پیشنهادهای مهدی نصر (٢٨١)
حساس؛ منعطف
بدن نما
ملکه ی ذهن کردن
کله گنده
بساز و بنداز ( در عرصهٔ ساخت وساز ) ؛ بخر و بنداز ( در عرصهٔ همهٔ کالاها به طور عام )
کله گنده
شوخ وشنگ
فهرست بلندبالا؛ سیاهه ی طویل
مذبوحانه
یکی از معانی دورتر، غیررسمی تر و استعاری تر این واژه �خط دادن� است، یا به معنایی کمتر منفی، �جهت دادن� ــ مثل وقتی که می گوییم کسی یا جایی در حال خط ...
به عنوان اصطلاحی غیررسمی: �ترکاندن� ــ مثل وقتی که می گوییم طرف در کار ساخت وساز ترکانده است؛ کار کسی حسابی گرفتن.
شهربلدی؛ فوت و فن ( های ) شهرنشینی
زایدالوصف
شخص یا امر دردسرساز؛ مایه ی دردسر؛ شرّ ــ مثل وقتی که می گوییم کسی یا چیزی شرّ شده است
سیر؛ اشباع شده
کهنه کار
ابهام آفرینی؛ مبهم سازی
در گفتگوی شفاهی: چوب کاری کردن؛کسی را باد کردن؛ هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
در قبضه ی. در مشتِ
کَس و کار
تأثر
قدرت تشخیص
پرسش بلاغی؛ در برخی مواضع، تجاهل العارف
متحدالجنس
لکه ننگ
دنباله رو
چشمه؛ دهانه؛ روزن
در برخی مواضع: من عندی
بازنگری انتقادی
ظاهرالصلاح. کاذب. و به نحوی تفصیلی تر، در برخی جملات: گندم نمای جوفروش
در پاره ای از زمینه ها: از نان شب واجب تر
تک اِستاده
خشیت
آرامش خاطر
سرافراز؛ جسور؛ بی تعارف وضعیت کسی یا چیزی که با صحه نهادن بر خود و پذیرش یا تأیید جسورانهٔ تمامیت خویش، از آنچه واقعاً هست شرمسار و خجل و پیوسته در م ...
چشمک زدن. . . مثل وقتی که می گوییم فلان چیز داخل ویترین به ما چشمک می زند، یعنی ما را به خودش جذب می کند یا فرا می خواند
تحدّی
رویه یا روال ثابت
ناخرسندی
مستقلاً
از هرچه بگذریم
تجمع اعتراضی
بدقلق. فرمان ناپذیر. زمخت
ارتجالی. دفعتی ـ موردی
چندین لسانی؛ دگرلسانی
آخرین قطره یا آخرین چیزی که کاسهٔ صبر آدمی را لبریز می کند
احاطه بر نفس
مؤثر
عرض حال
بی قیدوبند