پیشنهاد‌های جلیل جعفری (١,٧٩٠)

بازدید
٢,٨٤٣
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Definition of dowdily. as in sloppily. in a careless or unfashionable manner dressed hurriedly and dowdily to go do her workout. لباس ناموزون/سرسری، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

further; additional, the remaining ones; the rest, that which is distinct from, different from, or opposite to something or oneself. دیگر اینکه، به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Existing separately and not combined with other things. فاصله، شکاف، جدایی, افتراق، پراکندگی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زخمه بر گیتار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

It normally means 'almost not at all' or 'only just'. We can use it in mid position, or before an adjective or a noun. به زور، به زحمت، بگی نگی، بفه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Used to describe a business financed by venture capital. کسب و کار مبتنی بر سرمایه گذاری خطرپذیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Make Russian in character or style. به سبک و سیاق روسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To treat ( someone ) in a cruel, insulting, threatening, or aggressive fashion . زورگویی، فحاشی، تهدید یا اعمال خشونت به کسی. To act like a bully t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

To do something instead of someone else. کاری را به جای دیگری انجام دادن. To get control of something. ابتکار عمل را به دست گرفتن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Slow and hesitant, especially through lack of confidence; faltering. حالتی بین ماندن و رفتن/خواستن و نخواستن، بلاتکلیف.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

To do something, even though it involves risks. اقدام به کاری مخاطره آمیزه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Quick to detect or respond to slight changes, signals, or influences. دارای شامه تیز/ شاخک های حساس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Someone you are on a journey with. همسفر، همراه، پایه سفر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

A dull explosive sound made by or as if by a laboring engine. صدای یکنواخت و کلافه کننده موتور وسیله نقلیه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

تمجمج کنان [ ت َ م َ م ُ ]. سخن در دهن گردانیدن، بی هویدا گفتن، سخن ناپیدا گفتن، کلمات را نامفهوم و جویده جویده ادا کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واکه یا مُصَوَّت یا حرف صدادار صدایی در زبان گفتاری است که ویژگی آن به وسیلهٔ وضعیت باز مجرای صوتی شناخته می شود که در آن هیچ فشار هوایی در بالای حنج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Something that is very difficult or unpleasant to deal with. چیزی/کاری. مقوله ای بسیار سخت و ناخوشایند که از تحمل خارج باشد. نادلپسند، نچسب، طاقت ف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کارت دراومده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Urgently important : critical. اهمیت فوری، حیاتی, مهمتر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

If you evade a question or a topic, you avoid talking about it or dealing with it. موضوع بحث را عوض کردن، حرف توی حرف آوردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Very unlikely or very improbable. بسیار ناممکن، خیلی بعید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Stir is a 19th - century slang word for "prison" that some word historians have suspected to be from Romani stariben, of the same meaning. این واژه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Change the arrangement or position of. برهم زدن نظم و ترتیب یا موقعیت/وضعیت. Cause to move or shift into a new position or place. تغییر/ایجادموقعی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Life as lived by ordinary people in urban streets. زندگی مردم عادی در خیابان های شهر .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Any ability or skill set related to streetlife and or survival. هر گونه توانایی یا مهارت در زندگی معمولی یا بر ای ادامه حیات.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

از ما بهترون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مخفف عبارت Minor - attracted person. فردی که به کوکان میل جنسی دارد و عبارت است از تمایل جنسی عودکننده یا تحریک جنسی نسبت به کودکان زیر ۱۳ سال. در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

To have a good relationship or deal successfully with a situation. داشتن رابطه خوب یا با هم کنار آمدن در وضعیتی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Gravely disturbing or frightening. از ترس و نگرانی منجمد شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

نیش و کنایه، تیکه، متلک.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. فرد هوچی: کسی که با شلوغ بازی در کاری قصد جلب توجه دارد. 2. در خور توجه از نظر سرعت یا تاثیرگذاری. 3. فریادکش ( نام علمی: Anhimidae ) نام یک تیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم و دل سیر، بی چشمداشت، دارا.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این غذا در ایران نیز از محبوبیت خاصی برخوردار است و احتمال می رود برای اولین بار در جنگ جهانی دوم به ایرانیان معرفی شده است. شنیتسل عرضه شده در ایران ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Someone uninteresting, dull, strange , ugly or fat. آدم کسل کننده، حوصله سربَر، عجیب، ناجور، زشت، چاق، بی خاصیت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دمق شدن، بی دل و دماغ شدن، پکر شدن، خود را باختن، از دست دادن روحیه، نژند شدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Acquire great wealth by one's own efforts. با تلاش خود به ثروت بسیار رسیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کاردرست، حرفه ای در کاری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حرفه ای و همه کاره بودن در کاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Give someone his / her due, to give what justice demands; treat fairly. منصف بودن، به عدالت رفتار کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهل قُرِنتُس. یکی از شهرهای مهم یونان محسوب می شد. ترکیبی از نژادهای مختلف در قُرِنتُس زندگی می کردند. این شهر دارای اقتصادی شکوفا بود، و مردمانش به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

حرف ندا به معنای: یا مسیح! پروردگارا! خداوندا! ای داد و بیداد!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

A person prophesied in Daniel 9:25 who will come ( or appear, or be known publicly ) after 490 ( Sixty - nine Sevens ) years from a word ( or command ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اخلاق تند، اخلاق سگی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Dreamy or listless. of or like the moon. slang. crazy or foolish. جاهل، بی تجربه، خام، بی ملاحظه، رویایی، سر به هوا.

پیشنهاد
٠

English speakers often use "arcadia" to designate a place of rustic innocence and simple, quiet pleasure. "Arcadian" can mean "idyllically pastoral" ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

A relationship with someone of the opposite sex; a girlfriend or boyfriend. رابطه با فردی از جنس مخالف؛ دوست دختر یا دوست پسر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وادی خاموشان عطار: ازین وادی خاموشان خبر خواه وگر داری خبر زیشان عِبَر خواه حافظ: عاقبت منزلِ ما وادیِ خاموشان است حالیا غُلغُله در گنبدِ افلاک انداز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موی دماغ، دست و پا گیر، فردی که چوب لای چرخ کسی می گذارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

متجاهر، فَشَل.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

A ploy is a clever plan that helps you get what you want. طرح و نقشه زیرکانه برای رسیدن به هدفی. یا به دست آوردن چیزی.