پیشنهادهای فانکو آدینات (٢,٥٩٧)
نقض: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویساند visānd ( پهلوی )
مرموز: این واژه ی عربی، اگر چه بر وزن مفعول است، در پارسی معنی مفعولی ندارد و صفت فاعلی است؛ یعنی کسی که پیچیده است و به آسانی نمی توان به رازهایش یا ...
متکبر: کسی که احساسی فراتر از واقعیت در باره ی ارزش ویژگی های خویش دارد که باعث می شود خود را بالاتر یا برتر از دیگران بداند و انتظار دارد احترامی که ...
جعاله: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: وَرَستاد ( دری )
نام علمی آن این است: Andropogon Schaenunthes
بوی مست کننده، بوی زننده. As members came to the meeting, they did notice the overpowering smell زمانی که اعضا به جلسه آمدند، بوی مست کننده ای شنیدن ...
عوارض ( مالیات ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: باژیم bāžim ( پارسی باستان )
غفلت: حالتی که در آن کاری با توجه و علاقه ای کم تر از آنچه نیاز است، انجام داده می شود، یا به کسی یا چیزی آن گونه که سزاوار است، توجه نمی شود؛ کاری ک ...
شدیدا، به شدت ( قید ) ( Extremely ) ؛ همتای پارسی این دو ترکیب عربی، اینهاست: نیترام nitarām، پرمم paramam ( سنسکریت )
به شدت، شدیدا ( قید ) ( Extremely ) ؛ همتای پارسی این دو ترکیب عربی، اینهاست: نیترام nitarām، پرمم paramam ( سنسکریت )
وقت کشی Wasting time We're wasting time داریم وقت کشی می کنیم. What's the use of wasting time over that miserable nonsense فایده وقت کشی برای این مز ...
شمیران: این نام در پهلوی شمبران ŝambarān و به معنی سرچشمه یا جای آشامیدن بوده است؛ ( فرهنگ واژه های پهلوی، دکتر بهرام فره وشی، ص 528 ) زیرا شم در اوس ...
سمیرم: این نام در سنسکریت از فعل sameyr ( به یکدیگر پیوستن، با هم یکی شدن ) و واژه ی اوم um که برای پذیرش چیزی با خرسندی به کار می رود ساخته شده است؛ ...
سمیرا: این نام در سنسکریت سَمیرَه sameyra و به معنی نسیم، باد ملایم می باشد. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز، چاپ 1964 ص 1165، ستون یکم )
رقت: احساس دلسوزی و همدردی نسبت به کسی یا چیزی که با پیدایش آن، ممکن است فرد به گریه بیفتد ( فرهنگ بزرگ سخن ) همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ...
جهرم: این نام در پهلوی زَرهَم zarham ( درخشان مانند زر ) بوده است. ( فرهنگ واژه های پهلوی، بهرام فره وشی )
موجودیت: عربی موجودیه ( حاصل مصدر ) موجود بودگی. ( فرهنگ بزرگ سخن با ویرایش ) همتای پارسی این است: پارندی pārendi ( اوستایی )
در جهت، در راستای، به منظور It's aimed at making the virus hit with maximum impact الگویی که در جهت دستیابی به بیماری، بیشترین اثر را داشته است. Thi ...
مولف: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پاتراک pātrāk ( پاترا از سنسکریت: pātra: تألیف پسوند پهلوی �آک� )
تالیف: همتای پارسی این واژه ی عربی ( از ریشه ی الف بر وزن تفعیل ) این است: پاترا pātrā ( سنسکریت: pātra )
بر این پایه، بر این اساس، به همین خاطر، از این نظر On this ground they were both in their hearts equally averse to Mr. Bulstrode بر این اساس هر دو ...
فروهر: این واژه که امروزه foruhar خوانده می شود، در پهلوی فره وهر fravahr ( و نه fravahar ) ، پارسی باستان: fravarti؛ سغدی: fravati؛ اوستایی: fravaŝi ...
کارَن، کارِن: این نام در سنسکریت کارَنَه kārana بوده و دارای پنج معنی است: 1 - انگیزه، هدف، برنامه، دلیل، علت. 2ـ نشانه، مارک، برند، علامت. 3ـ ابزار، ...
کارین: این نام در سنسکریت با همین گویش امروزی، به سه معنی آمده است: 1ـ کننده، انجام دهنده، فاعل، عامل، آفریننده، تولید کننده، خالق؛ کوشا، کنشگر، فعال ...
