پیشنهادهای فانکو آدینات (٢,٣٣٤)
موقعیت: ( جایگاه دستوری: نام ) 1 - زمان خوب برای انجام دادن کاری. 2 - وضعیت کسی یا چیزی در زمانی خاص. 3 - جایگاه اجتماعی. ( فرهنگ بزرگ سخن )
موقعیت فردی. Personal branding, self - positioning, and all individual branding by whatever name, was first introduced in 1937 in the book Think and ...
اقوی: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: جیلست jilast ( پیشوند تفضیلی سنسکریت جی و دری لست: قوی )
قصص: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: داستان ها ( دری ) شوگان ŝugān ( خراسانی ) .
قله: این واژه عربی شده از واژه ی پارسی کله می باشد. ( الفاظ الفارسیه المعربه، السید ادی شیر، بیروت 1908 ) همتای پارسی اینهاست: چکاد ĉakād، ستیغ se ...
عمیق: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ژرف žarf، گود god ( دری ) پرتهportah ( خراسانی ) نایوک nāyuk، نیخو nixu ( سغدی ) .
طلوع: همتای پارسی این واژه ی عربی ( از ریشه طلع ) اینهاست: پَرگاس pargās ( دری ) سنه sane ( سغدی ) سُئو sou ( گیلکی )
معلوم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آشکار āŝkār، وغست vaqast ( دری ) پزیس pazis ( سغدی: پذیس pażis ) پیتاک pitāk ( پهلوی ) .
اعلیحضرت: همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: اسکافر eskāfar ( سغدی: eskāfarn )
وطن: جایی که تاریخ، فرهنگ، زبان، سنت ها و شیوه های زندگی آن برای کسانی که در آن جا زاده شده اند با ارزش است؛ کشور، شهر یا روستای زادگاه، سرزمین نیاکا ...
موجودی: موجود واژه ای عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است. همتای پارسی این است: پارندی pārendi ( اوستایی )
سهیلا: این نام با افزودن الف به سهیل ساخته شده است؛ و سهیل در فرهنگ عربی - فارسی لاروس و نیز اقرب الموارد بی این که معنی واژه را نوشته باشند، آمده که ...
سهیل: این نام در فرهنگ عربی - فارسی لاروس و نیز اقرب الموارد بی این که معنی واژه را نوشته باشند، آمده که نام ستاره ای است. در فرهنگ های کهن عربی العی ...
مازندر: این واژه در پهلوی به معنای دیو، غول می باشد. ( فرهنگ واژه های پهلوی بهرام فره وشی )
مواقع: همتای پارسی این واژه ی عربی که جمع موقع می باشد، اینهاست: زمان ها ( دری ) وجاها vajāhā ( لکی ) کریاها karyāhā ( سغدی )
موانع: همتای پارسی این واژه ی عربی که جمع مانع است، اینهاست: پاگیرها pāgirhā ( دری ) خشکابل xaŝkābel ( خشکاب؛ دری: مانع با پسوند جمع لکی اِل ) پچوا ...
مناعت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بزرگواری، بلند همتی، رادمنشی، والانگری ( دری ) تیاگه tyāga ( سنسکریت ) ماهاتمی māhātmi ( سنسکریت: māhā ...
مناعت طبع: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: فارش مانکیا fāraŝ - mānkyā ( سغدی: fāraŝt - mānakyā )
متانت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نمریاک namryāk ( سغدی )
وخامت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بدتری ( دری ) وتمی vatomi ( پهلوی: vatomih )
وخیم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بدتر، دشوار ( دری ) بژتر bežtar ( سغدی ) چکمار cakmār ( خراسانی ) ناگوار ( دری )
نینا: این نام در سنسکریت: نَیَنا nayanā ( مردمک چشم ) می باشد. ( فرهنگ سنسکریت - فرانسه ژرارد اوئه Gerard Huet )
عفت کلام: رعایت ادب در گفتار و نوشتار ( فرهنگ بزرگ سخن ) همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: نیکو فاسَن fāsan ( سنسکریت: bhāsana )
عفت effat:همتای پارسی این واژه ی عربی به ترتیب کمی بخش، اینهاست: ورتا vartā ( سنسکریت: vrata ) ( دوبخش ) پارسایی ( دری ) ( سه بخش ) پاکدامنی ( دری ...
