دلاغ

لغت نامه دهخدا

دلاغ. [ دِل ْ لا ] ( ترکی ، اِ ) دلاق. تلاق. چوچوله. بظر. بظارة. قنب. بیظر. قرن. فنج. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

دلاق . تلاق .

گویش مازنی

/delaagh/ گوسفند کم دنبه

پیشنهاد کاربران

با سلام دوستان عزیز توجه داشته باشند که کلیدر یا دیگر نوشتجات هنرمند عزیز همشهری من مرحوم محمود دولت آبادی برای تنویر افکار خوب است ولی منبع معتبری نیست مثلا تاریخ بیهقی و تاج المصادر بیهقی بهترین. و برترین
...
[مشاهده متن کامل]
سند فرهنگ ادب است ولی باز در مقابل تاریخ بیهقی نوشته ابوالفضل بیهقی حارث آبادی تاریخ کهن دیگری هم هست بنامتاریخ بیهق نوشته ابوالحسن زید ابن فندق ششتمدی هم هست برای تنویر جغرافیایی و یا ژئوپلتیکی تقسیمات بلاد در آنزمان تا کنون خوب و عالی است ولی ارزش ادبیتاریخ بیهقی که یک یای مختوم چسبیده به قاف بیهق اضافه دارد و سند ادبی دبیر با فرو فرهنگ دربار غزنوی و معاصر عنصری وحکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی است که او یک نگین درخشنده ادبی است و بر عکس باز تاریخ بیهق برای اماکن سندی ذی قیمت است ولی ارزش ادبی چندانی ندارد

با ضمه دال هجینی کردن به سبک مکتبخانه های قدیم دال پیش ضمه لوام الف لا دولا غین ساکن دولاغ که با ضمه دلاغ نوشته میشود آنفلانزای گاو و خر و اسب و قاطر است ما شتر ترابری هم داشته ایم که الان هنوز شتر خوهای
...
[مشاهده متن کامل]
جدم هنوز مسقف است فقد این آنفلانزا شترانرانمی گرفت ولی سبب آن این بوده که بههر شتر در برف و بوران پبنج گرم تریاک داخل نواله خمیر به اشتران میداده ایم

دلاغ/ del�gh : اصطلاحی برای سرما خوردگی چار پا ( اسب، الاغ )
مانند: فقط غم اسب ها را دارم. امشب از سرما دلاغ نشوند خوب است.
کلیدر
محمود دولت آبادی
دیلاق{ دئیلاق } قد بلند، لندهور. بی قابلیت، نا شایست.
...
[مشاهده متن کامل]

دایلاق{ دآیلاق } کره اسب ۶ ماهه تا دو سالگی
فرهنگ
آذربایجانی - فارسی
تالیف: بهزاد بهزادی
فرهنگ معاصر
دیلاق/ دیلاغ: deylāg / deylāy : آدم قد بلند و باریک اندام.
در لغتنامه دهخدا، این واژه صفت ترکی معرفی شده است. به جز آذربایجان؛ در شهرهای خراسان بزرگ، در زبان راجی ( ( آدم بلند قد و بی قواره ) ) را ( ( دیلاغ ) ) و در گویش های دماوندی، همدانی، سروستانی، کازرونی، شیرازی، تربت حیدریه ای و لارستانی آن را ( ( دیلاق ) ) می گویند.
فرهنگ واژگان آذری
فیروز منصوری
نشر هَزار کرمان

بپرس