ظالم

/zAlem/

مترادف ظالم: بیدادگر، بی رحم، جابر، جبار، جفاپیشه، جفاکار، ستمکار، ستمگر، سخت دل، سرپنجه، سفاک، شریر، شقی، متعدی، مردم آزار

متضاد ظالم: دادگر

برابر پارسی: ستمگر، بیدادگر، جفاکار، زورگو

معنی انگلیسی:
atrocious, oppressor, tyrant, cruel, barbarian, atrociousness, barbaric, barbarous, fell, ferocious, heavy-handed, inclemency, inclement, inhuman, iniquitous, merciless, oppressive, pitiless, remorseless, savage, truculent, tyrannical, unfeeling, unmerciful, unsparing, top dog

لغت نامه دهخدا

ظالم. [ ل ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ظلم. کسی که چیزی را در غیر موضع خود نهد. بیداد. بیدادگر. ستمگر. ستمکار. جافی. جابر. متعدی. مردم آزار. جفاکار. غاشم. غشوم. قاسط. ظلم کننده :
هیچ نیاید که رنج بیند یک روز
ظالم در روزگار خویش و نه غافل.
ناصرخسرو.
با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و قمع ظالمان... حاصل است... می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. ( کلیله و دمنه ). اقوال پسندیده مدروس گشته... و مظلوم محق ذلیل و ظالم مبطل عزیز. ( کلیله و دمنه ). زن گفت ای ظالم متهور برخیز. ( کلیله و دمنه ).
سخن که جز به مدیح تونظم داده شود
سخنسرای بود ظالم و سخن مظلوم.
سوزنی.
ظالم که کباب از دل درویش خورد
چون درنگری ز پهلوی خویش خورد.
محیی الدین یحیی.
- ظالم دست کوتاه ؛ تعبیری است مثلی ، آنکه با وجودضعیف بودن ستمکار یا مایل به ستم کردن است.
|| نعت از ظَلم. درخشان. آبدار ( دندان ). || کسی که شیر را قبل از گرفتن سرشیر بنوشد. ج ، ظالمون ، ظالمین ، ظُلَّم ، ظَلَمة. || ( اِ ) نوعی از گیاه که شاخ تر و نرم دارد. عشبی است که آن را شاخهای طولانی باشد. || صوف را نیز گویند.

ظالم. [ ل ِ ] ( اِخ ) جدّ ابن میاده ابوشرحبیل رماح بن ابرد از شعراء مخضرمی است. رجوع به الموشح مرزبانی ص 108 شود.

ظالم. [ ل ِ ] ( اِخ ) ابن دُنیر. نام پدر ماریه مادر عبداﷲ و مجاشع و سدوس پسران دارم بن مالک بن حنظله است.

ظالم. [ ل ِ ] ( اِخ ) ابن سراق یا مراق یا سارق بن ابی صفرة، یا مراق بن صبح کندی بالولاء، مکنی به ابی صفرة. یکی از تابعین که مهالبه به وی منسوبند . رجوع به تاج العروس ومنتهی الارب ( ماده ص ف ر ) و ترجمه قاموس ترکی شود.

ظالم. [ ل ِ ] ( اِخ ) ابن محمد رحمه اﷲ. یکی از بزرگان مشایخ. نام او عبداﷲ لیکن [ نام ] خود را ظالم کرده بود، گفتی هرگز از من بندگی حق نیاید پس من ظالم باشم. و وی از اصحاب ابوجعفر حداد بود، و او گفته است : هرکه خواهد که راه وی گشاده شود سه کار را ملازمت باید کرد: آرام گرفتن با ذکر حق و از خلق گریختن و کم خوردن. رجوع به نفحات الانس جامی چ هند ص 40 شود.

ظالم. [ ل ِ ] ( اِخ ) ابن مکتوم کلابی انباری ، مکنی به ابوزکریا. ابوالقاسم بن الثلاج حدیث کرد از احمدبن محمدبن مسروق الطوسی و او از ظالم بن مکتوم که وی مردی حداد بوده و در انبار سماع حدیث کرده است. رجوع به تاریخ بغداد چ مصر ج 9 ص 369 شود.

