پیشنهادهای فانکو آدینات (٢,٣٣٣)
آرام در سنسکریت آلاتیه ālātya و به معنی جیغ - داد - ـ فریاد - هوار کشیدنی است؛ و آن هم یکی به خاطر گودالی است که در این اقیانوس است و دیگری به خاطر م ...
آلاش: این واژه در سنسکریت، مصدر فعل سببی از آلَش می باشد و به معنی به هوس انداختن، آرزویی در دل کسی پدید آوردن است و صرف آن چنین است: ālāŝayāmi به آر ...
در باره ی خاندان اسد حافظ اسد ( پدر بشار ) در سال ۱۹۳۰ در شهر قرتها یا قرطها در جنوب شرق دمشق در یک خانواده ی فقیر از شیعیان علوی به دنیا آمد. مادرش ...
همتای پارسی این عبارت عربی این است: فراهیستان پنته به ویسپن farāhistāne - pante - be - vispan فراهیستان farāhistān ( پهلوی: frahistān ) : اکثریت. پ ...
قریب به اتفاق: همتای پارسی این عبارت عربی این است: پنته به ویسپن pante - be - vispan ( سغدی )
اکثریت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بیشترین ( دری ) فراهیستان farāhistān ( پهلوی: frahistān )
اقامتگاه: اقامت واژه ای عربی است که پسوند پارسی گاه به آن افزوده شده است. همتای پارسی اینهاست: باششگاه bāŝeŝgāh ( خراسانی ) جایباش jāybāŝ ( دری ) م ...
اولیه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: فاتامچیک fātāmcik ( سغدی: fatamcik )
اولین: اول واژه ای عربی است که پسوند پارسی ین به خود گرفته است. همتای پارسی اینهاستک فاتامین fātāmin ( سغدی: fatam با پسوند ین ) دسپیکین daspikin ( ...
فتوحات: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: تروان tarvān ( مانوی ) واهران vāhrān ( پهلوی ) پریژان paryožān ( سغدی ) پاتیاها pātyāhā ( پهلوی )
فتح: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ترو tarv ( مانوی ) واهر vāhr ( پهلوی ) پریژ paryož ( سغدی ) پاتیا pātyā ( پهلوی ) ،
مصاحبه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: یهاگت yahāget ( اوستایی: یَئَگت yaaget ) دیمانه dimāne ( کردی )
مخاطب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اسروتر esrutar ( اوستایی: sraōtar ) گشیتار goŝitār ( پهلوی ) دوینر deviner ( کردی )
انضباط: رفتار در چارچوب برنامه ای تعیین شده یا از سوی خود یا دیگری یا یک سازمان برای پیشگیری از نابسامانی. ( www. cnrtl. fr/definition/discipline )
حضار: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نورچیکان ( سغدی با پسوند جمع آن ) وینندان vinandān ( سغدی: venande با پسوند آن ) وینندل vinandel ( سغدی ...
ماجرا ( رویداد ) : همتای پارسی این ترکیب عربی، اینهاست: یتیا yatyā ( سغدی ) غماتا qemetā ( اوستایی: qemata ) ماجرا ( سرگذشت ) : همتای پارسی اینها ...
ماء الشعیر: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: کوشاب، آبجو ( دری ) آبیوا ābyavā ( آب با پهلوی: یوا: جو )
استیناف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بازنگری، بازبینی، از سرگیری ( دری ) پتیجاس patijās ( اوستایی: pa�tijas )
قابل رویت: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: دیدنی ( دری ) بزیسی bezisi ( سغدی: بذیس beżis با پسوند ی )
سَم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ژار žār ( سغدی ) زهر zahr، شرنگ ŝarang ( دری )
لحظه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آد ād، ویسان visān ( مانوی ) پچات pacāt ( سغدی ) هاتی hāti ( اوستایی ) اکشن ekŝan ( سغدی: kŝan ) تکزم ...
مدد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: یاری ( دری ) تاسو tāsu ( لکی ) اودا udā ( مانوی: udāy ) کاربرد در سروده؛ عماد خراسانی: گرچه هر چه لحظه ...
