پیشنهادهای چنگیز بالاکوهی (١٢٢)
وِری/ veri : لثه مانند: مانده های خوراک از روی وری ها پاک کرد و. . . کلیدر محمود دولت آبادی
کِلغَر / kelghăr : یک جور هیزم. مانند: ماه درویش، پای اجاق نشسته بود و کِلغَر به آتش زیر دیگ می انداخت. کلیدر محمود دولت آبادی کلغر : با غین ن ...
تَرقِبید/ tărghebid : نام درخت مانند: کوتاه ترین ترقبید، از دیوار برابر، به قامت تر بود. کلیدر محمود دولت آبادی
خَویر/ khavir : کَرت مانند: رودخانه بهاره بود که از بیخ دیوار باغچه ها و خَویرها می گذشت. کلیدر محمود دولت آبادی
تواتر/ tăv�t�r : زبان به زبان. مانند : اینش را دیگر نمی دانم! تواتُره که طرف های کال شور هم دو تا امنیه گم شده اند. کلیدر محمود دولت آبادی توا ...
یَل/ yăl : نیم تنه مانند: خاله سکینه، چارقد چرکمُردی به سر داشت و یَا کهنه ای به روی پیراهن بلندش به آن کرده و. . . کلیدر محمود دولت آبادی یل y ...
چغوک/ ch�ghuk : گنجشک. مثل چغوک بی پر دارم خودم را به این دیوار و آن دیوار می زنم! کلیدر محمود دولت آبادی چاغوک/čā - guk ( ا. ) : نام گنجشک در ...
تنبیدن/ tonbidăn :فرو ریختن، آوار شدن. ( رُمبیدن هم آمده است ) . مانند: فرسایش عباس جان، از ترِختی تا تُنبیدنش، خود داستان ها دارد. کلیدر محمو ...
ترخت / trekht : شق، راست، سیخ وار. ( در اصطلاح : عصا قورت داده ) مانند: فرسایش عباس جان، از ترِختی تا تُنبیدنش، خود داستان ها دارد. کلیدر محمود ...
پشنگیدن/ p'shengidan : پافشیدن، افشیدن مانند: نرمه های نور، پاش خورده، پشنگنده، درخشان باز می تابد. . . کلیدر محمود دولت آبادی پشنگیدن/pašang - ...
گازَل/ g�zăl : صفتی برای میش. ( زیبا= گوزل ) مانند: کِرّی و گاز آنجا افتاده بودند. کلیدر محمود دولت آبادی گوزل{گوزال}[ص]۱ ) زیبا، خوشگل، قشنگ. ...
کِرّی/ Kerri :گوسفند با گوش های کوتاه و کوچک. مانند: کِرّی و گازل آنجا افتاده بود. کلیدر محمود دولت آبادی
هِلِه پوک / helpful : بهت زده، ساده انگار مانند: مکر و هله پوک بود. کلیدر محمود دولت آبادی
سُم/ s�m :نقب، جای زمستانه ی گوسفندان درون تپه سار. مانند: گنگو گفت که داشته اند گله را می برده اند به سُم. کلیدر محمود دولت آبادی
دیشلمه/ dishlămă : حبه مانند: دل انگشت هایش به نرمی، زبری دیپلمه های قند را لمس می کرد. . . کلیدر محمود دولت آبادی
مسکه/meskă :کره مانند: نان و کاسه ی مسکه ی درون مجمعه را، . . . کلیدر محمود دولت آبادی مَسکَ/ meska : کره واژه نامه ی گویش تون ( فردوس ) تالیف: ...
هوچ/ h�ch : حرف ندا مانند: گوش ها تیز کرد و هوچ کشید. کلیدر محمود دولت آبادی هوچ خاردَن huč x�rdan ( مص. مر. ) ۱ - تاب خوردن روی تاب یا از شاخه ...