فرهنگ فارسی

ظلم کننده، ستمکار، ستمگر، مردم آزار، جفاکار
( اسم ) ستمکار ستمگر مردم آزار جمع ظلام ظلمه ظالمون ظالمین .
ابن مکتوم کلابی انباری مکنی به ابو زکریا . ابوالقاسم بن الثلاج حدیث کرد از احمد بن محمد بن مسروق الطوسی و او از ظالم بن مکتوم که وی مردی حداد بوده و در انبار سماع حدیث کرده است .

فرهنگ معین

(لِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ستمکار، کسی که ظلم می کند.

فرهنگ عمید

ظلم کننده، ستمکار، ستمگر، مردم آزار، جفاکار.

واژه نامه بختیاریکا

رزم؛ رذل؛ رزمنات؛ قلب؛ قلب قُلاو؛ ظلم

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ظَّالِمِ: ستمگر(ظلم عبارت از رفتاری است ناشایسته و نا بجا در قبال چیزی یا کسی ،یا قرار دادن چیزی در غیر از جایی که شایسته آن است . لذا نافرمانی خدای سبحان را از جهت اینکه مستحق عبادت و اطاعت است و همچنین مخالفت تکلیف را ظلم میشمارند اگر چه این مخالفت از روی سه...
معنی ﭐنتَصَرَ: انتقام گرفت (کلمه انتصار و کلمه استنصار هر دو به معنای طلب یاری ، یا یکدیگر را یاری کردن است و از آنجایی که اغلب شخص مظلومی که به دلیل ضعفش در مقابل ظالم به وی ظلم شده است با یاری گرفتن از دیگران ضعفش را به قدرت بدل می کند تا انتقامش را از ظالم بگیرد...
معنی ﭐنتَصِرْ: انتقام بگیر(کلمه انتصار و کلمه استنصار هر دو به معنای طلب یاری ، یا یکدیگر را یاری کردن است و از آنجایی که اغلب شخص مظلومی که به دلیل ضعفش در مقابل ظالم به وی ظلم شده است با یاری گرفتن از دیگران ضعفش را به قدرت بدل می کند تا انتقامش را از ظالم بگیرد ...
معنی ﭐنتَصَرُواْ: انتقام گرفتند(کلمه انتصار و کلمه استنصار هر دو به معنای طلب یاری ، یا یکدیگر را یاری کردن است و از آنجایی که اغلب شخص مظلومی که به دلیل ضعفش در مقابل ظالم به وی ظلم شده است با یاری گرفتن از دیگران ضعفش را به قدرت بدل می کند تا انتقامش را از ظالم بگیر...
معنی یَنتَصِرُونَ: انتقام می گیرند - از یکدیگر یاری می طلبند - یکدیگر را یاری می کنند(کلمه انتصار و کلمه استنصار هر دو به معنای طلب یاری ، یا یکدیگر را یاری کردن است و از آنجایی که اغلب شخص مظلومی که به دلیل ضعفش در مقابل ظالم به وی ظلم شده است با یاری گرفتن از دیگران ...
معنی لَا: نه ( اگر در ترکیب با افعال به کار رود چنانچه در آخر فعل تغییر ایجاد کند ( جزم دهنده باشد) معنای نهی به اصل فعل اضافه می کند مثلاً "رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِی فِی ﭐلْقَوْمِ ﭐلظَّالِمِینَ " که یعنی "پروردگارم مرا در میان قوم ظالم قرار نده"که در اینجا آخر ...
ریشه کلمه:
ظلم (۳۱۵ بار)