شعرا ŝoarā: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: مَهراکان ( مانوی با پسئند جمع آن ) سرایندگان ( دری )
سکنه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: منیکان menikān ( سغدی با پسوند جمع آن ) منیکل menikel ( با پسوند جمع لکی اِل )
هدایت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: راهنمایی، نمونش nemuneŝ ( دری ) آنای ānāy، آنیت ānit ( سغدی ) فرانف farānaf ( مانوی: franaf ) سژودرا ...
اشتیاق: حالت روانی تندی که یا ناگهانی یا با رخدادی یا دیدن یا شنیدن چیزی پیدا شده و انگیزاننده برای انجام دادن کاری است. ( https://www. cnrtl. fr/d ...
شوق: حالت روانی تندی که یا ناگهانی یا با رخدادی یا دیدن یا شنیدن چیزی پیدا شده و انگیزاننده برای انجام دادن کاری است. ( https://www. cnrtl. fr/defi ...
صحبت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اسرب esrab ( اوستایی: srava ) آنوان ānvān ( خراسانی: ānvani ) آفاش āfāŝ ( سنسکریت: ābhāŝa ) .
آریایی: این واژه در سنسکریت ārya و به این معنی هاست:1 - بسیار ارجمند، شاهزاده، ارباب، سَرور، کیا، مالک، خداوند، بزرگ خانه، آزاده، باشکوه، شکوهمند، بز ...
امتداد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: راستا rāstā ( دری ) دریژه driže ( کردی )
ترخیص: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: فشام faŝām ( سغدی )
ترجیحا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بهترانه، خوبترانه ( دری ) ویژیدانه ( پارتی: ویژید با پسوند آنه ) خوبتس xubtas ( خوب با پسوند قیدساز س ...
رصد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پایش ( دری ) پایات pāyāt ( سغدی )
رصدخانه: رصد واژه ای عربی و خانه پارسی است؛ همتای پارسی این ترکیب عربی - پارسی این است: پایاتان ( پایات؛ سغدی با پسوند مکان ساز آن؛ مانند بیابان بی، ...
رعایت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نیاما nyāmā ( سنسکریت: niyama ) وینیا vinyā ( سنسکریت: vinaya ) لاواران ( کردی: lavarān )
استقبال: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پیشواز ( دری ) اسواگات esvāgāt ( سنسکریت: svāgata ) پادیغرا pādiqrā ( پارتی: pādiqrāv )
رطوبت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ازغار ezqār ( سغدی ) نم nam ( دری ) نماوی namāvi ( کردی )
جمال: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: زیبایی، قشنگی، خوشگلی ( دری ) شیراک ŝirāk ( سغدی ) اسرو esru ( پهلوی: sru ) گنیاگ gonyāg ( پارتی )
طاووس: این واژه در اوستایی تَئُس taos و به معنی زیبایی است.
آلت تناسلی: آلت و تناسل دو واژه ی عربی است؛ همتای پارسی اینهاست: اندام آمیزشی andāme - āmizeŝi ( دری ) فراواخش، farāvāxŝ ( اوستایی: fravāxŝ )
حبس: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پرگاژ pargāž ( پارتی ) زندان zendān، هلفدونی holofduni ( دری )
zone؛ این واژه در سنسکریت sunā؛ در پارتی: zonos؛ در یونانی: zone؛ و در لاتین zona بوده و در سال 1119 وارد زبان فرانسه شده و زُن zone شده است.
مناطق: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: زونوسان zonusān ( پارتی: zonos با پسوند آن ) ادویپان edvipān ( سنسکریت: dvipa با پسوند آن )
منقضی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سپری شده ( دری ) مایامسار māyāmsār ( سغدی: māyāms با پسوند آر )
مقتضی: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نیابگ nyābag ( مانوی )
مشکل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دشوار، سخت ( دری ) بژیک bežik ( سغدی ) پژار pežār ( لری )
زنبور: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آرو āru، دنج donj، دندک dendak ( خراسانی ) تنته tonte، کلیز kaliz، گبت gebt، گوژ guž ( دری ) گانج gānj ...
اتخاذ: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: گرفتن ( دری ) سوخاز suxāz ( سغدی: suxāy ) نیاگار nyāgār ( سغدی: نیاذار nyāżār )
تمرین: کوششی پیاپی، سازمان یافته یا برنامه ریزی شده، بجا و هماهنگ با توانایی برای آمادگی انجام دادن کاری که با کامیابی همراه باشد. ( Le Petit Robert ...
مشق: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: یچ yoc ( سغدی )