پیشنهاد‌های فانکو آدینات (١,٥٣٠)

بازدید
٢,٠٣٦
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انعقاد: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آکیبت ākibat ( بلوچی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

کوس kus ( و نه kos ) : این واژه در سنسکریت کوص kuś فعلی به معنی گفتن، داد زدن است؛ ( Emile Burnouf. Dictionnaire classique sanscrit - francais. Par ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

النگو: این نام در سنسکریت آنوکه ānkua ( با او کشیده ) ( دستبند زرین، زیور زرد، جواهر طلایی ) و در اوستایی انکو anku با همان معنی سنسکریت می باشد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

مجهز: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: هسازیک hasāzik ( مانوی: hassāzik )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

رشوه: پول یا کالایی که پنهانی در برابر انجام دادن کاری غیر قانونی یا تسریع در انجام کاری قانونی یا دریافت امتیازی به ناروا به کسی داده می شود. ( http ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

ذهن: این واژه در پهلوی zen ( هوش، هوشیاری ) خوانده می شده و به عربی راه یافته و در آن زبان الذَهن ( هوش ) ( و نه ذِهن ) گشته است؛ واژه ی زندان ( جای ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

سلیس: این واژه در فرهنگ های عربی نیست و از برساخته های ایرانیان از مصدر سَلُسَ و سَلِسَ به معنی رام و سر به راه بودن است. سلس له بحقه ( حقش را به آسا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

بلیغ؛ به معنی پایین آوردن سطح سخن است به گونه ای که برای همگان فهمیدنی باشد؛ به عبارت دیگر گفتاری که برای همگان است ( نه گروه ویژه ای مانند شاعران، ن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1 - شیوا ( برای سخن ) ؛ این واژه که همتای عربی آن بلیغ است ( فصیح برای نوشته به کار می رود و در پارسی رسا گویند ) در پهلوی شِپاک گفته می شده و به معن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

فصیح: نوشته یا گفتاری که به آسانی فهمیده شود. همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: رسا، شیوا، کارَنگ.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بلغم: یکی از چهار حالت درونی بدن که با تاثیر گذاری بر روان، تعیین کننده ی گونه ای از رفتار آدمی است و باعث می شود کسی که بلغمی است، دارای شخصیتی خونس ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در اثر: یعنی به سببِ. به علتِ. در اثر وبا کودکان مردند. بر اثر: یعنی به دنبالِ، در پی؛ بر اثر توفان درختان شکسته شد. ( از کتاب غلط ننویسم ابوالحسن ن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بر اثر: یعنی به دنبالِ، در پی؛ بر اثر توفان درختان شکسته شد. در اثر: یعنی به سببِ. به علتِ. در اثر وبا کودکان مردند. ( از کتاب غلط ننویسم ابوالحسن ن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

توهم: یکی از نشانه های روانپریشی که عبارت است از ادراک یا برداشت نادرست و دور از واقعیت از داده های حسی یا ذهنی ناشی از یک رخداد، یک تخیل یا یک استدل ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ملاقه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آبگردون ābgardun ( دری ) گَویس gavis ( دری )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

خطر: این واژه ی عربی در فرهنگ های العین، لسان العرب، مجمع البحرین و فرهنگ عربی - فارسی لاروس به معنی نزدیکی به نابودی یا آسیب است. همچنین به معنی بال ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محل اعدام: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: پانِستاف ( پا و سغدی nestāve )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اصطکاک: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سایش ( دری ) پَرسَم parsam ( سغدی ) پَهیکاف pahikāf ( پهلوی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مضر: همتای پارسی این واژه ی عربی در مانوی این است: اَناگ anāg

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

مخالف: همتای پارسی این واژه ی عربی، در زبان های آریایی اینهاست: وارَنگ ( دری ) یوتاک ( پهلوی ) تربر torbor ( خراسانی ) دژایت dožāyat، دجیلی dojay ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فتوا: در این آیه های قرآن آمده که پیامبر حق ندارد فتوا بدهد: 1 - سوره ی 4 ( نساء ) آیه 127: وَ یَستَفتُونَکَ فِی النِّساءِ. قُلِ: اللَّهُ یُفتِیکُم ف ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قصه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: داستان، افسانه ( دری ) شوگ ŝug ( خراسانی ) ویباس vibās ( سغدی: vibaste )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طویله: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پاوال pāvāl، خاوال ( خراسانی ) شوگاه ŝugāh، درش darŝ، خپاک xapāk، شبغا ŝabqā، شبگاه ŝābgāh، گاباره gāb ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

یعنی: این واژه ی عربی از ریشه ی عنا ana به معنی قصد - اراده - برداشت کردن است؛ اسم مفعول آن معنوو maanuv است که در فارسی معنی گفته می شود. و یعنی در ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زمزمه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: شرفاک ŝarfāk، شرفانگ ŝarfānag ( دری ) نارینار nārinār ( کردی: nārenār ) پانگس pāngas ( خراسانی: panga ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشاره: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فچان fecān ( لکی ) آماژه āmāže ( کردی ) سابگ sābeg ( بلوچی ) ویانجه vyānje ( سنسکریت: vianjana )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سورینا: این نام در سنسکریت: سورین sūrin ( با او کشیده ) به معنی دانشمند، دانشور است که پسوند مونث ساز اِی به آن افزوده شده و سورینی sūriney شده ولی د ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