بیده/bideh :لوله داری از علف تازه که خشکانده شده باشد. مانند: غربال از بیده پر کرد، . . . کلیدر محمود دولت آبادی
خویس/ kh'vis : بخار آب. ( در مثل: بخاری که روز آفتابی از خاک برف نشسته برخیزد. ) مانند: خویس ملایمی از آب می دمید. کلیدر محمود دولت آبادی
هَرای/hăr�i : بانگ مانند/ هرایی بیابانی می توانی یله بدهی. کلیدر محمود دولت آبادی
مِیار/ mi�r :ابزار شخم زن مانند:پا به روی زمینت بگذاری و میار بر میانگاه یوغ ببندی . . . کلیدر محمود دولت آبادی
چغر/ chegher : سخت مانند: پوست خشکیده و چغر زمین را - . . . کلیدر محمود دولت آبادی چَغَر/ čagar : درشت و ناملایم و ناهموار و کلفت. گودال واژه ن ...
درای/d'r�i : زنگ گردن گوسفند یا شتر مانند: بانگ خروس و نوای درای گله ای از دور. کلیدر محمود دولت آبادی
پَل/ păl :گام بلند. مانند: ایستاد و اسب سم بر سایه کوبید. پلِ شکسته. بیخ دیوار خانه. کلیدر محمود دولت آبادی
پُفه/ p�fe :بسوده ی پف، کنایه از برف اندک، به اندازه ی یک پف = فوت! مانند: پست و بلندی های چارگوشلی در سایه روشن وهم انگیزی نشست کرده و پفه ی سبک بر ...
پرابست/ părăbăst : حصار پرابسته/ părăbăste : محصور مانند: آزردگی اش همه از در و دیوار که پیرامونش پرابسته اند. کلیدر محمود دولت آبادی پروست/ pa ...
کُلیدَن/ k�lidăn :کندن، مالیدن. مانند:کوری را دزدانه کُلیدَن، . . . کلیدر محمود دولت آبادی
خِپّنَه/ khep'pănă : پنهانی، دزدانه. مانند: آرام و خپنه به سوی چادر زنها رفت. کلیدر محمود دولت آبادی
ناتاو/ n�t�v : بد قلق، جَلَب، پیچیده با بار منفی. مانند:ناتاوها می دانم چه جور تله ای برایم کار گذاشته اند! کلیدر محمود دولت آبادی ناتَو/ nātav ...
شوخکینه/ shukhkineh : ترکیبی از دوستی و لج. کلیدر محمود دولت آبادی
گزلیک/ găzlik : خنجرک مانند: خان عمو گزلیک از بیخ پاتاوه بیرون کشید و. . . کلیدر محمود دولت آبادی گزلیک/ gəzlik :چاقوی کوچک فرهنگ واژگان تبری ...
چُر/Ch�r : ادرار مانند: اما در سوزن ده، ما فقط یک چُرِ بلبلآب داریم و سه تا ماهور شنی زمین. کلیدر محمود دولت آبادی چُر/ čor ( ا. ) : چل، آلت تناس ...
زیپاو/ zipāv مانند: تو هم ماهک! به فکر آب زیپاوی باش. کلیدر محمود دولت آبادی زیپو/ zipo ( ص. ) ( گفتگو ) ( طنز ) ( مجاز ) آب زیپو مانند: یک چای ...
پاتاوه/ P�t�ve : مچ پا پیج مانند: ناچارم ورخیزم، چارق پاتاوه کنم و سر به ردش بگذارم! کلیدر محمود دولت آبادی
بُزخو/ bozxu [تر. ، = بسخو= بسقو] ( ا. ) کمین بزخو کردن ( مص. ا. ) کمین کردن. فرهنگ بزرگ سخن حسن انوری پسخو/ p�skhu : کمین، به کمین نشستن ( بزخو ...
کلَف/ k'lăf : دهان، ( غالباً منسوب به حیوانات به کار می رود ) . مانند: می خواهی با اسب ها ی خسته، خودمان را به کلف گرگ بیندازیم؟ کلیدر محمود دولت ...
ساج/ s�dj:نان، خمیر را برسانی یا بر حلبی پهن کنند و روی آتش اجاق بپزند. مانند: اول بگذار این ساج ها را از زیر دست و پا جمع کنم. کلیدر محمود دولت ...
