قناعت

/qenA~at/

مترادف قناعت: اقتصاد، اقناع، امساک، بسندگی، بسنده کاری، خرسندی، رضامندی، صرفه جویی، کف نفس، مناعت طبع

برابر پارسی: بسنده، بسندگی

معنی انگلیسی:
content, contentment

لغت نامه دهخدا

قناعت. [ ق َ ع َ ] ( ع اِمص ) خرسندی.رضا به قسمت. بسنده کردن. بسنده کاری. راضی شدن به اندک چیز. ( غیاث اللغات از بهار عجم و منتخب و شکرستان ). خرسند گردیدن به قسمت خود و به فارسی با لفظ کردن مستعمل. ( آنندراج ). آسان قرار گرفتن در مآکل و مشارب و ملابس و غیر آن و راضی شدن بدانچه سد خلل کند ازهر جنس که اتفاق افتد. ( نفایس الفنون ) :
ز عالم به دست آوری گوشه ای
به صبر و قناعت خوری توشه ای.
فردوسی.
قناعت توانگر کند مرد را
خبرکن حریص جهان گرد را.
سعدی.
درویش را که ملک قناعت مسلم است
درویش نام دارد و سلطان عالم است.
ناصر بخاری.
ز پیر جهان دیده کردم سوءالی
که بهر معیشت ز مال و بضاعت
چه سرمایه سازم که سودم دهد گفت
اگر میتوانی قناعت قناعت.
سلمان ساوجی.
در قناعت که ترا دسترس است
گر همه عزت نفس است بس است.
جامی.
بچندین شوق استغنای همت بین کزان عارض
قناعت میکند آیینه چشمم به تمثالی.
طالب آملی ( از آنندراج ).
آرزوی بوسه شسته ست ازدلم پیغام تلخ
زان قناعت کرده ام از بوسه با دشنام تلخ.
صائب ( از آنندراج ).
- قناعت پیشه ؛ کسی که قناعت را پیشه و شغل خود قرار دهد. قانع. خرسند. بس کننده به آنچه میسر شود او را :
تیزخشمی ، زودخوشنودی ، قناعت پیشه ای
داروی هر دردمندی چار هر بیچاره ای.
سوزنی.
- قناعت کار ؛ قانع. بسنده : و او جوانی عاقل و پارسا و قناعت کار بوده است. ( تاریخ قم ص 229 ).
- قناعت کردن ؛ قانع شدن. بسنده کردن. ساختن :
به پیغامی قناعت کرد از آن ماه
به بادی دل نهاد از خاک آن راه.
نظامی.
قناعت میکنم با درد چون درمان نمی یابم
تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمی بینم.
سعدی.
رجوع به قناعة شود.

قناعة. [ ق َ ع َ ] ( ع مص ) خرسند شدن و بسندکاری بدانچه بهره باشد. و من دعائهم : نسئل اﷲ القناعة و اعوذبه من القنوع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). قَنَعَقناعة و قَنعاً و قُنعاناً، رضی القسم و در این لغت دیگری نیز هست و آن این است : قَنَعَ قُنوعاً. و این نادر است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به قناعت شود.

فرهنگ فارسی

راضی به قسمت خودبودن، راضی شدن به کم، صرفه جویی
۱ - ( مصدر ) خردسند بودن به قسمت خود بسنده کردن به مقدار کم ۲ - ( اسم ) خردسندی ۳ - صرفه جویی ۴ - خشنودی نفس است بانچه از روزی و معاش قسمت او می شود : حافظ فقر و قناعت ز رخ مشوی کاین خاک بهتراز عمل کیمیاگری . ( حافظ ۵ ) ۳۱۵ - در عرف قدما اقتصاد بود .

فرهنگ معین

(قَ عَ ) [ ع . قناعة ] (مص ل . )۱ - خشنودی ، خرسندی . ۲ - رضا و تسلیم . ۳ - صرفه جویی .

فرهنگ عمید

۱. راضی و خرسند بودن به چیزی که فرد در اختیار دارد.
۲. صرفه جویی.

واژه نامه بختیاریکا

نخورُووی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قناعت از ماده قنع گرفته شده است.و به معنای اکتفا کردن به اندک و ضد اسراف کاری است
از نظر لغوی: به معنای اکتفا کردن به اندک از آنچه مورد نیاز انسان است.
به معنای زیاد دیگری نیز آمده است: راضی شدن به اندازه نیاز بسنده کردن و صرف کردن. زیاده طلبی نداشتن در خرج و صرف مال و هر چیزی اندازه نگه داشتن و.... و همچنین به معانی صرفه جویی – روحیه بی نیازی – حرص و طمع نداشتن و ضد اسراف کاری می باشد.

