٦٢٥ پیشنهاد
کسایی که باید بدونن، میدونن
اَبَرشرکت ( در مقایسه با company با معادل شرکت )
مرفه
مازاد disposable income درآمد مازاد ( مازاد بر نیازهای حیاتی )
با عقل جور در آمدن It doesn't add up با عقل جور در نمیاد
قشر؛ جامعک ( جامعه های کوچکتری که جامعه بزرگتر Society رو تشکیل میدن ) ؛ جامعه پیرامونی
[سیاست آمریکا] معاون ریاست جمهوری ( نه معاون رئیس جمهور ) در سیاست آمریکا فردی که در این جایگاه قرار دارد در واقع رئیس جمهور بالقوهاست و همزمان ریا ...
[شخص] شهره؛ پدیده
ایفای نقش کردن
در معرض آسیب قرار دادن؛ لو رفتن ( در امور امنیتی ) our asset has been compromised مأمورمون لو رفته
با این اوصاف
فرصت برابر؛ شرایط رقابتی
ملأ عام
کرانه شرقی ( ایالت های شرقی آمریکا مثل نیویورک، ماساچوست و . . . )
شخصی سازی کردن
برگشتن و نگاه کردن به عقب/گذشته نگاه کردن
مرغوب
مشارکت محور
انواع و اقسام
پیگیر ( کسی که پیگیر کاری است و به آن دقت و توجه می کند )
همه کارۀ هیچ کاره؛ اقیانوسی به عمق یک سانت
فدرال رزرو ( بانک مرکزی آمریکا ) ؛ مأمور اف بی آی
به درک ( درست ) رسیدن
صرف انرژی و زمان؛ ذی نفع
هدف وجودی؛ مأموریت؛ رسالت
آزمون و خطا؛ سعی و خطا
برده سیاه ( کاکاسیاه بار معنایی بسیار منفیِ کلمه رو به مخاطب فارسی زبان نمی رسونه )
بازی روانی دادن/کردن؛ جنگ روانی کردن؛
مراوده؛ تبادل آتش ( در امور نظامی )
دربرنگیرنده
درامدی بر
غریبی نکن
سرمایه سالاری
به مقصد و از مبداً
تلاش لحظه آخری؛ با سلام و صلوات؛ با نذر و نیاز ( کاری که احتمال داده می شود موفق نباشد بنابراین برای آن دعا می کنند )
خراب کردن ( کار ) ؛ گند زدن ( در کار ) بیشتر کمدین هابه این معنی استفاده می کنن
بازی با کلمات؛ ملانقطی
خویشتن نمایی
ناپایدار
قوس قصه/داستان
خلاصه که . . .
حائز موضوعیت
مخدوش
خنثی کردن ( اثرات منفی یک اتفاق ) ؛ بازگرداندن وضعیت به حالت قبل؛ ملغی کردن
مثل برق گذشتن
بلامنازع
تنش زایی
اضافه پرداخت ( متضاد discount تخفیف )
در قامتِ
نشانۀ بی اعتنایی به حرف کسی ( وقتی حرف یه نفر انقدر مسخره و ساده لوحانه ست که طرف مقابل جواب حرف رو نمیده و فقط چشماش رو به بالا می چرخونه )