زوالَه/ z�v�lă : چونه خمیر. مانند: پنجه زد، مالاند و زواله هایی از خمیر فراهم آورد، . . . کلیدر محمود دولت آبادی زُوَالَ zovāla ( ا. ) : چانه ...
کُله/ k�lă : کوتاه، کوچک. مانند: به یک خلاشه چراغ و هیزم را گیراند و خود چوب کُله ای به دست گرفت تا شاخه های درهم شکسته ی هیزم را بر هم اندازد. کل ...
خلاشه/ kh'lăshă : سیخ چوب مانند: بلقیس، کبریت و فانوس آورد، به یک خلاشه چراغ و هیزم را گیراند. . . کلیدر محمود دولت آبادی خَلَاشَ/ xalāša ( ا. ...
چکَنَه/ chekană/ خرده پا. ( غالباً به دارنده ی گوسفند معدود اطلاق شود ) . مانند: . . . ، هیچ تقلایی برا چکَنه خرده پا نمی کند. کلیدر محمود دولت ...
لاخ/ L�kh : تراش تیز و تک افتاده ی کوه. مانند: یعنی میان محله ی شما چار لاخ هیزم یافت نمی شود؟ کلیدر محمود دولت آبادی لاخ/ l�x : ( ا. ) سنگ سخت ...
بُرّ/ b�rr : دسته. ( بُرّ زدن به معنای جدا کردن، ربودن ) . مانند: این بُرّ مادیان که باد شدند و به هوا رفتند! کلیدر محمود دولت آبادی بُرّ/ bor ...
دلاغ/ del�gh : اصطلاحی برای سرما خوردگی چار پا ( اسب، الاغ ) مانند: فقط غم اسب ها را دارم. امشب از سرما دلاغ نشوند خوب است. کلیدر محمود دولت آبا ...
دیرک/dirăk : ستون مانند: اسبها کنار دیرک چادر گوش تیز کرده و ایستاده بودند. کلیدر محمود دولت آبادی دیک/ dik : ۱ - راست، عمود. ۲ - برجسته ۳ - برآ ...
بَفشی/ băfshi :عمل کشیدن تریاک با سیخ و نعل اسب، یا سنگ. مانند: . . . اگر تا یک دم دیگر چای و بَفشی و آتش به اش نرسد، دنیا را به آتش می کشد! کلیدر ...
یَساول/ yăsăvol : واداشته شده، منتظر نگاه داشته شده. مانند: - تا کی باید در این هوای سگی یساول بمانیم ما؟! کلیدر محمود دولت آبادی
خَپ/Khăp : فرو خفتن، نهفته شدن، پنهان شدن = خَپ کردن. مانند: زیور و ماهک در پیش ایستاده، و مارال در پناه شانه های ایشان خپ کرده بود و می کوشید تا ن ...
دنگال/dăng�l : لَخت، بی قواره. مانند: بی آنکه دست هایشان به اختیار خود باشد، همدیگر را می زدند. دعوایی دنگال. کلیدر محمود دولت آبادی
یلن/ yălăn : بیکاره مانند: شیدا بر زمین افتاد، برخاست یَلن یَلن در پی او رفت: کلیدر محمود دولت آبادی یَلَ/yala ( ص ) : رها، یله، ولگرد و بی تربی ...
پیلیدن/ pilidăn : لولیدن، پیلی پیلی رفتن. مانند: پراکنده از هم در کوچه می پیلیدند. کلیدر محمود دولت آبادی
جِرق/ djergh :روشنی، از ریشه ی جرقه. مانند: ستاره ها بیش از هر شب واجرقیده بودند و هیچ صدایی نمی آمد. کلیدر محمود دولت آبادی
زاله/ z�lă : دیوار خاکی، مرز بین دو قطعه زمین. مانند: - مشغولیم. آیش، زاله بندی، بالاخره بی کار نمی گذرانیم. کلیدر محمود دولت آبادی
جولیک/ djulik / رند، چربدست، دزد. مانند: فعلاً برویم تا این دو تا جولیک پیداشان نشده! کلیدر محمود دولت آبادی
پیشتاو/ pisht�v : گونه ای تفنگ مانند: - این پیشتاو را محض احتیاط می دهم دست تو. کلیدر محمود دولت آبادی
پریژ/p, rizh / در خود دژم شدن، کنج گرفتن و در پریشانی خود متامل شدن. مانند: هم چنان پریژ کرده پیش آمد و کنار آتش نشست. کلیدر محمود دولت آبادی پ ...