معنای اصطلاحی قناعت
در اصطلاح شرعی: صفتی است که با تکرار و تمرین در انسان بصورت ملکه ای درمی آید که باعث خشنودی و راضی شدن به چیز کم و نگه داشتن نفس از زاده خواهی می شود. شرع مقدس حد و حدود هر چیزی را در مصرف شخص معین کرده است. باید توجه داشت که بیشتر از آن حدی که معین شده و بیشتر از حد لزوم صرف و خرج نشود.
به بیان دیگر می توان گفت: قناعت: رضایت به کم و حسن تدبیر معاش است بدون دوست داشتن زیاده از حد زندگانی و اعتدال و میانه روی نیز می باشد.

نتایج قناعت
قناعت در آیات و روایات به معانی و تعابیر بسیار جالب اشاره شده است از جمله:

← حیاة طیبه
...

[ویکی شیعه] قناعت، به معنای اکتفا کردن به اندک و ضد زیاده خواهی است. قناعت در ادبیات و فرهنگ اسلامی به معنای صحیح مصرف کردن نیز آمده، که در ادبیات اقتصادی امروز جهان با واژگانی مانند بهره وری، کارآیی، بهینه سازی مصرف و صرفه جویی بیان می شود.
وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُم مِن شَعَائِرِ اللَّـهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ ۖ فَاذْکُرُ وا اسْمَ اللَّـهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ ۖ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ ۚ کَذَٰلِکَ سَخَّرْ نَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُ ونَ﴿٣٦﴾ (ترجمه: و شتران فربه را برای شما از شعایر خدا قرار دادیم: در آنها برای شما خیر است. پس نام خدا را بر آنها -در حالی که برپای ایستاده اند- ببَرید و چون به پهلو درغلتیدند از آنها بخورید و به تنگدست و به بینوابخورانید. این گونه آنها را برای شما رام کردیم، امید که شکرگزار باشید.)
قناعت در لغت به معنای بسنده کردن به اندکی از آنچه مورد نیاز انسان است. در عربی، «قَنِعَ» را به «رَضِیَ» و «قَناعت» را به «الرِّضا بالقِسم»، (رضایت داشتن به قسمت) معنا کرده اند. در فرهنگ فارسی نیز قناعت در معنای خرسند بودن به قسمت و بسنده کردن به مقدار اندک، گفته شده است.

[ویکی اهل البیت] کلید واژه: قناعت، آثار قناعت
راغب اصفهانی می گوید: القِناعَةُ اَلاِجتِزاءُ بِالیَسِیرِ مِنَ الاِعراضِ المُحتاجِ إلَیها؛ قناعت اکتفا به مقدار ناچیزی از وسایل زندگی در حدّ ضرورت و نیاز است.
و در جای دیگر گفته است: القِناعَةُ الرِّضا بِما دُونَ الکَفافِ؛ قناعت راضی بودن به کمتر از مقدار کفاف است.
طریحی حدّ کفاف را این گونه تفسیر می کند: الکَفافُ ما یَکُفُ عَنِ المَسألَةِ و َیَستَغنی؛ کفاف آن اندازه از امکانات زندگی است که انسان را از دیگران بی نیاز کند و او را از سؤال و ذلت باز دارد.
قناعت یکی دیگر از ویژگی های افراد باایمان و از امتیازات انسان های با فضیلت است، افراد خود ساخته و آراسته دارای روحیه قناعت و عزت اند و در پرتو این روحیه عالی هیچ گاه چشم طمع به مال و منال دیگران ندوخته و برای کسب مال و مقام شخصیت والای خویش را خرد نمی کنند. افراد قانع در زندگی به مقدار ضرورت و کفاف بسنده کرده و به کمتر از آن نیز خشنودند. مهمترین بارزه صفت قناعت همان رضایت خاطر و روحیه بالای انسان های قانع نسبت به آن چه خدا برای آن ها مقدّر کرده است. قناعت از مکارم اخلاق و از خصایص پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلم است. ما نیز به پیروی از آن بزرگوار که اسوه و الگوی ما است باید خود را به این صفت متّصف کنیم.
امام صادق علیه السلام فرمود: عِدَّةٌ مِن أَصحَابِنَا عَن أَحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ خَالِدٍ عَن عُثمَانَ بنِ عِیسَی عَن عَبدِ اللَّهِ بنِ مُسکَانَ عَن أَبِی عَبدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَکَارِمِ الاَخلَاقِ فَامتَحِنُوا أَنفُسَکُم فَإِن کَانَت فِیکُم فَاحمَدُوا اللَّهَ وَ اعلَمُوا أَنَّ ذَلِکَ مِن خَیرٍ و َإِن لَا تَکُن فِیکُم فَاسأَلُوا اللَّهَ وَ ارغَبُوا إِلَیهِ فِیهَا قَالَ فَذَکَرَهَا عَشَرَةً الیَقِینَ وَ القَنَاعَةَ وَ الصَّبرَ وَ الشُّکرَ و َالحِلمَ و َحُسنَ الخُلُقِ وَ السَّخَاءَ وَالغَیرَةَ وَالشَّجَاعَةَ وَالمُرُوءَةَ؛ خداوند امتیاز پیامبرش را به مکارم اخلاق قرار داد، شما نیز خود را در این مورد بیازمایید. اگر این ویژگی ها در شما بود خدا را سپاس گویید و از او بخواهید که آن ها را زیادتر کند. این امتیازات عبارت است از: یقین، قناعت، صبر، شکر، رضا، حسن خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت و مردانگی. (الکافی ج2 ص56)
قناعت دارای دو مرتبه عالی و اعلی است:

