پیشنهاد‌های فانکو آدینات (٢,٢١٦)

بازدید
٣,٢٨٨
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

حسود: 1 - کسی که دلبستگی سخت به چیزی تازه یا از پیش داشته دارد و نمی خواهد دیگری آن را داشته باشد؛ و اگر دیگری آن را داشته باشد، خشم و اندوه و افسوس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

یمن yomn: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: شگون ( دری ) سوگت sugat ( سنسکریت: sugati ) منگل mangal ( سنسکریت: mangala ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

نیروان: این واژه در سنسکریت: نیروانه nirvāna و به این معنی هاست: 1 - خاموشی آتش احساسات. 2 - آرامش یافته، رام شده. 3 - آزاد شده از زندگی مادی و خود ر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

قیافه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فتن fatan ( دری ) کیسرپ kisrep ( سغدی: کیثرپ kişrep )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

حدس: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پندار، گمان ( دری ) ازبن ezban ( سغدی: ذبن żban ) اشمار eŝmār ( سغدی )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

غیر اصولی: غیر و اصول دو واژه ی عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی اینهاست: زپاک zepāk، زسپان zaspān ( پهلوی )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

معتنابه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آمسایه āmsāya ( سغدی با پسوند لیاقت سنسکریت یه )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

جعل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آرپار ārpār ( سغدی )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

کلیله: این واژه در سنسکریت: کلیله kalila ( پر، سرشار، لبریز، مملو ) می باشد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

رشت: این نام در پارسی کهن: راشته rāŝta؛ پارسی باستان: راسته rāsta؛ پارتی: راشت rāŝt؛ پهلوی: راست rāst و در سغدی رشت raŝt بوده به معنی راست، درست، صحی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

درست: این واژه در پارسی کهن: dru - drŝti؛ پارسی باستان: duruva؛ اوستایی: dru ( استوار ) ؛ پارتی: druŝt؛ مانوی: drist؛ سغدی: ذروست żrust؛ پهلوی: drust ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

زلال: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آگس āgas ( پارتی )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

ماتریس: این نام در سنسکریت ماترِس mātres ( مادران آسمانی یا انرژی های خدایی که در پیکر مادران نمود یافته است ) می باشد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

کاترینا: این نام در سنسکریت kattrena ( گیاه خوشبو ) می باشد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

حُقه hoqqe: این واژه در فرهنگ عربی - فارسی لاروس به سه معنی آمده است: 1 - عطر دان، جای چیزهای خوشبو. 2 - مصیبت. 3 - زن؛ ولی نه به معنی نیرنگ آمده است ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد

روح: روح ruh در سنسکریت هم فعل بوده با این معانی: 1ـ روییدن، رستن، زاده شدن. 2ـ بالا رفتن، دامید ( صعود ) کردن. 3ـ رسیدن. و هم نام بوده به معنی خیزش، ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

شرافت ( = شرف ) : اصل اخلاقی که فرد را به رفتارهایی می کشاند که با هنجارهای جامعه و جایگاه خود فرد همخوانی داشته باشد و باعث می شود که از احترام دیگر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

شرف ŝaraf: اصل اخلاقی که فرد را به رفتارهایی می کشاند که با هنجارهای جامعه و جایگاه خود فرد همخوانی داشته باشد و باعث می شود که از احترام دیگران برخو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

What arguments could hold good against such an outpouring of love and sorrow در برابر این سیلاب محبت و رنج کدام استدلالی تاب مقاومت داشت their privil ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

When I was younger, I remember conflicts breaking out وقتی کوچکتر بودم، یادم هست درگیری زیاد پیش می آمد. Something carnal inside of you causes your ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

The tree that is described by the psalmist does not spring up by accident. رشد و سرسبزی این درخت اتفاقی نیست. Every time we clear one murder, two m ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بدون: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بی bi، بجز bejoz ( دری ) اپو apu، انو enu ( سغدی ) وینا vinā، ناستی nāsti ( سنسکریت ) ویگاتا vigātā ( ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

زین: این واژه در سنسکریت جَینَه jayna و به معنی بند یا زنجیر پیروزی است؛ و در پهلوی zen شده است با همان معنی سنسکریت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

خال: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فند fand، دیل dil ( دری )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