پسخو/ p�skhu :کمین، به کمین نشستن ( بزخو نیز آمده است ) پناه گرفتن در کمینگاه. مانند: برای این از تو می پرسم که می بینم بیشتر وقت ها به خانه ی تو پُ ...
کَمَه/ kamă :ماست چکیده مانند: نان خشکیده و کَمه کهنه هم دور و بر خانه ی کربلایی خداداد یافت می شود. کلیدر محمود دولت آبادی کمه. [ کَ مَ/مِ ] ( ...
بِیلَه/ beilă : دسته، گروه، جمع مانند: یک بیله بچه راه انداخته . . . زیر یک دانه لحاف می لولند. کلیدر محمود دولت آبادی مانند: بیله سوار با بیله ...
پاوزار/ p�uzar : پا افزار، پوتین. مانند: اهالی از اتاق بیرون آمده و پی پاپوش و پاوزارهای خود می گشتند. کلیدر محمود دولت آبادی پاوزار/pāvəzăr / ...
هُرم/horm : ( ا. ) ۱ - توده ای از هوای گرم که از چیزی یا جایی منتشر شود: هرم آه فتاب حتی مرغ های دریا. . . را به سایه ی کشتی ها کشانده بود. ( فصیح ) ...
غیچ/ ghich :یک جور هیزم. مانند: یک جماز دارد و غیچ بار می زند و می آورد به شهر می فروشد. کلیدر محمود دولت آبادی قیچ/ gič : ( ا. ) ( گیاهی ) گرو ...
کرای/ker�i : معادل ارزش، مثل: کرای نمی کند= ارزش نداشت. مانند: - نمی خوا چندو چاخان کنی! این آب زیپاو کرا نمی کند . کلیدر محمود دولت آبادی
سارُغ/ s�r�gh : سفره، پارچه ای که مربع که نان، رخت و . . . درآن ببندند. مانند: شیدا، سارغ نانش را به شانه بسته بود . . . کلیدر محمود دولت آبادی ...
چُفُلک/ch�f�lk : پوسته غوزه. ( زمستان به مصرف خوراک گوسفندان رسد ) . مانند: اصلان در دم غربالی از بیخ دیوار برداشت و بیرون رفت تا چفلک های ریخته را ...
ناسوار/ n�sv�r : ماده ای مرکب از تنباکو و آهک که زیر زبان ریزند جهت تخدیر. مانند: - قوطی ناسوارت را بده یک پر زیر زبانم بریزم! کلیدر محمود دولت آب ...
گیلَه/ gilă : رشته ی بافته ی شده ی موی زن. مانند: گیله ی گیس شیرو را که مارال میان دست های او دید، . . . کلیدر محمود دولت آبادی گیله / gilă :م ...
پَتَک/ pătăk : شالواری که ساربانان و چوپانان به پای پیچند. مانند: گل محمد سرگرم بافتن علیجک و پتک زمستان بود. کلیدر محمود دولت آبادی پَتَک/ păt ...
علیجک/ ălidjăk : دستکش. ( بافت دست از نخ پشم یا نخ موی ) مانند: گل محمد سرگرم بافتن علیجک و پَتک زمستان بود. کلیدر محمود دولت آبادی الجک ( تلف ...
لُغُز/ l�gh�z : لنترانی، متلک. مانند: - تو هرچه می خواهی لُغُز بخوان کلیدر محمود دولت آبادی لُغُز / بر گرفته از واژه ی تازی لُغَز یا لُغز [ اسم ...
