پیشنهادهای فانکو آدینات (٢,٢١٨)
سحر sahar: در فرهنگ عربی - فارسی لاروس، دارای دو معنی است: 1 - سپیدی که بر بالای سیاهی نشیند. 2 - کنار هر چیزی. مانند: بلغ من الارض اسحارها ( به اقصی ...
تخفیف: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویغاو viqāv ( پارتی )
هلاکت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: مرستون morestun، هدیره hadire ( پشتو )
مبصر: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: بینر biner ( کردی )
نورانی: همتای پارسی این واژه ای عربی، اینهاست: تابان، تابناک، رخشان، درخشان، تابنده، فروزان، پرفروغ، لیان layān ( دری ) شیدون ŝeyd ( دری پسوند پهلوی ...
مشعشع: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: تابان، تابناک، رخشان، درخشان، تابنده، فروزان، پرفروغ، لیان layān ( دری ) بامین ( پارتی: bāmen )
اَشعار ( سروده ها ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: گایتان gāytān ( سنسکریت: gāytra : شعر با پسوند جمع آن ) گایتل gāytel ( با پسوند جمع لکی ...
خصلت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خوی ( دری ) آمتیک āmtik ( سغدی )
رها: این واژه در سنسکریت رِی rey و فعل می باشد با این معنی ها: 1ـ آزاد ـ رها ـ شل ـ ول ـ جدا کردن؛ بیرون دادن، خارج کردن. 2ـ پذیرفتن، هماهنگ ـ جور ـ ...
تخلیه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ایریچ iric، ریچیره ricire ( اوستایی )
کفایت ( بس بودگی ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بسندگی ( دری ) باو bāv ( سغدی ) ارم arm ( پهلوی ) آپنا āpanā ( اوستایی: āpana ) کفای ...
عدوانی: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پدریژانه pedrižāne ( کردی: peydriži با پسوند آنه )
خصم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دشمن ( دری ) کستار kastār ( مانوی )
قلم: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: تیگرا tigrā ( پارسی باستان )
خلع درجه: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: جب ژماره job - žemāre ( پهلوی ـ کردی )
خلع مقام: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: واخژ اهراف vāxež - ahrāf ( سغدی - پهلوی )
مقام: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نشیم naŝim ( دری ) اهراف ahrāf ( پهلوی )
خلع لباس: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: واخژ ابژین vāxež - abžin ( سغدی - پارتی )
خلع سلاح: همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، اینهاست: جب مزین job - mazin ( پهلوی - سغدی ) واخژ کانس vāxež - kāns ( واخژ؛ سغدی؛ کانس از اوستایی: kānst ...
خلع ید: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است اپابر apābar ( اوستایی: apabar )
خَلع: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: جب job ( پهلوی ) واخژ vāxež ( سغدی ) افشوم efŝum ( سغدی: efŝumb )
مصلحت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خوپیا xupyā، خوچیاک xucyāk ( سغدی )
لفاظی: لفاظ واژه ای عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است. همتای پارسی این است: پرالپ parālap ( سنسکریت: pralap )
صعود: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دامید dāmid ( دری ) افراز afrāz ( خراسانی )
فلک: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آسپان āspān ( خراسانی ) سرهال sarhāl ( دری )
جنایت: همتای پارسی این واژه ی عربی شده از واژه ی اوستایی جَن ( زدن ) ، این است: اژیان ōžyān ( سغدی )
شاغلین: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کارمینل kārminel ( کارمین از سنسکریت: کَرمین با پسوند جمع لکی اِل ) کارمینان.
شاغل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: کارمین kārmin ( سنسکریت: karmin )
مقدار دهی اولیه یا ابتدایی ( Initialization ) ( در برنامه نویسی کامپیوتر ) . مقدار و اولیه عربی و دهی پارسی است؛ همتای پارسی این است: ایچاف icāf ( س ...
مقدار: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: هنداچ handāc، مساک masāk، اچند ecand ( پهلوی ) ایچاف icāf ( سغدی: ivcāf ) اندازه ( دری )
نقطه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خجک xajak، دیل dil ( دری ) بیندو bindu ( سنسکریت ) کنزاک kenzāk ( سغدی: kernzāk )
ارس: این نام در سنسکریت آرس āras و به معنی بُرنزهاست؛ همچنین نام گونه ای درخت، نام یک دریاچه، نام اُلوای ( سیاره ) بهرام ( مریخ ) ( خدای جنگ و خونریز ...
نجوا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پنگس pangas ( خراسانی )
مصدع اوقات: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: اواماک ژمن avāmāk - žamn ( مانوی ـ سغدی )
مصدع: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اواماک avāmāk ( مانوی با پسوند پهلوی آک )
اوقات فراغت: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: ژمانین وارمس žamānine - vārams ( ژمانین: پارتی؛ وارمس: سغدی )
اوقات: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ژمانین žamānin ( پارتی )
فراغت ( آرامش ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: وارمس vārams ( سغدی ) فراغت ( فرصت، مجال ) : همتای پارسی این است: یتاک yatāk ( سغدی )
تسلیت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویواسن vivāsen ( مانوی )
احقاق حقوق: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: رسکانودان raskānudān ( رس: مانوی؛ رسیدن؛ کانود: بلوچی: حق با پسوند جمع آن )
احقاق حق: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: رسکانودraskānud ( رس: مانوی؛ رسیدن؛ کانود: بلوچی: حق )
وکیل معاضدتی: در دعاوی حقوقی ( و نه کیفری؛ در کیفری وکیل انتخابی یا تسخیری گفته می شود ) ، هنگامی که به وجود وکیل نیاز باشد، ولی خوانده توان مالی گرف ...
وکیل تسخیری: هنگامی که دعوایی کیفری جریان داشته و با وجود ضروری بودن وکیل در دادرسی، به دلیل خودداری متهم از گرفتن وکیل و یا نداشتن توان مالی برای ای ...
آرتا: سنسکریت: āratā ـ آرام شده، آرامش یافته. شاد، شادمان، مسرور، به وجد آمده.
اخیرالذکر: همتای پارسی این ترکیب عربی، اینهاست: به تازگی گفته شده ( دری ) نوتن پوروه nutan - purva ( سنسکریت: nutana )
اخیر: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نوتن nutan ( سنسکریت: نوتنه nutana )
اخیرا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: به تازگی ( دری ) پدنوتن padnutan ( پیشوند مانوی قید ساز پد با واژه ی نوتن که در سنسکریت نوتنه nutana بو ...
وکیل اتفاقی: به کسی گویند که پروانه ی وکالت ندارد ولی تحصیل کرده رشته حقوق است و می خواهد به صورت موردی برای حل مشکل کسی وکیل شود؛ در این صورت می توا ...
وکیل انتخابی یا تسخیری: هنگامی که دعوایی کیفری جریان داشته و با وجود ضروری بودن وکیل در دادرسی، به دلیل خودداری متهم از گرفتن وکیل و یا نداشتن توان م ...
وکلا: همتای پارسی این واژه ی عربی که جمع وکیل است، این می باشد: ازیودان ezyudān ( اوستایی: zyaiod: وکیل با پسوند جمع آن )