توبه: افسوس خوردن از انجام دادن گناه و پشیمانی از آن با پذیرفتن پیامدها و پرداخت تاوان آن و با این نیت که دیگر تکرار نشود. ( https://www. cnrtl. fr ...
بی شائبه، بی آلایش. for an act of unostentatious kindness, there is nobody whom I would fix on more than on Mr. Knightley از لحاظ محبت بی شائبه، من ...
1 - چی ( پسوند فاعلی ) این پسوند نخستین بار در زبان سنسکریت به کار رفته و در واژه ی انیچی aneyci راننده گاری، گاریچی آمده است. ( فرهنگ سنسکریت - انگل ...
لنج lenj ، lanj از انگلیسی launch قایق بزرگ موتوری. ( فرهنگ بزرگ سخن )
وزنه: 1 - جسمی آهنی یا سنگی برای سنجش که در ترازو به کار می رود. 2 - آهنی که برای ایجاد تعادل میان دو چیز به کار می رود. 3 - گوی آهنی و توپر در اند ...
در سده ی نوزدهم و بیستم به معنی بیضی هم به کار می رفته است. ( نگاه کنید به فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1875 و 1964 )
مرغوب: این واژه ی عربی، امروزه در پارسی به معنی با کیفیت به کار می رود و همتای پارسی آن اینهاست: سادو ( سنسکریت: sādhu ) شانوخ ŝānux ( سغدی )
اتم atom: از آن جایی که زبان های اروپایی هم خانواده با زبان پارسی هستند و ریشه در سنسکریت دارند و گفته می شود زبان های هند و اروپایی و هند و ایرانی، ...
متمادی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پیاپی، دراز ( دری ) دراژنگ darāžang ( اوستایی: darājangh ) درگهیا dargahyā ( اوستایی: daregahyā )
عروض و قافیه: همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، این است: ترگایت و سرواده targāyto - sarvāde ( دری ـ سنسکریت ـ دری ) تر: ترازو گایت: ( سنسکریت: gāytra ...
آدم ظریف.
دقیقه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: سوکشیما sukŝimā ( سنسکریت: sūkŝma )
حجیم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دامب dāmab ( بلوچی ) گَهنو gahnu ( سنسکریت ) ویتان vitān ( سنسکریت: vitāna )
جزئیات، ته توی کار یا چیزی. that there are many people now living who still recall the most minute details که هنوز برخی که زنده مانده اند همه جزئیات ...
موضوع: آن چه در باره ی آن گفتگو می شود؛ همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: جُستار ( دری ) ویفراس vifrās ( پارتی و سغدی ) آسریت ( سنسکریت: آصریت ...
کلیت kolliyat: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: هماگیش hamāgiŝ ( پهلوی: hamāgiŝn )
وزیر: این واژه در پهلوی ویچیر vicir بوده ( فرهنگ واژه های پهلوی، بهرام فره وشی ) که به عربی راه یافته است و در سنسکریت سَچیوه saciva ( فرهنگ سنسکریت ...
ذبح، کشتار، قتل عام. Instead of wantonly slaughtering them, man will resume responsible stewardship over the earth, taking good care of them به جای ...
سفلی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پایین، پست ( دری ) چاپار، چاسا ( سغدی ) چازر cāzar ( سغدی: چاذر ) ازیر �zir ( پهلوی )
آتیلا: این نام در سنسکریت: اتهیلا athillā ( به گردش درآورنده ی سخن، آن که سخن را بر سر زبان ها می اندازد ) می باشد. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ...
1 - قصر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کاخ، کوشک ( دری ) آیون āyvan، شاهیگان ŝāhigān ( پارتی، مانوی و پهلوی ) درباس darbās ( پهلوی ) تچر t ...
this is bupleurum falcatum polygonum multiflorum thunberg این از تیره ی چتریان است و این هم هفت بند چینی است.
هومینا: هو در اوستایی پیشوندی است به معنی خوب، نیکو، عالی، بهترین، خوش؛ مانند هوپرنه hu - perena خوش پرواز، هوتاشت= hu - tāŝta خوش اندام، هوجسته hu - ...
ماتحت ( آنچه در زیر است ) : همتای پارسی این عبارت عربی که در فارسی به صورت نام به کار می رود، اینهاست: کون، هَتَک، نشیمنگاه ( دری ) کنگ keng، گرم ge ...
variant spelling of solar ( https://www. merriam - webster. com/dictionary/sollar )
لواط تفخیذی: همتای پارسی این است: دَرمالی ( لری ) .