پیشنهادهای فانکو آدینات (٢,٠٧٧)
مغرضانه: موضعگیری به سود یا بر علیه کسی یا چیزی بدون رعایت انصاف و یا بی طرفی و تنها از روی تعصب. ( https://www. cnrtl. fr/definition/partial ) مغ ...
مغرض: کسی که متعصبانه و بدون رعایت انصاف به سود یا بر علیه کسی یا چیزی موضعگیری می کند. ( https://www. cnrtl. fr/definition/partial ) همتای پارسی ...
مستند: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: بلگمند balgamand ( کردی )
مکران: این نام در پهلوی mukrān ( سرزمین درخت خرما ) می باشد و از دو بخش ساخته شده است: موکر با پسوند مکان آن. این ریشه شناسی از واژه های موکریستان m ...
کرکس: این واژه در اوستایی: کهرکاسه و کهرکاس kahrkās، kahrkāsa؛ در پهلوی: کرکاس karkās؛ در سغدی: چرکس carkas؛ و در سنسکریت: کرکصه karkaśa ( ویران کنند ...
شقی: در فرهنگ ابجدی و نیز عربی - فارسی لاروس، به معنی گمراه است؛ در قرآن نیز به همین معنی است: فَأَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النَّار ( آنان که گمراه ...
بدشانسی leave him alone, miss ilsa. youre bad luck to him خانم ایلسا. اونو تنها بذارین شما براش بدشانسی میارین.
یاس yās ( نام گل ) : این نام در سنسکریت yātha ( گروه، گله، دسته ی مرغابی؛ چون این گل مانند دسته ای مرغابی است ) بوده و یاتهیکه yāthika به گونه ای از ...
قصور: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کوتاهی، کم کاری، فروگذاری ( دری ) فرغش farqoŝ ( پارتی: fraqoŝ )
شور، شوق، اشتیاق، شور و شوق. As with enthusiasm, the warmth you put into your expression and the other emotions you express depend in large measure ...
خونسرد: این واژه در پارسی باستان: اوثندو ṳşandu؛ در سغدی: خوسند، غوسنداغوسندaqusand، qusand، xusand؛ در پارتی، مانوی و پهلوی: hunsand. یعنی کسی که خو ...
غربت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: یابچ yābec ( سغدی: yābc )
تزلزل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: لرزش larzeŝ، ناپایداری nāpāydāri ( دری ) بیسکو biskav ( بی با سغدی eskav ) ازگ azog ( مانوی )
تغییر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ویهور vihur ( مانوی ) توپیر tupir، درشل derŝel ( پشتو ) . دگرگونی ( دری )
هیلما: این نام در سنسکریت هیلیما hilimā و به معنی عاشقانه سخن گوینده، اظهار علاقه کننده می باشد. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1964 ص ...
وانفسا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پوژیاور pužyāvar ( سغدی )
ظفر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: هَپتی hapti ( اوستایی ) . پیروزی ( دری )
انصراف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فراپر farāpar ( اوستایی: frapar ) پلپوت palput ( خراسانی )
سومالی: این نام با همین گویش امروزی که نام کشوری در آفریقاست، در سنسکریت به معنی تاج گل خوب آراسته شده است؛ و در افسانه های سنسکریت نام پسر راکشسه Rā ...
خالص: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: راوک rāvak، ناب، سره sare ( دری ) زغ zaq ( خراسانی )
بکر bekr: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دخش doxŝ ( مانوی ) کنیک kanik ( پهلوی ) پوپک pupak ( دری )
باکره: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دوشیزه ( دری ) کنچیک kancik ( سغدی ) کائینین kāinin ( اوستایی: kainin ) کنیا kanyā ( سنسکریت و اوستای ...
مهین mahin: این نام در سنسکریت به دو معنی آمده است: 1ـ بزرگ، توانمند، نیرومند. 2ـ شاد، بزمی، جشنی، اهل جشن و شادی. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ...
