تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

deposit with someone پیش کسی امانت گذاشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

credit a sum to someone مبلغی را به حساب بستانکار کسی گذاشتن

پیشنهاد
٤

bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بصورت رسمی کسی را به انجام جرمی متهم کردن ▪️▪️▪️ lay a charge To officially or publicly claim that another person has committed a crime or misdeed. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

[استعاری] مطلبی را روشن ساختن برای کسی - حالی کردن موضوعی به شخصی ▪️▪️▪️ bring ( something ) home 1. Literally, to come home with something, such a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

[استعاری] چیزی/مطلبی را روشن کردن برای شخصی - حالی کردن مطلبی به کسی ▪️▪️▪️ ⭐bring ( something ) home⭐ 1. Literally, to come home with something, s ...

پیشنهاد
٥

[حقوق] اتهامی را گردن کسی انداختن ▪️▪️▪️ bring something home ( to someone ) idiom to make someone understand something much more clearly than the ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

⭐bring something home ( to someone ) ⭐ idiom to make someone understand something much more clearly than they did before, especially something unplea ...

پیشنهاد
٤

bring a charge home to a person اتهامی را گردن کسی انداختن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

ادعا سر چیزی - سر چیزی ادعا داشتن ▪️▪️▪️ Claim on something ⭐ a right that somebody believes they have to something, especially property, land, etc ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

a claim on someone ادعا علیه کسی

پیشنهاد
٤

[حقوق] علیه کسی اعلام جرم کردن ▪️▪️▪️ Definition: 1 ) Giving a magistrate a concise statement ( an information ) , verbally or in writing, of an al ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

علیه کسی اعلام جرم کردن ( شفاهی یا بصورت کتبی ) ▪️▪️▪️ [LAW] Giving a magistrate a concise statement ( an information ) , verbally or in writing, ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بصورت رسمی کسی را به انجام یک جرم/کار خلاف قانون متهم کردن - اتهام زدن و دادگاهی کردن کسی ▪️▪️▪️ ❇️PROVERB ❇️SAYING ❇️IDIOM

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

بصورت رسمی کسی را به انجام یک جرم/کار خلاف قانون متهم کردن - اتهام زدن ▪️▪️▪️ lay charges Idiom British to accuse someone officially of doing some ...

پیشنهاد
٥

[استعاری] هشدار دادن و به صدا آمدن/درآوردن زنگ های خطر راجع به وجود یک مشکل جدی، وجود یک خطر تهدیدکننده ( در هر زمینه ای؛ اقتصادی، اجتماعی، بهداشتی و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

[استعاری] هشدار دادن و به صدا آمدن/درآوردن زنگ های خطر راجع به وجود یک مشکل جدی، وجود یک خطر تهدیدکننده ( در هر زمینه ای؛ اقتصادی، اجتماعی، بهداشتی و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

[استعاری] هشدار دادن و به صدا آمدن/درآوردن زنگ های خطر راجع به وجود یک مشکل جدی، وجود یک خطر تهدیدکننده ( در هر زمینه ای؛ اقتصادی، اجتماعی، بهداشتی و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

[استعاری] هشدار دادن و به صدا آمدن/درآوردن زنگ های خطر راجع به وجود یک مشکل جدی، وجود یک خطر تهدیدکننده ( در هر زمینه ای؛ اقتصادی، اجتماعی، بهداشتی و ...

پیشنهاد
٤

[استعاری] ایجاد نگرانی بخاطر حس کردن یا مشاهده نشانه های امکان به وقوع پیوستن اتفاقی ناخوشایند ▪️▪️▪️ to raise/ring/set off/sound alarm bells phrase ...

پیشنهاد
٣

[استعاری] ایجاد نگرانی بخاطر حس کردن یا مشاهده نشانه های امکان به وقوع پیوستن اتفاقی ناخوشایند ▪️▪️▪️ to raise/ring/set off/sound alarm bells phrase ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

[استعاری] ایجاد نگرانی بخاطر حس کردن یا مشاهده نشانه های امکان به وقوع پیوستن اتفاقی ناخوشایند ▪️▪️▪️ to raise/ring/set off/sound alarm bells phrase ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

[استعاری] ایجاد نگرانی بخاطر حس کردن یا مشاهده نشانه های امکان به وقوع پیوستن اتفاقی ناخوشایند ▪️▪️▪️ to raise/ring/set off/sound alarm bells phrase ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

[استعاری] ایجاد نگرانی بخاطر حس کردن یا مشاهده نشانه های امکان به وقوع پیوستن اتفاقی ناخوشایند ▪️▪️▪️ to raise/ring/set off/sound alarm bells phrase ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