خفیف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سبک sabok، اندک andak، ناچیز، کم kam ( دری ) اسپوک espuk ( پهلوی: spuk )
ممکن الوجود: چیزی که بود و نبودش ضرورتی ندارد. همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: گاسا زاماک gāsā - zāmāk ( لری ـ سغدی )
ممکن: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: شدنی ŝodani ( دری ) شاین ŝāyen، توانیک tavānik ( پهلوی )
خلاف شرع: همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: نازاتیک nāzātik ( سغدی: نا و ذاتیک żātik )
نامشروع: نا پیشوند نایش در پارسی و مشروع واژه ای عربی است؛ همتای پارسی این است: نازاتیک nāzātik ( سغدی: نا و ذاتیک żātik )
غیر قابل فهم: همتای پارسی این عبارت عربی، این است: نابیاپی nābyāpi ( پیشوند نایش نا و بیاپ؛ سغدی: فهم با پسوند شایستگی ی )
آخر āxar: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دیگر ( دری ) اسپر esper ( پارتی و مانوی ) ( فرهنگ واژه های پارتی و مانوی از ماری بویس ) آخر āxer: ه ...
ناکامی. An attempt to login to perform the requested operation was unsuccessful تلاش برای ورود، جهت اجرای عمل درخواست شده موفقیت آمیز نبود However, ...
اینکه/این که: که در [اینکه] حرف ربط است؛ مانند: اینکه می گویند آن خوشتر ز این یار ما این دارد و آن نیز هم ( حافظ ) ؛ ولی اگر به معنی این چیزی که یا ...
آنکه/ آن که: هنگامی که [که] در آنکه حرف ربط باشد، سر هم نوشته می شود. مانند: به شکر آنکه شکفتی به کام بخت ای گل نسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدار؛ ولی ...
غیر قابل تحمل: همتای پارسی این عبارت عربی، اینهاست: ناپایابی، جانکاه، برنتافتنی ( دری )
غیر قابل نفوذ: همتای پارسی این عبارت عربی، اینهاست: تربن tarbon ( دری ) رخنه ناپذیر ( دری )
غیر قابل عبور: همتای پارسی این عبارت عربی، اینهاست: گذر ناپذیر ( دری ) نابتیری nābtiri ( پیشوند نا با سغدی abtir: عبور؛ با پسوند شایستگی ی )
غیر قابل تصور: همتای پارسی این عبارت عربی، اینهاست: ناپنداشتنی ( دری ) ناهیشمری nāhiŝmari ( پیشوند نا و اوستایی هیشمر و پسوند شایستگی ی )
غیر قابل توجه: همتای پارسی این عبارت عربی، این است: انامسایی anāmsāi ( پیشوند نایش پهلوی اَن و آمسا: توجه؛ سغدی با پسوند شایستگی ایی )
فریاد شادی. and after looking at them he uttered an exclamation of joy and ran to embrace them و پس از اینکه بر آنها نگاهی کرد، فریادی از شادی کشید ...
لاینحل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ناپنا nāpenā ( پیشوند نا با سغدی پِن: حل و پسوند لیاقت آ )
حل ( آب شدن ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویتچ vitac ( اوستایی ) حل ( گشایش ) همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پن pen ( سغدی ) ویش ...
حوض: این واژه عربی شده از سغدی آوزه āvaze می باشد. همتای پارسی اینهاست: خانیچه xānice ( دری ) شمر ŝamar ( دری ) ورم varm ( پهلوی )
منسجم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: یکپارچه، یکدست، به هم پیوسته ( دری ) پرچام porcām ( خراسانی: porcam )
انسجام: به هم پیوستگی، یکپارچگی، همخوانی، هماهنگی میان اجزای یک چیز ( فرهنگ بزرگ سخن ) همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: یکدستی، به هم پیوستگی ( ...
رباعی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: توریملت turimlat ( توریم: چهار؛ پهلوی با دری لت: نیمه ) تسافمن tasāfman ( تس؛ مانوی: چهار با آفمن از ا ...
حنجره: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کوکر kukar ( سنسکریت ) ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1964 ) لاتوک lātuk ( خراسانی ) ( فره ...
حواشی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کناره ها ( دری ) پرگان paragān ( پهلوی: parragān )
مشقت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: رنج، سختی ( دری ) دوشیت duŝit ( اوستایی: duŝiti ) دوژبرت dužberet ( اوستایی ) ابژامیش �bžāmiŝ ( پارتی: ...
زحمت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کفا kafā، رنج ranj ( دری ) ابیژ �biž ( سغدی ) خنشاک xanŝāk ( سغدی )