پیشنهادهای فانکو آدینات (١,٥٤٩)
سارقین: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دزدان، تونیان tunyān ( دری ) تایوها tāyuhā ( اوستایی با پسوند ها )
سارق مسلح: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: تونی کانسین tuni kānsin ( تونی؛ دری ) ( کانس از اوستایی: kānstara سلاح با پسوند �ین� )
سارق: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دزد dozd، تونی tuni، مشتنگ moŝtang ( دری ) تایو tāyu ( اوستایی )
عناصر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ایونل eyunel ( پهلوی: اِئون eun با پسوندجمع لکی اِل ) زاهکان zāhakān، ماتکان mātakān ( پهلوی ) ماشکا ...
عنصر: ماده ی ساده [ترکیب نشده] و یکی از چهار ماده ی خاک و آب و هوا و آتش که ساختار همه ی چیزها هستند. ( https://www. cnrtl. fr/definition/element ) ...
دغدغه: درد روانی برآمده از احتمال رخداد ناگواری در آینده که آرامش را از میان می برد و باعث نابسامانی در رفتار و گفتار می شود. ( https://www. cnrtl. ...
ضمه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اُکارا okārā ( سنسکریت: okāra )
کسره: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اِکارا ekārā ( سنسکریت: ekāra )
فتحه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اکارا akārā ( سنسکریت: akāra )
مشهور: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نامدار nāmdār، سرشناس sarŝenās، پرآوازه por�vāze، روشناس ruŝenās، خنیده xanide ( دری ) نامیک nāmik ( په ...
مشروط: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: داژیک dāžik ( سنسکریت: داصه dāśa شرط با پسوند پهلوی ایک )
1 - منی ( آب مرد ) . همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: شودرا ŝudrā ( اوستایی: خشودره xŝudra ) 2 - ( تکبر ) همتای پارسی این است: کباد kabād ( لکی ...
منوط: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پسبه pasbe ( سغدی: paşbe )
موازی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: همراستا hamrāstā ( دری ) سمانتر samāntar ( سنسکریت: samāntara )
وزن مخصوص: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: مانیکا ( سنسکریت )
مانیکا: این نام در سنسکریت مونث مانیکه mānika و هم به معنی خوشاب ساز، خوشاب فروش، جواهری، جواهر فروش است و هم به معنی وزن مخصوص چیزی است. ( فرهنگ سنس ...
مانیا: این نام در سنسکریت مونث مانیه mānya به معنی ستودنی، ارج نهادنی، شایسته ی ستایش، ارجمند، محترم، قابل احترام می باشد؛ و از آن جایی که سنسکریت ری ...
مونیکا: این نام در سنسکریت ناریک ( مونث ) مونیکه munika به معنی خردمند و باهوش است؛ و از واژه ی مونی به معنی آن که با نیروی درونی زندگی می کند، خردمن ...
1 - واقف ( کسی که چیزی را می داند ) . همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آگاه ( پهلوی ) زانند zānand ( سغدی ) غربک qarbek ( سغدی ) . 2 - واقف ...
راضی: شادی و آرامش یافته در پی دستیابی به چیزی که خواهان آن بوده است یا نیازی از وی برآورده شده است. ( https://www. cnrtl. fr/definition/satisfait ...
قانع: آرامش یافته در پی شنیدن گفتار، پاسخ یا استدلالی که خرد وی آن را می پذیرد. ( https://www. cnrtl. fr/definition/satisfait ) همتای پارسی این وا ...
تحلیف: با سوگند خوردن کاری را آغاز کردن که نشانگر وفاداری به انجام دادن درست آن کار خواهد بود. ( https://www. cnrtl. fr/definition/serment ) همتای ...
معاون اول: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: آدیافوس ādyāfus ( سنسکریت: ādi - ābhūs )
تنفیذ: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویچیات vicyāt ( سغدی )
کائنات: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زانسیکان zānsikān ( اوستایی: زانثه zānşa وجو؛دبا پسوند پهلوی یک با پسوند جمع آن )
موجودات: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آژونان āžunān ( سغدی: āžon با پسوند جمع آن ) ، آسیکان āsikān ( اوستایی آس: وجود با پسوند پهلوی یک با ...
