پیشنهادهای PhD.Lotfalipoor_Hossein (١٢٧)
سوء استفاده کردن ، استفاده بد کردن از چیزی یا کسی
مسخره بازی، دلقک بازی ، ادا اطوار درآوردن
کم کم از بین بردن
غیر قابل حبس، جرمی که به آن حکم حبس نمی دهند ، حکم حبس به آن جرم یا مجرم تعلق نمی گیرد / داده نمی شود
مصدع کسی شدن مزاحم کسی/چیزی شدن
فوری
اجباری شدن
( انگلیس ) انجمن کارمندان ارشد دولت
وضع / اوضاع را بد ( تر ) کردن
دستیابی به موفقیت fishing row deadline passes without breakthrough = ضرب الاجل اختلاف ماهیگیری بدون دستیابی به موفقیت به پایان می رسد/تمام می شود
معترض
نا آرام ، بحرانی destabilising week = هفته ناآرام
سخت a difficult week = a destabilising week هفته سخت / ناآرام
اعاده ، احیاء ، تمدید ، جلب ‘restoration of trust’ = جلب اعتماد
واقعا" it has been demonstrably “poor”. = واقعا" ضعیف بوده است.
معترض Faith leaders have condemned proposed laws that would crack down on protest and target Travellers هدف قرار دادن معترضین
war footing = حالت جنگی، حالت جنگ به خود گرفتن، آماده برخورد شدید/تند با چیزی شدن
as a result of the storm = به خاطر /علت طوفان
جایگاه سوخت ( پمپ بنزین )
اورژانس111 ( در کشور انگلیس ) => مثل اورژانس 115 ایران
در برخورد/مقابله با
شبه رسوایی
نابود کننده
ارزیابی
مشاور ، فرد باسابقه ، کهنه کار ، آبدیده
سخنرانی
بسیار تلاش کردن و زحمت کشیدن ، از پا درامدن
انحراف
راه حل ، روزنه / راه بیرون ( برون ) رفت از مشکل
درست ، صحیح ، بجا ، It seems entirely appropriate that = کاملا درست به نظر می رسد که
کندن ، حفر کردن ، سوراخ کردن ، گود کردن
( انگلیس ) وابسته به کابینه ی حزب مخالف دولت مستقر ( رجوع شود به: shadow cabinet )
شبه semi - scandal = شبه رسوایی
دیوان عدالت ( انگلیس/اروپا )
چشمگیر
مسخره کردن ، دست انداختن ، به چالش کشیدن
معانی: کمبود ، فقدان ، کسری ، نبود ، عدم ، نیستی
زیرپاگذاشتن slew of ethics = زیرپاگذاشتن اصول اخلاقی
تخته سوار ( قایق سوار )
پسا برگزیت
فراحزبی
اجماع کردن ، متحد شدن
سخت و دشوار deeply concerning and challenging بسیار نگران کننده و خطرناک
قیام کردن
عمده ، اساسی
شمرده شدن ، در نظر گرفته شدن
رو به زوال ، از بین رفتنی ، نابود شدنی ، رو به انحلال ، رو به انزوال ، سقوط ، نزول ، پستی ، حقارت ، کوچکی
انگلیس : تغییر کابینه ( دولت / حزب / . . . )
راه افتادن ، شروع شدن ، آغاز شدن by - election triggered = انتخابات میان دوره ایی شروع / آغاز شده ، راه افتاده است
عضوی از یک جامعه/ بخش / محله / شهر / منطقه شدن to blend in and become part of one of Belfast’s neighbourhoods = عضوی از یکی از محله های بلفاست شدن