پیشنهاد‌های فانکو آدینات (١,٥٣٠)

بازدید
٢,٠٣٨
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مادیات: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زانسِل zānsel ( اوستایی: زانثه zānşa با پسوند جمع لکی اِل )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

15. Emptying the bucket and burying the contents in the garden was a daily task for my father. کار روزانه پدرم این بود که سطل را در باغ خالی می کرد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

وراج: این واژه در سنسکریت از فعل ورج vrej بوده است به معنی 1ـ پیچ و تاب دادن ـ تحریف کردن. 2ـ ـ گردآوری ـ جمع کردن. 3ـ از هر چیزی نگهداری کردن. 4ـ عط ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

طلسم: این واژه در یونانی تلسمه telesma بوده ( و در سال 1637 به زبان فرانسه راه یافته و تلیسمن talisman شده است ) ( le Petit Robert 1 ) و از آن جا به ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

صومعه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: منیستان manistān ( سغدی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دیر dir ( در برابر زود ) این واژه در سغدی: qer؛ اوستایی: dirim؛ مانوی: der ( پایدار، آنچه و یا آن که زمان درازی بماند ) بوده است. دیر: deyr: ( پرستش ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

طول عمر: همتای پارسی این دو واژه ی عربی اینهاست: آیوس āyus ( سنسکریت ) اِژوان ežvān ( سغدی: žvāni ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

زینت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: zib ( دری ) زیور ( دری ) آمتیاک āmtyāk، اپسماک epasmāk ( سغدی ) غِنج ( لری )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورود: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ماویس ( سغدی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تکریم ( برای زنده ) : قدردانی یا رفتاری ارجمندانه ( احترام آمیز ) و اخلاقی گاهی همراه با دادن پاداش مادی ( پول، کالا، مدال ) یا معنوی ( مدرک افتخاری، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

بله: این واژه در عربی بَلی و حرف تصدیق و ایجاب است و: 1 - پس از پرسش می آید. مانند بله گفتن عروس. 2 - هنگام خطاب شدن می آید. آقای فرهادی! بله. 3 - ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

رقص سماع: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ژوب žube ( سغدی: žubd: رقص ) فاشناسی fāŝnāsi ( سغدی: faŝnās عرفان با پسوند ی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حربه: این واژه در عربی به معنی دشنه، کارد، خنجر، نیزه ی کوتاه و سرنیزه است؛ و به صورت جمع یعنی حراب به معنی نیزه زنی، بد دینی، گرفتن مال کسی و نیز رو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

عزیز: این واژه که در عربی از ریشه عز ( با تشدید ز ) ساخته شده است، برگرفته از واژه ی اوستایی اَئُزه aoza به معنی گرامی داشتن است. پس عزیز واژه ای عرب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

خطاب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ژای žāy ( سغدی ) پژوا pažvā ( سغدی: packvā ) پاراو ( کردی ) ایوشن ayuŝan ( اوستایی: aoŝan ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیوع: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان پشتو این است: وَتون vatun.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

فاحشه: فاحش در عربی به معنی 1 - فراتر رونده از حد و زیان آور برای مردم است. 2 - بادستر، سگ آبی. ( فرهنگ عربی - فارسی لاروس ) . در قرآن نیز فاحشه به ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

لک: این واژه که نام قوم بزرگی از مردمان باختر ایران است، در زبان پهلوی رک RAK به معنی قوچ جنگی است که در ایران باستان نماد فره ایزدی ( نور خدایی ) بو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نام چاویگ ( کردی ) اسم فعل. اعتماد. The battalion supply truck we left last night, it is a smoldering heap of twisted metal and failed hopes in the ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

حاجات: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: غوتان qutān ( سغدی ) وایان vāyān، دَروان darvān ( دری )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

حاجت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: غوت qut ( سغدی ) وایا vāyā، دَروا darvā ( دری ) آیپ āyap ( اوستایی: āyapta ) آیفت āyaft ( پهلوی و مانو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

نیاز: این واژه در سنسکریت نیاسه nyāsa در اوستایی، پارتی، پهلوی، سغدی و مانوی نیاز بوده و از دو بخش ساخته شده است: نی ( نه ) و آز ( حرص، طمع ) ؛ یعنی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

جرثقیل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: سلینگ seling ( کردی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حوائج: همتای پارسی این واژه ی عربی که جمع احتیاج است، اینهاست: نیازها، نیازِل ( نیاز با پسوند جمع ساز لکی اِل )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احتیاجات: همتای پارسی این واژه ی عربی که جمع احتیاج است، اینهاست: نیازها، نیازِل ( نیاز با پسوند جمع ساز لکی اِل )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

