پیشنهادهای Farhood (٧,٨٨٨)
e. g. The couple have lived apart for two years اون زوج دو ساله که جدا از هم زندگی می کنن
e. g. I live in an old farmhouse
let sb go informal to make someone leave their job: e. g. Sales are down considerably and we've had to let some staff go e. g. I've only been let g ...
از رده خارج، بدرد نخور They had let the office accommodation become rundown and shabby اونا گذاشته بودن وسایل ( راحتی ) دفتر کهنه و از رده خارج بشه
۱ ) وسایل ( راحتی ) They had let the office accommodation become rundown and shabby اونا گذاشته بودن وسایل دفتر کهنه و از رده خارج بشن ▪️▪️▪️ ۲ ) ...
کهنه، فرسوده They had let the office accommodation become rundown and shabby اونا گذاشته بودن وسایل دفتر کهنه و از رده خارج بشه
۱ ) باعث شدن He let the pool empty - He let out a shout ( = He shouted - ۲ ) اجاره یا اجاره دادن ( زمین و خونه و غیره ) [UK] ✓He's let his flat to ...
US: the movies UK: the cinema سالن سینما e. g. Fraya’s parents let her go to the movies والدین Fraya بهش اجازه میدن بره سالن سینما ▪️▪️▪️ Meaning ...
✔️طوق ( گردن ) ، پا بند، مزاحم، مانع، سد راه 1 ) She was more of a ⭐hindrance than a help 2 ) People will be able to travel from country to country ...
e. g. Let it rain - it won't spoil our afternoon اشکال نداره، بذار بارون بیاد ( پذیرش آن علی رغم میل باطنی ) - ( این اتفاق ) برنامه بعدازظهر ما رو به ...
e. g. Some people never even read a newspaper, let alone a book ۱ ) بعضی آدما هیچ وقت حتی یه روزنامه نمی خونن، چه برسه به یه کتاب ۲ ) بعضی آدما هرگز ...
phrase
e. g. Now let's hear from Sue at our travel desk حالا بزارید گوش بدیم به حرفای Sue مسئول میز مسافرت مون
e. g. Kyle's mom lets him stay up late on the weekends مامان Kyle بهش اجازه میده که آخر هفته ها تا دیروقت بیدار بمونه
هزینه ها 1 ) Who authorized this expenditure? کی اجازه همچنین هزینه هایی را ( به شما ) داده؟ 2 ) Expenditure on business travel was reduced
اجازه دادن، مجوز صادر کردن Who authorized this expenditure?
بدست آوردن ( پول و غیره ) ، ( پول ) درآوردن If he needs money, let him ( = he should ) earn it!
e. g It isn't hygienic to let the cat sit on the dining table این از نظر بهداشتی درست نیس که بذاریم گربه رو میز غذاخوری بشینه
The draw for the raffle takes place on Saturday قرعه کشی واسه بخت آزمایی شنبه برگزار میشه
بخت آزمایی The draw for the raffle takes place on Saturday قرعه کشی بخت آزمایی شنبه برگزار میشه
دعوت ( به عمل ) کردن I’m now going to call on the President to make the draw مدیر/رئیس رو دعوت خواهم کرد واسه انجام اون قرعه کشی
e. g. The match ended in a two - all draw اون مسابقه منتهی شد به تساوی دو - دو
noun 1 ) قرعه کشی Liverpool have an away draw against Manchester United اسم لیورپول تو یه قرعه کشی واسه بازی در برابر منچستریونایتد بیرون آمد I’m now ...
e. g. The ducts draw out stale air اون لوله ها هوای محبوس/درجا را خارج میکنن/بیرون میکشن
واداشتن کسی به بیشتر صحبت کردن ( راجع به چیز بخصوصی ) e. g. Spielberg refused to be drawn on his next movie استیون اسپیلبرگ از بیشتر صحبت کردن/تو ...
( بازی، ورزش ) مساوی کردن/شدن ( امتیاز ) England drew with/against France انگلستان در مقابل/روبروی/با فرانسه مساوی کرد/شد
( بازی، ورزش ) مساوی کردن/شدن ( امتیاز ) England drew with/against France انگلستان در مقابل/روبروی/با فرانسه مساوی کرد/شد
e. g. The blinds were drawn پرده کرکره کشیده شد ( بسته شد )
e. g. She drew a revolver on me زنه/دختره هفت تیر روم کشید ( گرفت سمتم )
کشیده و صاف ( وضعیت خوابیدن یا نشستن ) E. g. She sat with her legs drawn up on the sofa
E. g. The project enables students to draw together their knowledge, skills and experience
کنار کشیدن ( pull aside= ) I tried to draw him aside ( = for example where I could talk to him privately )
کشیدن تو جایی/مکانی ( pull onto= ) E. g. She drew me onto the balcony اون منو کشیدتو/رو بالکن
بیرون کشیدن چیزی/کسی از جایی ( =pull out ) 1 ) He drew the cork out of the bottle او چوب پنبه درب بطری رو بیرون کشید 2 ) I drew out �200 ۲۰۰ پوندز ...
کشیدن ( pull up= ) ( ≠ هل دادن ) I drew my chair up closer to the fire صندلی م رو نزدیک تر به آتش کشیدم ( جابجا/منتقل کردم )
دور شدن He approached her but she drew away
لنگیدن، لنگ زدن ( در راه رفتن ) e. g. As he drew near, I could see that he was limping همانطور که مرده/آقائه نزدیک میشد، میدونستم ببینم که ( تو راه ...
E. g. He was increasingly drawn to the idea of making short films پسره/آقائه بیش از پیش داشت علاقمند میشد به ایده ساخت فیلم های کوتاه
E. g. We asked the surfing champion what first drew him to the sport ما از قهرمان موج سواری سوال کردیم اولین چیزی که اونو علاقمند کرد به این ورزش چی ...
E. g. Animals are instinctively drawn to those who like them حیوون ها بصورت غریزی جذب کسایی میشن که خوششون از اونا میاد
E. g. Her screams drew passers - by to the scene جیغ هاش واسه رهگذارای اون صحنه جلب توجه می کرد
E. g. Her screams drew passers - by to the scene جیغ کشیدن هاش جلب توجه کرد واسه رهگذرا
The events continue to draw huge crowds رویدادها کماکان جمعیت عظیمی رو جذب خودشون می کردن
E. g. The events continue to draw huge crowds رویدادها کماکان جمعیت ( های ) خیلی بزرگی جذب ( خودشون ) می کردن
انتقادآمیز - نکوهشگرانه - منتقدانه The exhibition drew great critical attention اون نمایشگاه انتقادهای زیادی را متوجه خودش کرد
Her gaze was drawn irresistibly to the scene outside نگاه خیره زنده/خانمه سخت متوجه اون صحنه در بیرون بود
[Noun] نگاه خیره ( =stare ) 1 ) Her gaze was drawn irresistibly to the scene outside نگاه خیره ی اون دختر سخت متوجه اون صحنه ی در بیرون بود 2 ) Sh ...
خبر، اطلاعیه، آگهی ( رادیویی/تلویزیونی/مطبوعاتی/رسانه ای ) 1 ) The announcement drew loud applause from the audience اون خبر/اطلاعیه صدای بلند کف ...
همراستایی، همسانی، مشابهت to draw a comparison/a parallel/an analogy/a distinction between two events بیان/ابراز کردن یا بزبان آوردن همسانی/مشابهت
تمایز، جدا شناخت to draw a comparison/a parallel/an analogy/a distinction between two events بیان/ابراز کردن یا بزبان آوردن ( وجه ) تمایز