پیشنهادهای PhD.Lotfalipoor_Hossein (١٢٧)
داغ دیده، داغ دار ، عزادار ، سوگوار ( اعضاء/بستگان درجه اول خانواده /دوست یا رفیق نزدیک/صمیمی )
ارتقاء سطح/سیستم/. . .
پیمانکار درجه 2 ، 3
سلامتی ، امنیت جانی concerns were raised for the welfare of someone inside a property. = نگرانی ها برای امنیت جانی شخصی در داخل خانه افزایش یافت.
نابود کننده
عامل، عمل کننده
عقب راندن ، عقب زدن ، پس زدن
نامتعارف inappropriate touching = دست زدن/لمس کردن نامتعارف ( غیر عرف، ناشایست ، بد )
به کسی یا چیزی دست زدن دست مالی کردن کسی ( جنس مخالف )
گرفتن چیزی / کسی / جایی
تحصیلکرده، عالم ، دانشمند
war footing = حالت جنگی، حالت جنگ به خود گرفتن، آماده برخورد شدید/تند با چیزی شدن
as a result of the storm = به خاطر /علت طوفان
به ندرت، بسیار/خیلی کم the rare red warning هشدار ( سطح ) قرمز که به ندرت/خیلی کم اعلام می شود
قانون immigration bill = قانون مهاجرت
به تاخیر/تعویق انداختن
تکه تکه ( شدن )
اجراء / شروع/ اعمال / آغاز کردن ،
اقدام ، عمل ، کار ، حرکت
نافرجام a botched attempt = تلاش نافرجام
وضع / اوضاع را بد ( تر ) کردن
به لجن کشیدن it had trashed the reputation of Parliament. = اعتبار مجلس را به لجن کشیده بود
انتقاد شدید از کسی / چیزی کردن
انتقاد شدید کردن از کسی یا چیزی ، با لدر از روی طرف رد شدن ، با خاک یکسان کردن طرف
زیرپاگذاشتن slew of ethics = زیرپاگذاشتن اصول اخلاقی
واقعا" it has been demonstrably “poor”. = واقعا" ضعیف بوده است.
تحکیم / تقویت کردن to tighten up the rules. = تحکیم/تقویت قوانین
شبه semi - scandal = شبه رسوایی
شبه رسوایی
درست ، صحیح ، بجا ، It seems entirely appropriate that = کاملا درست به نظر می رسد که
قدیمی ، قبلی ، سابق ، پیشین ، گذشته ، . . . a former master spy = یک جاسوس ارشد قدیمی
کندن ، حفر کردن ، سوراخ کردن ، گود کردن
کوبنده scathing report = گزارش کوبنده
عقب نشینی ، کوتاه آمدن در موضوعی
صرف شدن ، سپری شدن ، عبورکردن. گذشتن. ردشدن، رفتن
دستیابی به موفقیت fishing row deadline passes without breakthrough = ضرب الاجل اختلاف ماهیگیری بدون دستیابی به موفقیت به پایان می رسد/تمام می شود
ضرب الاجل، فرجه، فرصت، مهلت، مدت/ وقت /مهلت تعیین شده، پا یان مهلت و مدت معین، زمان داده شده ، مدت زمانی معلوم برای انجام کاری ؛
عضوی از یک جامعه/ بخش / محله / شهر / منطقه شدن to blend in and become part of one of Belfast’s neighbourhoods = عضوی از یکی از محله های بلفاست شدن
تو چشم بودن ، در معرض ( نمایش ) بودن ، در ( معرض ) دید بودن ، در ملاء عام بودن/قرار داشتن ، نمایان بودن ، جلوه کردن ، رخ نمایاندن newcomers still st ...
فراگیری Racism epidemic = فراگیری نژاد پرستی
مشاور ، فرد باسابقه ، کهنه کار ، آبدیده
برخورد / مقابله “the inaction of this government in tackling the issue”. = �عدم اقدام دولت حاضر در برخورد با این موضوع�
در برخورد/مقابله با
فراحزبی
منتشر کردن ، نشر دادن ، پخش کردن ، آشکار کردن ، روشن کردن ( موضوع ، مسئله ، ابهام ، . . . )
دو طرف ، هر دو ، طرفین ، دو زوج ، زوجین the pair had held a “frank” conversation on the crisis. = طرفین گفتگوی "صریحی" درباره این بحران داشتند
پسا برگزیت
افزایش ، تشدید ، صعود ، بالا روی ، اوج گیری ، فزونی ، زیادی ، کثرت
دست برداشتن to step away from the threats = دست برداشتن از تهدیدها
in just 48 hours = ظرف 48 ساعت