هِلِه باش/ heleb�sh : هیاهو، شلوغ ( پر هله باش= غوغایی ) مانند: - به میان لنگش می خندد لالا که خبر از شیدا بگیرد. زنکه ی پر هله باش! کلیدر محمود ...
پاچال/ p�v�l :تخته کار مانند: اصلان، هم چنان پشت پاچال راست ایستاده و تنها یک نفر، یک غریبه، . . . کلیدر محمود دولت آبادی پاچال/ pāčāl : ( ا. ) ...
داو/ d�v : میدان، محوطه یا فضایی که در آن کار ی جمعی انجام می گیرد: داو قمار، داو رقص و شرنگ، داو دعوا. داو اقدام به کاری مانند: از تنگی سال و ماه ت ...
چت/ Chet : تمام شدن چیزی. مانند. . . ، در آن دور یک سفره می نشستند و دست به نان و نمک می بردند و گوسفندی در سفره چت می شد؛ نوش جان کلیدر محمود دو ...
زنجمور/ Zăndjămure :زوزه ی خفیف، زاریدن، کریستن دردمندانه. مانند: زنجموره ای به گریه آغشته. کلیدر محمود دولت آبادی زنجموره/ zanje - mute [ = زنج ...
پیشکنار/ pishken�r : مثانه مانند: قدیر. . . قدیر. . . پیشکنارم ترکید! روده هام بابا جان! کلیدر محمود دولت آبادی
بَرَک/ bărăk : چوخا. مانند: - اگر هست ببر چار تاش را بده یک بَرَک بخر روی دوشت بینداز! کلیدر محمود دولت آبادی برک/ barak : ( ا. ) نوعی پارچه پشمی ...
شولا/ sh�wla :تن پوشی که روی لباس بر شانه افکنند. مانند: آرامش. سکوتی سنگین. شب. شولایی سیاه. ماه درویش نمرده باشد؟! کلیدر محمود دولت آبادی شول ...
قُلّاج/ gholladj : حلقه دود. مانند: . . . ، لب به نی گذاشت و خبره پک زد و دور را قلّاج قُلّآج از لوله های بینی اش بیرون داد و به شیدا رد کرد. کلید ...
زلفین/ zolfin : ( ا ) : حلقه ای که بر چارچوب در و صندوق وصل کنند و زنجیر را به آن اندازند. فرهنگ واژگان تبری زیر نظر: جهانگیر نصری اشرافی
قورقون/gh�rghun : وافر، بسیار، کافی. مانند: - با این چوخای نم ورداشته، سرمای قورقونی باید به استخوان هایت دویده باشد. کلیدر محمود دولت آبادی
زینه/ Zinăh : پلکان. مانند: اصلان درون دالان فرو رفت و به زینه ها پیچید. کلیدر محمود دولت آبادی زینه/ zin - e : ( ا ) ۱ - ( فیزیک ) میزان تغی ...
ارقه/ ărghe : ناتو، زیرک. مانند: این دو شبرو ارقه ی کوچه های قلعه چمن، . . . کلیدر محمود دولت آبادی ارقه : ارغه/ ( ص. ) ( گفتگو ) زرنگ و حقه با ...
زلفی/ zolfi : حلقه در مانند: اصلان زنجیر در به به زلفی انداخت و برگشت. کلیدر محمود دولت آبادی زلفی zolfi [= زلفین ] ( ا ) زلفین. زلفین/ zolfin ...
خلواره/ kh�lv�re : آتش درخشان. مانند: این آتش و این هم آتش. ما خود خُلواره ایم. پیاله شما! کلیدر محمود دولت آبادی خلواره/ xol - vāre : ۱ - آتش ...
تیکی/ tiki : غذا، یک جور آش غلیظ. مانند: مگر همین تیکی و اِماچ دلم را گرم کند. کلیدر محمود دولت آبادی
زلفی/ zolfi : حلقه در. مانند: اصلان زنجیر در به زلفی انداخت و برگشت. کلیدر محمود دولت آبادی زلفی/ zolfi [ زلفین ] : در صندوق خانه را محکم بستیم ...