مهیلا mahilā: این نام با همین گویش در سنسکریت به این معنی هاست: داروی خوشبو، زن. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز، چاپ 1964 ص. 803 ستون سوم )
مهیتا mahitā: این نام در سنسکریت با همین گویش به معنی شکوه، عظمت است. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز، چاپ 1964 ص 802 ستون سوم )
مها mahā: این نام در سنسکریت با همین گویش به معنی مهتر، بزرگ، برتر، ارشد، مافوق. می باشد. این که آن را ای ماه بدانیم و نام دختر باشد، در پارسی پیشینه ...
ارشد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: مهتر mehtar ( دری ) مسیاتر masyātar ( سغدی )
then, without more ado, sat quietly down there. سپس بی آنکه چیزی بگوید همان جا نشست. if without more ado you would kindly tell me plainly لطف کنید ...
شکل هندسی: شکل واژه ای عربی و هندسی عربی شده از پهلوی هَنداچَک ( اندازه ) است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این است: کشن آساگی k ...
مشکلات: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بژیکان bežikān ( سغدی با پسوند جمع آن ) کلواره kelvāre ( مازنی ) گرفتاری ها، دردسرها ( دری )
ذبح: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اژن ožan ( پارتی )
کتابچه: کتاب واژه ای عربی است که پسوند پارسی چه به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این است: مدیتک maditak ( مدیت؛ پهلوی با پسوند تصغیر اک )
روشینا: این نام در سنسکریت: rūŝana ( پوشش، آرایش، زیور ) است. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1964 ص 886 ستون سوم )
رومینا: این نام در سنسکریت رومنه rumana و به معنی دانش فریاد زمان است. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز، چاپ 1964 ص 884 ستون سوم ) دهخدا این ...
ضربات ( جمع ضربه ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: لیدانل lidānel ( کردی با پسوند جمع لکی اِل ) ژتان žetān ( سغدی با پسوند آن ) . خاول xāv ...
معترض: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ایستهاگ istehāg ( پارتی ) معترضین، معترضان: ایستهاگان
رباعی: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: توریملت turimlat ( توریم؛ پهلوی: چهار با واژه ی دری لت پاره )
ایراد ( گفتن ) که با فعل کردن همراه است. همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آفاش āfāŝ ( سنسکریت: ābhāŝa )
زائده: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: برآمدگی، برجستگی ( دری ) اشتانه eŝtāne ( سغدی: eŝtana ) کیوفا kyufā ( اوستایی: kaōfa )
نوک شانه، استخوانی که سر شانه است
کولبر
bearing a burden on the shoulder
والدین: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پدر و مادر ( دری ) اخواتام exvātām ( سغدی: xvatamt ) زاتنیتار zātenitār ( پهلوی )
مولفه ( Component ) : آنچه نمایانگر چیزی است و یا یکی از اجزای تشکیل دهنده ی چیزی است و به تنهایی معنی ندارد. ( فرهنگ بزرگ سخن؛ https://www. cnrtl. ...
ملبس: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: بهیک bahik ( پهلوی )
در سنسکریت کرپوره karpura بوده یعنی طبع آن به اندازه ی گوشت ماهی سرد است.
عصاره: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: گوشان guŝān، افشره afŝore ( دری ) آپیتن āpitan ( پهلوی ) پاینا pāynā ( اوستایی:پَئنه paena ) انگو an ...
تزئین، تزیین: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آپیاس āpyās ( سغدی: اَپیَست apyast )
حاشیه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: لبه، کناره ( دری ) پرک parak ( پهلوی: parrak ) کراخ kerāx ( لکی ) دنانه denāne ( لکی: denāna ) پالیک ...
هاله: این واژه در یونانی و لاتین halos، در انگلیسی و فرانسه halo ( فرهنگ انگلیسی - انگلیسی وبستر و فرهنگ فرانسه - فارسی ژیلبرت لازار ) بوده است. در س ...