[استعاری] ایجاد نگرانی بخاطر حس کردن یا مشاهده نشانه های امکان به وقوع پیوستن اتفاقی ناخوشایند ▪️▪️▪️ to raise/ring/set off/sound alarm bells phrase ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

[استعاری] ایجاد نگرانی بخاطر حس کردن یا مشاهده نشانه های امکان به وقوع پیوستن اتفاقی ناخوشایند ▪️▪️▪️ to raise/ring/set off/sound alarm bells phrase ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

[استعاری] ایجاد نگرانی بخاطر حس کردن یا مشاهده نشانه های امکان به وقوع پیوستن اتفاقی ناخوشایند ▪️▪️▪️ to raise/ring/set off/sound alarm bells phrase ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

[استعاری] به صدا درآمدن زنگ/زنگ های خطر ( در ذهن و فکر، پیرامون یک موضوع یا تهدید قریب الوقوع ) alarm bells go off/ring/sound phrase ( also an ala ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

[استعاری] به صدا درآمدن زنگ/زنگ های خطر ( در ذهن و فکر، پیرامون یک موضوع یا تهدید قریب الوقوع ) alarm bells go off/ring/sound phrase ( also an ala ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

[استعاری] به صدا درآمدن زنگ/زنگ های خطر ( در ذهن و فکر، پیرامون یک موضوع یا تهدید قریب الوقوع ) alarm bells go off/ring/sound phrase ( also an ala ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

[استعاری] به صدا درآمدن زنگ/زنگ های خطر ( در ذهن و فکر، پیرامون یک موضوع یا تهدید قریب الوقوع ) alarm bells go off/ring/sound phrase ( also an ala ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

[استعاری] به صدا درآمدن زنگ/زنگ های خطر ( در ذهن و فکر، پیرامون یک موضوع یا تهدید قریب الوقوع ) alarm bells go off/ring/sound phrase ( also an ala ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

[استعاری] به صدا درآمدن زنگ/زنگ های خطر ( در ذهن و فکر، پیرامون یک موضوع یا تهدید قریب الوقوع ) alarm bells go off/ring/sound phrase ( also an ala ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

alarm bell زنگ خطر ▪️▪️▪️ ring/sound alarm bells Or ring/sound the alarm bell به صدا درآمدن زنگ خطر e. g. 1 ) More alarm bells sound on slowing dem ...

پیشنهاد
٢

you've got to be kidding me حتماً شوخیت گرفته با من!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

SYN: suspect ▪️▪️▪️ Definition: Noun a person being monitored, sought, or questioned in connection with a criminal investigation or security operat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Synonym: I know it by heart 🔄 I learned it by heart آگاهی و آشنائیت کامل داشتن با چیزی/موضوعی بدون فکر کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

SYN: cancel

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

adj همدست ( در جرم ) - شریک جرم 🗣️ [کِم پِلِ سِت] e. g. Jordan's queen says western world complicit in Gaza casualties

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

SYN: opening ceremony مراسم افتتاحیه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فرد بدل شخص اصلی Ex: Kremlin laughs off rumors that president Putin uses body doubles @CNBC. com

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اصطلاح رایج و متداول در مورد حجم ذخایر استراتژیک نفتی بخصوص آمریکا ▪️▪️▪️ means to reduce the amount of inventory they have. Ex: The big draw in cru ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ADJECTIVE ENOUGH Atten: When enough is before the adjective , it describes the noun phrase ⭐⭐⭐ A: Why this particular case? B: It's murder, the mo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سیر و سیاحت - مسافرت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun سیر و سیاحت ▪️▪️▪️ Verb سیر و سیاحت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Synonym: I know it by heart 🔄 I learned it by heart آگاهی و آشنائیت کامل داشتن با چیزی/موضوعی بدون فکر کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

SYN: know by heart معانی: 1 ) To learn something very thoroughly; to memorize something. چیزی را حفظ کردن - چیزی را از بر کردن 💠 Ask Becky to reci ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

SYN: know by heart معانی: 1 ) To learn something very thoroughly; to memorize something. چیزی را حفظ کردن - چیزی را از بر کردن 💠 Ask Becky to reci ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آگاهی داشتن کامل نسبت به موضوعی/کاری آشنا بودن تمام و کمال با موضوعی/چیزی چیزی را از حفظ داشتن - چیزی را از بر کردن ▪️▪️▪️ Meaning: 1 ) you have l ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun ۱ ) ییلاق و قشلاق کننده - ایلیاتی - کوچ گر - بیابان گرد ۲ ) بی خانمان - آواره - خانه بدوش - کولی SYN: gypsy - wanderer 🗣️ [نُ مَد] 💠 . . . Pe ...