زینه/Zinăh : پلکان. مانند: اصلان درون دالان فرو رفت و به زینه ها پیچید. کلیدر محمود دولت آبادی زینه/zin - e : ( فیزیک ) ۱ - میزان تغییر کمیتی ...
ارقه/ ărghe : ناتو، زیرک. مانند: این دو شبرو ارقه ی کوچه های قلعه چمن، . . کلیدر محمود دولت آبادی ارقه ărghe : ( ص ) ( گفتگو ) زرنگ و حقه باز. ...
داو/ dav : میدان، محوطه یا فضایی که در آن کار جمعی انجام گیرد. مانند: بابام در معامله های بزرگ فقط پا میان داو می گذارد. کلیدر محمود دولت آبادی ...
غِلِف/ ghelef: ظرف پختن غذا مانند: بعدش هم بگو برایم یک غلف آش تیار کنند. کلیدر محمود دولت آبادی واژه ی غلف در گویش مردمان دولت آباد سبزوار، به ...
قورقون/ gh�rghun : وافر، بسیار ، کافی. مانند: - با این چوخای نم ورداشته ات، سرمای قورقونی باید به استخوان هایت دویده باشد! کلیدر محمود دولت آبا ...
تیکی / tiki : غذا ، یک جور آش غلیظ مانند: مگر همین تیکی و اِماچ میان دلم را گرم کند. کلیدر محمود دولت آبادی نشر فرهنگ معاصر
اِماچ / em�ch : یک جور آش مانند: مگر همان تیکی و اماچ میان دلم را گرم کند. کلیدر محمود دولت آبادی اُماج / ūmāj : نام نوعی آش است که مواد خوراکی آ ...
پاشنه/[ نَ / نِ ] ( ا ) جز موخر پای آدمی، پَل، بَل، عقب، پاشنا، بَسل مانند: بزد پاشنه سنگ انداخت دور زواره بر او آفرین کرد و سور فردوسی عظم عقب، ...
گزلیک/ gazlik : خنجرک مانند: گزلیک از بیخ پاتاوه کشید و به کندی نگاهی، عگال را برید و دست شتر آزاد کرد. کلیدر محمود دولت آبادی گزلیک { گازلیک } ...
جَرّ/ jarr :گودال مانند: گل محمد جمّاز را باره انداخت و پشت دیوار آغل، در جرّ راه و میان شب از نظر گم شد. کلیدر محمود دولت آبادی جَرّ / jar ( r ...
گلوله ای از خمیر مانند: پاتیل شیر را، گل محمد از خشکه نان های مانده پر کرد، تکه های نان را در شیر غلتاند، نواله کرد . . . کلیدر محمود دولت آبادی ...
مترادف دشنام. مانند: می گویند آدم سخاوتمند یست. مرد دست و دل بازی به نظر می آید. تا حالا که فحش و کَترَه از او نشنیده ام. کلیدر محمود دولت آبادی
پاتیل/ p�til : ظرف مسی ( غالباً چوپانان با خود دارند ) مانند: بیگ محمد پاتیل را برداشت و به سوی شتر نوزاد رفت، . . . کلیدر محمود دولت آبادی پاتیل ...
هَشی/ hăshi : نوزاد شتر، کره شتر. مانند: ماده شتری، هَشی خود را می بویید. کلیدر محمود دولت آبادی
برک/ bărăk : چوخا مانند: اگر هست ببر چارتاش را بده یک بَرَک بخر روی دوشت بینداز! کلیدر محمود دولت آبادی بَرَک/ ba. rak : بافته ای باشد از پشم شتر ...
عگال/ăgg�l : بند زانوی شتر مانند: گل محمد، نمازش را به دالان کاروانسرا کشاند، به کنجی برد و به دست چپش عگال زد، . . . کلیدر محمود دولت آبادی عگال ...
۱ ) زانو بند شتر ۲ ) نوار سیاه که بالای کوفیه ببندند، نوارِ سر، نوارِ دور سر. عِقَال؛ جمع: عُقُل ۳ ) زکات سالیانه شتر و گوسفند؛ جمع: عُقل، عُقَل فر ...
