پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٢٩٣)
از تعجب شاخ درآوردن خیلی تعجب کردن شگفت زده شدن
داروی بی اثر دارو نما داروی واهی داروی الکی دارویی که برای افرادی تجویز می شود که صرفا خیال می کنند، بیماری خاصی دارند و یا ممکن است به بیماری خاصی ...
آدم بی مزه و لوس
Slang: Fart
Adjective : بسیار ناراحت و عصبانی از چیزی خشمگین دلخور
ارتقاء شغلی رتبه ی شغلی بالاتر بدست آوردن
Noun - informl : چیزی یا به خصوص شخصی که خیلی اعصاب داغون کن و روی مُخه آدم ناجور آدم اعصاب خُرد کن
Accept قبول کردن، پذیرفتن، باور کردن مثال: I can't get over that you are ill, today. نمیتونم قبول کنم که تو امروز مریضی.
در پایان نهایتا سرانجام بالاخره در نهایت
Phrase : بهم چسبید خیلی ازش خوشم اومده خیلی باهاش حال کردم
Adjective: مایه ی اعصاب داغونی باعث دردسر کلافه کننده آزار دهنده
قلاب ماهی گیری
بی بو بدون بو بدون عطر
تفت دادن در روغن ( به مدت زمان اندک و دمای پایین )
عامیانه: شاخ غول رو که نشکوندی کوه که نکندی شق القمر که نکردی
Root for someone : نشان دادن حمایت خود به کسی که دچار مشکلی شده است. پشتیبانی کردن از کسی که با چالشی روبرو شده است.
Adjective : اخراج شده طرد شده بیرون رانده شده دَک شده
عقب مانده ذهنی عقب افتاده ذهنی
Adjective : تا خورده لا داده شده
در عبارت well with tears به معنی جاری شدن و یا روان شدن اشک از چشم جمع شدن اشک در چشم سرازیر شدن اشک از چشم می باشد.
ترسیده، وحشت زده و یا ناراحت ( به خاطر اتفاقات بدی که برای یک نفر افتاده است. )
برگشتن به خانه زودتر ترک کردن محل فعلی برای رفتن به خانه
میهمانی دورهمی دورهم نشینی
در این phrase برای تاکید بیشتر بر صفت too ، کلمه ی way را قبل از آن می آورند. این عبارت در مکالمات روزمره انگلیسی زبانان به ویژه در بین نوجوانان و جو ...
پرواز کردن به جایی به سرعت و ناگهانی
وقتی گوینده با وسیله ی نقلیه ی شخصی می خواهد به مقصدش برود و به طرف مقابل خود که وسیله نقلیه ندارد، می خواهد پیشنهاد بدهد که او را هم سوار وسیله ی نق ...
چند روز/شب/هفته/ماه/سال/ساعت و . . . قبل چند روز/شب/هفته/ماه/سال/ساعت و . . . پیش
Go into labor درد زایمان گرفتن درد زایمان سراغ خانمی باردار، آمدن آغاز شدن درد زایمان دچار درد زایمان شدن
اصطلاح عامیانه که وقتی کسی از شما برای انجام دادن کاری خواهش میکند، شما با گفتن آن، قول حتمی انجام دادنش را می دهید. خیالت تختِ تخت به روی چشم حتما ...
Adjective : مختلط ( هر مکانی که خانم ها و آقایان همزمان با هم در آن حضور داشته باشند. برخلاف توضیحاتی که در بالا ارائه شده، تنها برای مدارس مختلط اس ...
برگزار کردن ترتیب انجام کاری را دادن مثال: How to throw a party?
تیپ شخصیتی تیپ اجتماعی هر فردی
درون گرا ( کسی که آرام و ساکت و خجالتی است و از بودن در کنار دیگران لذت نمی برد. )
معاشرت کردن با دیگران آموزش دادن آداب معاشرت و رفتارهای اجتماعی به دیگران
حبه قند
informal • آمریکای شمالی یک تلفن همراه ارزان قیمت که از قبل بهای آن پرداخت می شود.
SYN: sales camping - sales drive یک سری رویدادها یا فعالیتهایی که با هدف تبلیغ یک محصول و افزایش فروش انجام می شود.
یک جشنواره سکولار که از 26 دسامبر تا 1 ژانویه توسط بسیاری از آمریکایی های آفریقایی تبار ، ساکن آمریکای شمالی برای حفظ میراث فرهنگی و ارزش های سنتی شا ...
جشن ویژه یهودیان، که 8 روز در ماه های دسامبر یا نوامبر برگزار شده و تعطیل می باشد.
خطر برق گرفتگی
noun - countable: آتش سوزی بزرگی که در یک خانه اتفاق می افتد و عموما خسارات بسیار زیادی به آن وارد می کند.
خالی بندی کردن چاخان گفتن مثال: I bought a BMW. Really? No, i'm just fronting
علیرغم اینکه با اینکه با وجود اینکه هرچند
معادل ضرب المثل فارسی: آدم عاشق کر و کور است.
یک جورایی معادل ضرب المثل: شکر نعمت، نعمتت افزون کند، کفر نعمت از کفت بیرون کند. یعنی باید قدر چیزهایی که گرانبها هستند ولی به رایگان در اختیار ما ...
معادل با این ضرب المثل های فارسی است: ۱ - نابرده رنج، گنج میسر نمی شود. ۲ - بهشت را به بها می دهند، نه به بهانه.
Adjective : پر استفاده پر کاربرد کاربردی
Comparative adjective : عاقل تر دانا تر باهوش تر فهمیده تر
Comparative adjective : درست تر صحیح تر دقیق تر
جنگل کوچک