احتیاج: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نیاز ( اوستای، پهلوی، دری ) اپایست apāyast، استانک astānak ( پهلوی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

فاطمه: ماده شتر و مانند آن که بچه اش را از شیر گرفته باشند. ( فرهنگ عربی - فارسی لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، چاپ پنجم 1373 انتشارات امیرکبیر )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرشا: این نام در سنسکریت با همین گویش به معنی از تبار شاعر است، شاعر تبار. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1964 )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زمخت: همتایان دیگر این واژه ی پارسی: نرگان nargān، نرک narak ( دری ) شدل ŝadal ( خراسانی ) استبدی estabdi، استمب estamb ( سغدی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

یاقوت: این واژه در سغدی یغوت yaqut و در پارتی یاکُند yākond بوده است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

کِش در اوستایی کِشَه keŝa و به معنی کار، کوشش، پیشه، شغل است. و کون کش یا کس کش یعنی کسی که کارش در پیوند با کون و کس است و از این راه زندگی می کند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

منطق: دانش درست اندیشیدن؛ قوانینی که رعایت آنها ذهن را از خطا در اندیشیدن مصون می دارد؛ یا دانشی است که از قوانین ذهن در پیوند آن با حقیقت سخن می گوی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نفوذ: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: تیدان tidān ( کردی ) رخنه ( دری ) پَهیکَن pahikan ( مانوی ) ویس vis ( پهلوی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

جسمانی: جسم واژه ای عربی است که پسوند پارسی آنی به آن افزوده شده تا از آن صفت نسبی بسازد. همتای پارسی اینهاست: تنانی tanāni ( دری ) نساهن nasāhen ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طعمه حریق: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: دچار آتش سوزی رَنجالِ آیِب ranjāle - āyeb ( دری - مانوی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طعمه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: رنجال ranjāl ( دری ) . جاگدی jāgdi ( سنسکریت: jāgdhi ) واژه ی پایدام که برخی آن را پهلوی می دانند، در م ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

1 - تار: رشته، نخ. مانند تار مو. 2 - تار: نام یک ساز. این واژه در پهلوی به معنی زندگی بوده است و نیز چون از تار یال یا دم اسب ساخته می شده است. 3 - ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افغان afqān یا افغانستان. این نام در سنسکریت: اوه گَناه avaganāh، و اوه گَنَهavagana ( دور افتاده، دور از دریا، در میان خشکی ) بوده است. افغان afq ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کهنوج: این نام در سنسکریت: کَنُج، کیننوج، کوننوج، کوننُج، کَنَوج و کَننوج Kannauj، kanauj، kunnoj kunnouj، kinnauj، kanoj و برگرفته از نام شهری باستا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

تاریخ: این واژه ی عربی از ریشه ی اَرَخَه ( با تشدید ر ) arraxa به معنی برگشتن و نگاه کردن شتر به پشت سر است؛ یعنی در عربستان زمانی که شتران وحشی از ج ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاک شدنی. if you succeed, your past will be erased اگر شما موفق شوید، گذشته تان پاک خواهد شد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همهمه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زاکوزیک zākozik ( کردی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گزافه گویی، وراجی، پر حرفی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زمان - موقعیت حساس - مهم، مقطع حساس - مهم - بحرانی. You are at critical juncture now in the ceiling. اکنون در نقطه مهم سقف هستید. Mr. Ewing is at ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خود آزاری حاصل مصدر است. ( فرهنگ بزرگ سخن )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وحدت وجود: همتای پارسی این دو واژه ی این است: ایرمانی زانسِه ( پهلوی: ارمانیه ermānih یعنی وحدت و اوستایی زانسه یعنی وجود )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محروم: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی آریایی اینهاست: تریپ tarip ( اوستایی: tarep ) زیته zite ( سغدی ) بی بهره ( دری )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

زرق و برق: پیرایه های چشمگیر ولی کم ارزش ( فرهنگ فارسی امروز؛ غلامحسین صدری افشار، نسرین و نسترن حکمی ) . درخشش پارچه، کفش یا چیز دیگری یا با پولک ی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسهال: همتای پارسی این واژه ی عربی اینهاست: پارفت pāraft ( خراسانی ) ، پرغال perqāl ( بردسیری ) ، پیچه pica، دلرو delro ( خراسانی ) ریخن rixan ( در ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

فوق العاده: همتای پارسی این ترکیب عربی اینهاست: اسکاتریک eskātarik ( سغدی ) سهن sahen، سهیست sahist، وهیک vehik، ابرَگ abarag ( پهلوی )