جوانب

/javAneb/

مترادف جوانب: جهات، اطراف، حوالی، حول وحوش

برابر پارسی: پهلوها، سوی ها، کناره ها

معنی انگلیسی:
perimeter, periphery

لغت نامه دهخدا

جوانب. [ ج َ ن ِ ] ( ع اِ )ج ِ جانب. اکناف. پهلوها. ( منتهی الارب ) : وبرفق و مدارا بر همه جوانب زندگانی میکرد. ( کلیله و دمنه ). بر حوالی و جوانب آن هزار قصر از سنگ بنیادنهاده. ( ترجمه تاریخ یمینی ). رجوع به جانب شود.

فرهنگ فارسی

جمع جانب
( اسم ) جمع جانب کناره ها سویها.

فرهنگ معین

(جَ نِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ جانب ، کناره ها.

فرهنگ عمید

=جانب

پیشنهاد کاربران

پساپیش. [ پ َ ] ( اِ مرکب ) پس و پیش. قبل و بعد. اطراف. جوانب : چگونه است که کار خود را جد دانی و پساپیش کارهای خود را نگاه میداری. ( کتاب المعارف ) .
یه سوال جوانب ریشش میشه ( ج/ن/ب ) ؟!
گرداگرد
مسائل٬موارد٬معیار ها
همه جوره
اطراف ها
اطراف
حاشیه ها

بپرس