دانشنامه عمومی

قناعت به معنی خرسندی، رضا به قسمت، بسنده کردن، راضی شدن به اندک چیز و به قسمت خود است. [ ۱]
ز عالم به دست آوری گوشه ای به صبر و قناعت خوری توشه ای ( ابوالقاسم فردوسی )
قناعت توانگر کند مرد را خبرکن حریص جهان گرد را ( سعدی )
عکس قناعت
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنای خرسندی) از فضلیت های اخلاقی. مراد آن است که آدمی به اندازۀ بهرۀ خود از نعمت های دنیوی خرسند باشد و گمان نکند که دسترسی به همه یا بیشتر آرمان های مادی در این جهان امکان پذیر است. مهم ترین تعلیم اخلاقی قناعت آن است که آدمی بداند با انتخاب هر روش زندگی و هر گونه لذتی، از روش های دیگر و لذت های دیگر باز می ماند، پس باید مقدار بهرۀ خود را از زندگی با دقت و با تکیه بر عقل و با محاسبۀ نتیجۀ کار انتخاب کند. پس از انتخاب اگر آدمی به هر سرنوشت و بهره ای که از دنیا برای او پیش آمد، اکتفا کند، عالمان اخلاق این صفت و حالت وی را قناعت می نامند.

مترادف ها

contentment (اسم)
رضایت، قناعت، خرسندی

فارسی به عربی

قناعة

پیشنهاد کاربران

واژه هایی که در آخر عین دارند ، هند و اروپایی و ایرانی هستند ، عرب یا ایرانیان عربی ساز با افزدون عین به بسیاری از واژه های ایرانی ، عربی سازی کردند ، در لاتین ، زبان همخانواده زبان های ایرانی ( بیش از سیصد زبان ) به قناعت می گویند :contentum که همانندی آن با واژه قناعت آشکار.
نفهمیدم این کلمه. . قناعت. . ایرانی یا عربی هست؟
دوستانی که اطلاع دارن پیام بدن لطفا. .
سازگاری
عزت نفس، خرسندی، ساختن.
قلهء قافِ نا و توانت ( بالاترین سطحی که تا حد توان رسیدی )
ویکی فقه و ویکی اهل بیت فرهنگ لغاتشون برای زندگی عشیره ای و صحرایی و بدوی هستش و با فرهنگ ما کاملا بیگانه ست دوستان، رجوع به اونها باعث دور شدن هرچه بیشتر از تمدن میشه.
واژه های که آخرشان عین دارد بیشترشان ایرانی اند مانند رجوع ( رو ) دفع و . . .
قناعت = توسنگ
بن مایه: لغت نامه دهخدا
ریشه ی واژه ی #قانع #قناعت در عربی ✅
در ترکی به صورت قانیق گفته میشود.
قانیق وئرمک - قانع کردن
از قانماق به معنی حالی شدن است بن اصلی ترکی است.
از قانیق - قانع تشکیل شده و از آن بن عربی قنع ساخته است. ♦️
قانع بودن
قِناعَت
اسل این واژه پارسی است و از غُنودَن اَخز و گرفته شده
قَنَعَ < قَن< غُن < غُنو < غُنود< غُنودَن
مینه : آرامش ، آسایِش ، غُنیدن ( غُنچه زدن = شکوفیدن )
قناعت : کوشیدن که در نَهَند و وضع بوده و موجود خوشنود و خورسَند و راضی بودن و به آرامش و آسایش رسیدن.
...
[مشاهده متن کامل]

قانِع = غُناینده ، غُنَنده
قِناعَت = غُنایِش ، غُنِش
اِقناع = غنایاندن ، غُناندن ، غُنایَندِگی

کم خواهی
بسنده گری
از کتاب دکتر کزازی برابر است با. اندک جویی. اندک خواهی. کم جویی و خرسندی
راضی شدن به چیز کم
اکتفا کردن به چیز کمی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس