواب آلودگی شدید اشاره دارد، معمولاً وقتی کسی به طور ناخواسته در حالتی نشسته ( مثل سر کلاس، پشت فرمان، یا هنگا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت "nodding off" به حالت چرت زدن یا خواب آلودگی شدید اشاره دارد، معمولاً وقتی کسی به طور ناخواسته در حالتی نشسته ( مثل سر کلاس، پشت فرمان، یا هنگا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

سرهم بندی شده ( بدون ظرافت یا برنامه ریزی دقیق ) . دست وپا شکسته ( با راه حل های موقت و غیرحرفه ای ) . کلیشه ای و تکراری ( مثل جوک های بی مزه یا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. Airtight Container ( ظرف دربسته/هواگیری شده ) English: "Store the cookies in an airtight container to keep them fresh. " Persian: "کلوچه ها را د ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. "He comes across like a know - it - all. " Persian: او طوری رفتار می کند که انگار همه چیز را می داند. 2. "She came across like she didn’t care. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

batter : مکرر ضربه زدن ram : فرو بردن، کوبیدن battering ram : قلعه شکن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بصورت مخفف intel هم می آید به معنی : ( گرداوری اطلاعات معمولا به طور سری ) خبرگیری ( سری ) ، آگهگیری، اداره ی اطلاعات ( و جاسوسی ) ، اداره ی آگهگیری، ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخفف intelligence : ( گرداوری اطلاعات معمولا به طور سری ) خبرگیری ( سری ) ، آگهگیری، اداره ی اطلاعات ( و جاسوسی ) ، اداره ی آگهگیری، جاسوسان، ماموران ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عدرخواهی می کنم . لگد می زند

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از ورزش های رزمی که فرد بالا می پرد و با چرخش یک مشت می زند

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مراجعه به microbrew

پیشنهاد
٠

steam : بخار roll : غلت زدن - چرخیدن steamroll : با غلتک بخار جاده صاف کردن - له و لورده کردن - سرکوب کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

steam : بخار roll : غلت زدن - چرخیدن steamroll : با غلتک بخار جاده صاف کردن - له و لورده کردن - سرکوب کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

steam : بخار roll : غلت زدن - چرخیدن steamroll : با غلتک بخار جاده صاف کردن - له و لورده کردن - سرکوب کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

steam : بخار roll : غلت زدن - چرخیدن steamroll : با غلتک بخار جاده صاف کردن - له و لورده کردن - سرکوب کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

�آبجوسازی کوچک� یا �آبجوسازی محلی/صنعتی کوچک مقیاس� توضیح: به کارخانه های آبجوسازی مستقل که در مقیاس محدود و معمولاً با روش های سنتی تر فعالیت می کن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی که از یه میخونه به میخونه دیگه میره

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

stark - raving : کاملا دیوانه - - - 1. Raving Mad ( کاملاً دیوانه / به شدت عصبانی ) - English: "He was stark raving mad after the argument. " ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

a short, thick, highly seasoned sausage that is shaped like a frankfurter. : کالباس پر ادویه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

English: "The old train blew its steam whistle before departing. " Persian: "قطار قدیمی قبل از حرکت سوت بخارش را کشید. " English: "Factory workers r ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

kick it up a notch : یه درجه بالاتر بردن - یه درجه افزایش دادن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

تفاوت اصلی بین "Buckle Up" و "Buckle Down" این دو اصطلاح اگرچه از نظر ظاهری شبیه هستند، اما معنا و کاربرد کاملاً متفاوتی دارند: - - - 1. Buckl ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

تفاوت اصلی بین "Buckle Up" و "Buckle Down" این دو اصطلاح اگرچه از نظر ظاهری شبیه هستند، اما معنا و کاربرد کاملاً متفاوتی دارند: - - - 1. Buckl ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

برای انجام کاری کمرت را سفت ببندی . عزمت را جزم کنی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

با آدم پولدار ازدواج کنی که ثروتمند بشی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Here are 10 common English sentences using collocations with "rant", - - - 1. "He went on a long rant about politics. " Persian: او یک سخنرانی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Here are 10 common English sentences using collocations with "rant", - - - 1. "He went on a long rant about politics. " Persian: او یک سخنرانی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Here are 10 common English sentences using collocations with "rant", - - - 1. "He went on a long rant about politics. " Persian: او یک سخنرانی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Epaulet : اِپُل سر شانه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Breakdown of "Inconsistent": in - con - sist - ent 1. "in - " ( prefix ) = "not" ( negation ) - Turns the word into its opposite. - Example: c ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

Yes! Let's break down the word "inconsistency" into its root parts and explain each one: Root Structure: in - con - sist - ency 1. "in - " ( pr ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Here’s a comprehensive list of collocations with "blotch" in English, along with their Persian translations and example sentences: - - - 1. Blot ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Here’s a comprehensive list of collocations with "blotch" in English, along with their Persian translations and example sentences: - - - 1. Blot ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Here’s a comprehensive list of collocations with "blotch" in English, along with their Persian translations and example sentences: - - - 1. Blot ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Here’s a comprehensive list of collocations with "blotch" in English, along with their Persian translations and example sentences: - - - 1. Blot ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

putty in one's hand : معنی کلمه به کلمه: - "Putty" = خمیر چسبنده ( مثل خمیر بتونه یا خمیر بازی ) - "In one's hand" = در دستِ کسی ترجمه تحت ال ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

putty in one's hand : معنی کلمه به کلمه: - "Putty" = خمیر چسبنده ( مثل خمیر بتونه یا خمیر بازی ) - "In one's hand" = در دستِ کسی ترجمه تحت ال ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

putty in one's hand : معنی کلمه به کلمه: - "Putty" = خمیر چسبنده ( مثل خمیر بتونه یا خمیر بازی ) - "In one's hand" = در دستِ کسی ترجمه تحت ال ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

Here are some natural synonyms for "take a stab at", which means to try or attempt something, often for the first time or in a casual way: 1 Give i ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

"تیمپانی" یا "نفخ شدید دام" ( بیماری گاو/دام ها با التهاب معده ناشی از تجمع گاز hoof : سم حیوان hooves : سم ها ی حیوان

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Prefix: "dis - " Meaning: "apart" or "in different directions" Example: Disconnect, Disagree Root: " - sect" From Latin "secare" ( to cut ) Li ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریشه : در اواخر پاییز ( معمولاً اواخر سپتامبر یا اکتبر ) ، اروپا دوره ای کوتاه از هوای گرم و آرام را تجربه می کرد که به آن "goose summer" می گفتند، ...