آرویس ārvis این نام که پارتی با همین گویش آمده و در اوستایی اورویس urvis بوده، به معنی چهره، رو، صورت، رخسار می باشد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مجرم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اغوان aqvān ( سغدی: aqvāni ) بزهکار، تبهکار ( دری )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

رد صلاحیت: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: پل شیاوی pal - ŝyāvi ( خراسانی - کردی )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مولد movalled: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: تاشیتار ( پهلوی )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

غیر فعال: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اکرت akart ( پهلوی )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

جنس مخالف: همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، این است: سس وارنگ sas - vārang سس ( سنسکریت ) ، سکس، جنس. وارنگ ( دری ) عکس، مخالف، مقابل.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سکس: این واژه در سنسکریت سس sas گفته می شده و به معنی جنس نر و ماده بوده است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

این واژه در سنسکریت سس sas گفته می شده و به معنی جنس نر و ماده بوده است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

Others sacrifice it in hopes of acquiring greater standing in the eyes of their peers or a member of the opposite sex. —Proverbs 13:20. گروهی نیز به ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

سادنا sādnā، sādenā: اگر این نام را سادِنا بخوانیم، در عربی اَلسادِن به معنی خدمتکار کعبه است که مونث آن می شود السادِنه که می تواند در فارسی السادنا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

سدنا sadenā: این نام در سنسکریت sadana و به معنی آسایش و آب است. در عربی چنین نامی نیست؛ در فرهنگ عربی - فارسی لاروس، مصدر السدن assadn به معنی خدمت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

ایلینا ilinā ( سنسکریت ) این نام که در پارسی اِلینا و اِلنا نیز گفته می شود، به معنی باده ی پر انرژی است، شراب پر زور.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

عیالوار: عیال واژه ای عربی است که پسوند پارسی وار به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی اینهاست: پوسرن pusran ( اوستایی: پوثرن puşran ) زهکمند zahakmand ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

عیال: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نائیر nāir ( اوستایی: nāiri )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

غرقه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: بلیک bolik ( سنسکریت با پسوند پهلوی یک )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مغرضانه: موضعگیری به سود یا بر علیه کسی یا چیزی بدون رعایت انصاف و یا بی طرفی و تنها از روی تعصب. ( https://www. cnrtl. fr/definition/partial ) مغ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مغرض: کسی که متعصبانه و بدون رعایت انصاف به سود یا بر علیه کسی یا چیزی موضعگیری می کند. ( https://www. cnrtl. fr/definition/partial ) همتای پارسی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مستند: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: بلگمند balgamand ( کردی )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مکران: این نام در پهلوی mukrān ( سرزمین درخت خرما ) می باشد و از دو بخش ساخته شده است: موکر با پسوند مکان آن. این ریشه شناسی از واژه های موکریستان m ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٤

کرکس: این واژه در اوستایی: کهرکاسه و کهرکاس kahrkās، kahrkāsa؛ در پهلوی: کرکاس karkās؛ در سغدی: چرکس carkas؛ و در سنسکریت: کرکصه karkaśa ( ویران کنند ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

شقی: در فرهنگ ابجدی و نیز عربی - فارسی لاروس، به معنی گمراه است؛ در قرآن نیز به همین معنی است: فَأَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النَّار ( آنان که گمراه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بدشانسی leave him alone, miss ilsa. youre bad luck to him خانم ایلسا. اونو تنها بذارین شما براش بدشانسی میارین.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

یاس yās ( نام گل ) : این نام در سنسکریت yātha ( گروه، گله، دسته ی مرغابی؛ چون این گل مانند دسته ای مرغابی است ) بوده و یاتهیکه yāthika به گونه ای از ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

قصور: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کوتاهی، کم کاری، فروگذاری ( دری ) فرغش farqoŝ ( پارتی: fraqoŝ )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شور، شوق، اشتیاق، شور و شوق. As with enthusiasm, the warmth you put into your expression and the other emotions you express depend in large measure ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

خونسرد: این واژه در پارسی باستان: اوثندو ṳşandu؛ در سغدی: خوسند، غوسنداغوسندaqusand، qusand، xusand؛ در پارتی، مانوی و پهلوی: hunsand. یعنی کسی که خو ...