ترغیب: واژه، گفتار، کردار یا رخدادی امیدبخش برای پشتیبانی از کسی. ( https://www. cnrtl. fr/definition/encouragement ) همتای پارسی این واژه ی عربی، ...
حجم: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: گهن gahn ( سنسکریت: ghana )
تفسیر: شرح مستدل یا مستند یا هر دو و یا برخاسته از بینش خود یا تصویری در باره ی واژه ای یا جمله ای برای آشکار کردن معنی اصلی آن به گونه ای که معنی دی ...
مناسبات: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اریکان ( پشتو: arika با پسوند آن )
مورد توجه: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: برتیان bertyān ( سغدی )
علت و معلول: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ارتاواس artāvās ( سنسکریت: ارتهه وصه arthavaśa )
شعله: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آتور ātur ( پهلوی ) آلاو ālāv، اخگر axgar ( دری ) ازبان ezbān ( سغدی: żbān ) سچاک socāk ( سغدی ) سژا ...
تقاطع: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: یکبرین yakbrin ( کردی )
قطب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: گایر gāyr ( اوستایی: گئیری gairi ) بریشن bariŝn ( اوستایی: bareŝna )
جایزالخطا: کسی از روی توان کم یا ناتوانی، انتظار شکست و اشتباه از وی می رود. ( https://www. cnrtl. fr/definition/faillible ) همتای پارسی این ترکیب ...
جایز: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اسمر esmer ( سنسکریت: smre )
مربی: کسی که آموزش یا آموزش های ویژه ای در زمینه ی فیزیکی یا معنوی دیده است تا افراد خاصی را در همان موضوعی که خود آموزش دیده، آموزش دهد تا در آنها ت ...
هدف: خواسته ای مادی، اخلاقی و یا معنوی که انگیزه ی کوشش و شکیبایی است؛ و راه دستیابی به آن تحمل سختی ها و با پیروزی بر دشواری های احتمالی است و رسیدن ...
ارجاع: همتای پارسی این واژه ی عربی ( که از ریشه رجع ساخته شده ) ، این است: فاشمات fāŝmāt ( سغدی: faŝamt )
فلاکت: وضعیت ناراحت کننده با ماهیت فیزیکی، مادی یا اخلاقی که باعث ترحم می شود. ( https://www. cnrtl. fr/definition/misere ) همتای پارسی این واژه ی ...
صورت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: لچ lac، دیمر dimar، دیمه dime ( دری ) لاریک lārik، نارک nārek ( لکی ) افت aft ( خراسانی ) کرپ karp، ...
این واژه در لاتین در سده ی ششم میلادی novellus بوده و در سده ی هشتم میلادی به صورت novel در آمده و به فرانسه و انگلیسی راه یافته است که در فرانسه nou ...
قرص ( کلیچه، چیز کوچک و گرد که برای یگان نان و دارو به کار می رود ) . همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ناژ ( سغدی ) جب jeb ( سنگسری ) . غرس q ...
کرنا: این نام در سنسکریت: کرنه karna ( گوش ) ؛ در سغدی و پهلوی: karnā به معنی شیپور جنگ بوده است.
قرمز: این واژه در سغدی: karmir، kermir ( به رنگ کرم ) و در پهلوی karmir و kermist با همان معنی سغدی بوده است.
منظومه شمسی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: کاهَنگان ( دری )
سهند: این نام که هم نام روستا و هم نام کوهی است، در سنسکریت سهنتمه sahantama ( نیرومند، قوی ترین ) بوده است ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز، ...
مفتری: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: سونداگ sundāg ( پارتی ) .
جلوه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نمود ( دری ) ارزیف arzif ( سغدی ) افزیس afzis ( سغدی: افذیس afżis )