احساساتی

/~ehsAsAti/

مترادف احساساتی: پراحساس، پرهیجان، حساس، رقیق القلب، سریع التاثر، عاطفی، هیجانزده

معنی انگلیسی:
emotional, emotive, flaming, lyrical, romantic, sentimental, susceptible, mushy, soppy, maudlin, emotinal, tear-jerker

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به احساسات وابسته به احساسات . ۲ - کسی که پیشامدها زود بروی اثر میگذارد و او را بهیجان میاورد و بیشتر دستخوش اثر حواس خود است تا عقل و نیروی سنجش شخص حساس .

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص . ) زودرنج ، کسی که زود دستخوش احساساتش می شود.

دانشنامه عمومی

مترادف ها

ebullient (صفت)
با حرارت، پر هیجان، گرم، جوشان، احساساتی

sensational (صفت)
موثر، مهیج، احساساتی، حسی، شورانگیز

passionate (صفت)
سودایی، شهوانی، احساساتی، اتشی مزاج

pathetic (صفت)
رقت انگیز، احساساتی، دارای احساسات شدید، تاثر اور، حزن اور، سوزناک

sentimental (صفت)
احساساتی

gushing (صفت)
احساساتی

mushy (صفت)
احساساتی، حریره یا خمیر مانند

passional (صفت)
احساساتی

soft-boiled (صفت)
حساس، احساساتی، نیم بند، دل رحیم

فارسی به عربی

عاطفی , مدهش

پیشنهاد کاربران

سهش ورز
سهش به چم احساس و ورز می تواندپسوند درخور آن باشد
مهربان. دل نازک . زودرنج . سهشی . آرام. نرم خو. خوشرو. خوش برخورد. .
رمانتیک. . . .
به اصطلاح ساده احساساتی به اشخاصیکه
غول و بی عقل باشد.
یعنی حرف های جدید زود رویش اثر کنه و بدون ایکه از قوه نطق اش استفاده بکنه، مستقیم بره روی زور.
نازک مزاج ، شیشه دل
احساساتی یعنی استفاده ازحواس پنجگانه وبدلیل زود قضاوت کردن وکم تحملی وحساس شدن به آن چیز بدون فکر وکمک گرفتن ازنیروی عقل بدون اینکه به درستی آن پی ببرد وحکمت آن رابداندقضاوت میکند یعنی کسی که وقتی اتفاقی
...
[مشاهده متن کامل]
برای دیگری یاخودش میافتد بجای اینکه ازعقل وفکرخود استفاده کند وبه صورت مسله بپردازد وبدنبال علت باشدیعنی باچشم دل به موضوع نگاه نکردن

در انگلیسی کلماتpassionalو Sentimental و gush بیشتر از همه کاربرد داره، اما کلمات انگلیسی زیادن

بپرس