تاله/ t�leh : هُل دادن. مانند: کربلایی ناخنک به تاله ی گل محمد تا سینه ی دیوار رفت و گل محمد به جای خود برگشت و شیطان را لعنت کرد. کلیدر محمود دو ...
کپان/ kăpăn : پلاس واره ای که روی تن برهنه اسب یا چار پای دیگر اندازند. مانند: - نه چندان. دو تاشان کپان ندارند. کلیدر محمود دولت آبادی
مچول/ măchul : خُل، مشنگ. مانند: - داری چه کار می کنی مرد؟! او که جای زدن ندارد! مچول است آن بیچاره! کلیدر محمود دولت آبادی مچل/ mačal : مچل، کسی ...
تاله / taleh : هُل دادن. مانند: کربلایی ناخنک به تاله ی گل محمد تا سینه ی دیوار رفت . . . کلیدر محمود دولت آبادی
ایزا/ iza : سطح گوگردین قوطی کبریت. مانند: . . . چیزی زیر لب گفت و آخرین خلاشه کبریت را به ایزا کشاند، . . . کلیدر محمود دولت آبادی
چراک/chr�k : حد میان درز و شکاف. مانند: چشم بر چراک در گذاشت و به آن سوی نگاه کرد. کلیدر محمود دولت آبادی چاک/čak/شکاف، تراک. ( برهان قاطع ) ن ...
شخلَه/ shekhlă : تراشه ی چوب، تراشه ی شاخه و . . . مانند: - از میانه ی بارت چار شخلَه هیزم خشک بیرون بکش بیار تا چای را روبراه کنم. کلیدر محمود ...
شخ / shăkh : خاک خشت زنی و اندودکاری به رنگ آجر گداخته. مانند: چنان چون بادی که از خروش خویش دست بدارد و آرام بگیرد. به خاک شخ رسیده بودند. تا دهه ...
اِلِفچ/ elefch : چسبناک مانند: نمی بینی گل الفچ را هرچه جور به کف پاوزارهایت می چسبد؟ کلیدر محمود دولت آبادی
داش/d�sh : کوره، خن. مانند: به گمانم روی حالی ها باشیم، نزدیک داش های آجر پزی ها؟ کلیدر محمود دولت آبادی داش/dāš : کوره یا هر جایی که در آن آتش ز ...
کُس/ kus / موضع جماع زنان باشد که به عربی فَرج خوانند. ( برهان قاطع ) ظاهراً مشتق از ایران باستان: kusa از ریشه ی هندوارپایی: ku - k*/keu - k خماندن ...
پشنگیدن/ pshengidan :پافشیدن، افشین. مانند: گل محمد به روی مرد آب پشنگاند. کلیدر محمود دولت آبادی
رشمه/ reshmă :ریسمان باریک. مانند: به رشته ای نادیدنی گویی به هم گره خورده بودند. کلیدر محمود دولت آبادی گویش مازندرانی: رشمه/ rašmə ( ا ) : با ...
پافشیدن، افشیدن. مانند: گل محمد به روی مرد آب پشنگاند. کلیدر محمود دولت آبادی
شولا/ sh�wla : تن پوشی که روی لباس بر شانه افکنند. مانند: چنان که انگار، اسب و سوار در شولایی تیره و مه آلود پیچانده شده بودند. کلیدر محمود دولت ...
سوغان/ suyān : پیاز، سوخ. فرهنگ واژگان آذری فیروز منصوری نشر: هَزار کرمان
پاتیل/p�til : ظرف مسی ( غالباً چوپانان با خود دارند. ) مانند: نوشیدن مشتی آب، خوردن یک پاتیل ترید گرماست. کلیدر محمود دولت آبادی پاتیل/ pā. til / ...
غِلِف/ ghelef : ظرف پختن غذا . مانند: یک غلف کَمَه جوش هم بگو بار بگذارد، . . . کلیدر محمود دولت آبادی