اردیبهشت: این واژه در سغدی: ارتاوخشت artāvexŝt؛ در مانوی: اردیوهیشت ardivhiŝt؛ در پهلوی: اورت وهیشت، اورد وهیشت urtvahiŝt، urdvahiŝt ( باران بهشتی ) ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مجازات: بار کردن هزینه ( سنگین یا سبک ) مالی یا فیزیکی به کسی به دلیل زیرپا گذاشتن قانون به صورت جریمه، یا زندان یا مرگ برای پیشگیری از ناهنجاری های ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تنبیه: تحمیل محرومیت به صورت قطع پاداش یا کمک یا دادن کار اضافی یا کاستن از امتیاز یا درجه، بازداشت، کسر حقوق و یا گونه های دیگر [فیزیکی و روانی] به ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیر ممکن: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: نشدنی ( دری ) نِشاین neŝāyen ( پهلوی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حتی الامکان: همتای پارسی این ترکیب عربی، اینهاست: تا جایی که می شود ( دری ) تاهیتو شاینا tāhitu ŝāynā ( تا با واژه یاوستایی هیتو و پهلوی: ŝāyen آ )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٧

حتی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فاید fāyad ( دری ) اتیو etyu ( سغدی: estyu ) فرز fraz ( سغدی ) تنانت tanānat ( کردی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هیچ ارزشی ( نه اخلاقی و نه اجتماعی ) را به رسمیت نشناختن و ارزش ها را بیهوده دانستن. ( https://www. cnrtl. fr/definition/nihilisme )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هیچ ارزشی ( نه اخلاقی و نه اجتماعی ) را به رسمیت نشناختن و ارزش ها را بیهوده دانستن. ( https://www. cnrtl. fr/definition/nihilisme )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی که هیچ ارزشی ( نه اخلاقی و نه اجتماعی ) را به رسمیت نمی شناسد و ارزش ها را بیهوده می داند. ( https://www. cnrtl. fr/definition/nihiliste )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیهیلیست: کسی که هیچ ارزشی ( نه اخلاقی و نه اجتماعی ) را به رسمیت نمی شناسد و ارزش ها را بیهوده می داند. ( https://www. cnrtl. fr/definition/nihilist ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

مایع: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی زیبای پهلوی است: آپیک āpik

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

استاد: این واژه در اوستایی: ائیویشتی aiviŝti ( کسی که به آرزوی والای خود که فراگیری دانش بسیار است رسیده و خواهان آن برای دیگران است ) ؛ و از دو بخش ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اثیر: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: فرانکان frānkān ( سغدی ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

تصرف عدوانی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: آسافیرانه āsāfirāne ( آس: تصرف؛ سغدی؛ آفیر سغدی: �xir : عدوان؛ با پسوند آنه )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وضوح: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پاگوید pāgvid ( سغدی: pāqvid ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

مبهم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: گوفره gufre ( اوستایی: gufra ) موئیروس muirus ( اوستایی ) ویهور vihur ( مانوی: vihurid ) سرگم sargo ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

قهوه ای: قهوه واژه ای عربی است که پسوند پارسی ای به آن افزوده شده است. همتای پارسی: کَدرو kadru ( سنسکریت ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متکلم: کسی که با فلسفه از دین دفاع می کند. همتای پارسی: اِروانیردین ervānirdin ( اروان: در مانوی یعنی فلسفه؛ با پسوند فاعلی پهلوی یر؛ و دین ) ( فیلس ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متکلم: همتای پارسی این واژه ی عربی اینهاست: پریمنا perimnā ( اوستایی: peremnāi ) دیامنو dyāmnu ( اوستایی: دَئُمنو daomnu )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هیمن: این نام در سنسکریت: هِمَن heman ( زر، طلا ) ؛ اوستایی: هَئُمَه haoma؛ در پهلوی: هوم hum با همان معنی سنسکریت می باشد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هیراد: این نام در پارسی باستان: hiryād ( سرمایه ماندگار ) و نام یکی از سربازان کوروش در نبرد ساردس بوده است. به نوشته ی هرودوت: در چهاردهمین روز محاص ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شنتیا: این نام در سنسکریت: شندییه shandeyya ( به شیرینی قند، مانند قند ) می باشد؛ نون و د در این واژه، از برخورد نوک زبان با سقف دهان گفته می شود که ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1 - شرط ŝart: پیش نیاز انجام شدن کاری یا گفته شدن سخنی. ( = تضمین؛ مانند به شرط چاقو ) همتای پارسی: لیب lib ( بلوچی ) . 2 - شرط ( پیمان؛ مانند شرط ...