جدول کلمات

ستمگر

مترادف ها

tyrant (اسم)
غاصب، ستمگر، ظالم، جبار، حاکم ستمگر یا مستبد، سلطان ظالم

oppressor (اسم)
غاصب، ستمگر، ظالم، ستمکار

despot (اسم)
ستمگر، حاکم مطلق، سلطان مستبد، ظالم

represser (اسم)
ستمگر، ظالم، مانع شونده

incubus (اسم)
ظالم، کابوس، بختک

unsparing (صفت)
سخت، ظالم، بی دریغ، اسراف کننده

ruthless (صفت)
ظالم

remorseless (صفت)
ظالم

wroth (صفت)
خشمگین، براشفته، ظالم، غضبناک

grim (صفت)
سخت، ترسناک، شوم، عبوس، ظالمانه، ظالم

cruel (صفت)
بی رحم، ستمگر، بی عاطفه، ظالمانه، ظالم، بیدادگر، ستمکار

oppressive (صفت)
ستمگر، غم افزا، ظالم، ستمکار، متعدی، ستم پیشه، ناراحت کننده

unjust (صفت)
ستمگر، ناصحیح، ظالم، ستمکار، ناروا، غیر منصفانه، غیر عادلانه، بی انصاف، بی عدالت

فارسی به عربی

شنیع , قاسی , متجهم

پیشنهاد کاربران

ستمکار، آزارا، ستمگر از برابر های این واژه هستند.
واژه های یکم و سوم از پسوند های کنشگر ( =فاعل ) "کار" و "گر" بهره برده اند.
واژه آزارا از کارواژه آزردن/آزاردن می آید و دارای پسوند "ا" که پسوندی کنشگر است همانند "نده، کار، گر، پیشه".
...
[مشاهده متن کامل]

می توان آزارا را برای واژگان تازی/عربی "اذیت کننده، عذاب دهنده" نیز گرفت.
بدرود!

سنگدل
ظلم کیش. [ ظُ ] ( ص مرکب ) ستم پیشه :
ز رای روشن و تدبیر ملک پرور اوست
که دادکیشان بیشند وظلم کیشان کم.
سوزنی.
جائر
پسر عموی من خیلی ظالمه با داداشم
کسی که به ۵ حواس اسیب میزند ، حال میتوان نسبت به خود هم ظالم بود
ضایع کننده
ستمکار . . . . . .
ستمگاره. [ س ِ ت َ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) ظالم. ستمکاره. ستمکار :
چو شاهان بکینه کشی خیر خیر
از این دو ستمگاره اندازه گیر.
فردوسی.
که ایدون ببالین شیر آمدی
ستمگاره مرد دلیر آمدی.
فردوسی.
...
[مشاهده متن کامل]

دگر آنکه گفتا ستمگاره کیست
بریده دل از شرم و بیچاره کیست.
فردوسی.
چو کژّی کند مرد بیچاره خوان
چو بی شرمی آرد ستمگاره خوان.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2558 ) .
کام روا باد و نرم گشته مر او را
چرخ ستمگاره و زمانه ٔوارون.
فرخی.
هرگز چنین گروه نزاید نیز
این گنده پیر دهر ستمگاره.
ناصرخسرو.
ستم را ز خود دور دارم بهش
ستمکش نوازم ستمگاره کش.
نظامی.
غم آلود یوسف بکنجی نشست
بسر بر ز نفس ستمگاره دست.
سعدی ( بوستان ) .
رجوع به ستمکاره شود.

ستم ران. [ س ِ ت َ ] ( نف مرکب ) ستم کننده :
شاه جهان مهدی ظفر یعنی شبان دادگر
ایام دجال دگر گرگ ستم ران پرورد.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 468 ) .
جورپیشه
کسی که بدی کرده
دست انداز
انسان با رعایت نکردن حق کسی ظالم بر او می گردد.
ظلم پیشه
بیدادگر، بی رحم، جابر، جبار، جفاپیشه، جفاکار، ستمکار، ستمگر، سخت دل، سرپنجه، سفاک، شریر، شقی، متعدی، مردم آزار
ظالم: کسی که حق و یا حقیقتی را بداند ولی آن را بپوشاند، در عین حال که به آن عالم است و خلاف آن را به سبب ستم کردن عمل می کند.
در واقع ظالم به معنی عمل کردن به چیزی بر خلاف حقیقت آن چیز به صورت آگاهانه است و مقصود او تباهی آن است.
ظالم کسی که تمام حقوق انسانی را از شما صلب کند.
شقاوت پیشه
بی دادگر
ستمکار
جورانگر
ستمگر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس