پیشنهادهای چنگیز بالاکوهی (١٢٢)
پیلیدن/ pilidăn : لولیدن، پیلی پیلی رفتن. مانند: پراکنده از هم در کوچه می پیلیدند. کلیدر محمود دولت آبادی
جِرق/ djergh :روشنی، از ریشه ی جرقه. مانند: ستاره ها بیش از هر شب واجرقیده بودند و هیچ صدایی نمی آمد. کلیدر محمود دولت آبادی
زاله/ z�lă : دیوار خاکی، مرز بین دو قطعه زمین. مانند: - مشغولیم. آیش، زاله بندی، بالاخره بی کار نمی گذرانیم. کلیدر محمود دولت آبادی
جولیک/ djulik / رند، چربدست، دزد. مانند: فعلاً برویم تا این دو تا جولیک پیداشان نشده! کلیدر محمود دولت آبادی
پیشتاو/ pisht�v : گونه ای تفنگ مانند: - این پیشتاو را محض احتیاط می دهم دست تو. کلیدر محمود دولت آبادی
پریژ/p, rizh / در خود دژم شدن، کنج گرفتن و در پریشانی خود متامل شدن. مانند: هم چنان پریژ کرده پیش آمد و کنار آتش نشست. کلیدر محمود دولت آبادی پ ...
پسخو/ p�skhu :کمین، به کمین نشستن ( بزخو نیز آمده است ) پناه گرفتن در کمینگاه. مانند: برای این از تو می پرسم که می بینم بیشتر وقت ها به خانه ی تو پُ ...
کَمَه/ kamă :ماست چکیده مانند: نان خشکیده و کَمه کهنه هم دور و بر خانه ی کربلایی خداداد یافت می شود. کلیدر محمود دولت آبادی کمه. [ کَ مَ/مِ ] ( ...
بِیلَه/ beilă : دسته، گروه، جمع مانند: یک بیله بچه راه انداخته . . . زیر یک دانه لحاف می لولند. کلیدر محمود دولت آبادی مانند: بیله سوار با بیله ...
پاوزار/ p�uzar : پا افزار، پوتین. مانند: اهالی از اتاق بیرون آمده و پی پاپوش و پاوزارهای خود می گشتند. کلیدر محمود دولت آبادی پاوزار/pāvəzăr / ...
هُرم/horm : ( ا. ) ۱ - توده ای از هوای گرم که از چیزی یا جایی منتشر شود: هرم آه فتاب حتی مرغ های دریا. . . را به سایه ی کشتی ها کشانده بود. ( فصیح ) ...
غیچ/ ghich :یک جور هیزم. مانند: یک جماز دارد و غیچ بار می زند و می آورد به شهر می فروشد. کلیدر محمود دولت آبادی قیچ/ gič : ( ا. ) ( گیاهی ) گرو ...
کرای/ker�i : معادل ارزش، مثل: کرای نمی کند= ارزش نداشت. مانند: - نمی خوا چندو چاخان کنی! این آب زیپاو کرا نمی کند . کلیدر محمود دولت آبادی
سارُغ/ s�r�gh : سفره، پارچه ای که مربع که نان، رخت و . . . درآن ببندند. مانند: شیدا، سارغ نانش را به شانه بسته بود . . . کلیدر محمود دولت آبادی ...
چُفُلک/ch�f�lk : پوسته غوزه. ( زمستان به مصرف خوراک گوسفندان رسد ) . مانند: اصلان در دم غربالی از بیخ دیوار برداشت و بیرون رفت تا چفلک های ریخته را ...
ناسوار/ n�sv�r : ماده ای مرکب از تنباکو و آهک که زیر زبان ریزند جهت تخدیر. مانند: - قوطی ناسوارت را بده یک پر زیر زبانم بریزم! کلیدر محمود دولت آب ...
گیلَه/ gilă : رشته ی بافته ی شده ی موی زن. مانند: گیله ی گیس شیرو را که مارال میان دست های او دید، . . . کلیدر محمود دولت آبادی گیله / gilă :م ...
پَتَک/ pătăk : شالواری که ساربانان و چوپانان به پای پیچند. مانند: گل محمد سرگرم بافتن علیجک و پتک زمستان بود. کلیدر محمود دولت آبادی پَتَک/ păt ...
علیجک/ ălidjăk : دستکش. ( بافت دست از نخ پشم یا نخ موی ) مانند: گل محمد سرگرم بافتن علیجک و پَتک زمستان بود. کلیدر محمود دولت آبادی الجک ( تلف ...
لُغُز/ l�gh�z : لنترانی، متلک. مانند: - تو هرچه می خواهی لُغُز بخوان کلیدر محمود دولت آبادی لُغُز / بر گرفته از واژه ی تازی لُغَز یا لُغز [ اسم ...
هِلِه باش/ heleb�sh : هیاهو، شلوغ ( پر هله باش= غوغایی ) مانند: - به میان لنگش می خندد لالا که خبر از شیدا بگیرد. زنکه ی پر هله باش! کلیدر محمود ...
پاچال/ p�v�l :تخته کار مانند: اصلان، هم چنان پشت پاچال راست ایستاده و تنها یک نفر، یک غریبه، . . . کلیدر محمود دولت آبادی پاچال/ pāčāl : ( ا. ) ...
داو/ d�v : میدان، محوطه یا فضایی که در آن کار ی جمعی انجام می گیرد: داو قمار، داو رقص و شرنگ، داو دعوا. داو اقدام به کاری مانند: از تنگی سال و ماه ت ...
چت/ Chet : تمام شدن چیزی. مانند. . . ، در آن دور یک سفره می نشستند و دست به نان و نمک می بردند و گوسفندی در سفره چت می شد؛ نوش جان کلیدر محمود دو ...
زنجمور/ Zăndjămure :زوزه ی خفیف، زاریدن، کریستن دردمندانه. مانند: زنجموره ای به گریه آغشته. کلیدر محمود دولت آبادی زنجموره/ zanje - mute [ = زنج ...
پیشکنار/ pishken�r : مثانه مانند: قدیر. . . قدیر. . . پیشکنارم ترکید! روده هام بابا جان! کلیدر محمود دولت آبادی
بَرَک/ bărăk : چوخا. مانند: - اگر هست ببر چار تاش را بده یک بَرَک بخر روی دوشت بینداز! کلیدر محمود دولت آبادی برک/ barak : ( ا. ) نوعی پارچه پشمی ...
شولا/ sh�wla :تن پوشی که روی لباس بر شانه افکنند. مانند: آرامش. سکوتی سنگین. شب. شولایی سیاه. ماه درویش نمرده باشد؟! کلیدر محمود دولت آبادی شول ...
قُلّاج/ gholladj : حلقه دود. مانند: . . . ، لب به نی گذاشت و خبره پک زد و دور را قلّاج قُلّآج از لوله های بینی اش بیرون داد و به شیدا رد کرد. کلید ...
زلفین/ zolfin : ( ا ) : حلقه ای که بر چارچوب در و صندوق وصل کنند و زنجیر را به آن اندازند. فرهنگ واژگان تبری زیر نظر: جهانگیر نصری اشرافی
قورقون/gh�rghun : وافر، بسیار، کافی. مانند: - با این چوخای نم ورداشته، سرمای قورقونی باید به استخوان هایت دویده باشد. کلیدر محمود دولت آبادی
زینه/ Zinăh : پلکان. مانند: اصلان درون دالان فرو رفت و به زینه ها پیچید. کلیدر محمود دولت آبادی زینه/ zin - e : ( ا ) ۱ - ( فیزیک ) میزان تغی ...
ارقه/ ărghe : ناتو، زیرک. مانند: این دو شبرو ارقه ی کوچه های قلعه چمن، . . . کلیدر محمود دولت آبادی ارقه : ارغه/ ( ص. ) ( گفتگو ) زرنگ و حقه با ...
زلفی/ zolfi : حلقه در مانند: اصلان زنجیر در به به زلفی انداخت و برگشت. کلیدر محمود دولت آبادی زلفی zolfi [= زلفین ] ( ا ) زلفین. زلفین/ zolfin ...
خلواره/ kh�lv�re : آتش درخشان. مانند: این آتش و این هم آتش. ما خود خُلواره ایم. پیاله شما! کلیدر محمود دولت آبادی خلواره/ xol - vāre : ۱ - آتش ...
تیکی/ tiki : غذا، یک جور آش غلیظ. مانند: مگر همین تیکی و اِماچ دلم را گرم کند. کلیدر محمود دولت آبادی
زلفی/ zolfi : حلقه در. مانند: اصلان زنجیر در به زلفی انداخت و برگشت. کلیدر محمود دولت آبادی زلفی/ zolfi [ زلفین ] : در صندوق خانه را محکم بستیم ...
زینه/Zinăh : پلکان. مانند: اصلان درون دالان فرو رفت و به زینه ها پیچید. کلیدر محمود دولت آبادی زینه/zin - e : ( فیزیک ) ۱ - میزان تغییر کمیتی ...
ارقه/ ărghe : ناتو، زیرک. مانند: این دو شبرو ارقه ی کوچه های قلعه چمن، . . کلیدر محمود دولت آبادی ارقه ărghe : ( ص ) ( گفتگو ) زرنگ و حقه باز. ...
داو/ dav : میدان، محوطه یا فضایی که در آن کار جمعی انجام گیرد. مانند: بابام در معامله های بزرگ فقط پا میان داو می گذارد. کلیدر محمود دولت آبادی ...
غِلِف/ ghelef: ظرف پختن غذا مانند: بعدش هم بگو برایم یک غلف آش تیار کنند. کلیدر محمود دولت آبادی واژه ی غلف در گویش مردمان دولت آباد سبزوار، به ...
قورقون/ gh�rghun : وافر، بسیار ، کافی. مانند: - با این چوخای نم ورداشته ات، سرمای قورقونی باید به استخوان هایت دویده باشد! کلیدر محمود دولت آبا ...
تیکی / tiki : غذا ، یک جور آش غلیظ مانند: مگر همین تیکی و اِماچ میان دلم را گرم کند. کلیدر محمود دولت آبادی نشر فرهنگ معاصر
اِماچ / em�ch : یک جور آش مانند: مگر همان تیکی و اماچ میان دلم را گرم کند. کلیدر محمود دولت آبادی اُماج / ūmāj : نام نوعی آش است که مواد خوراکی آ ...
پاشنه/[ نَ / نِ ] ( ا ) جز موخر پای آدمی، پَل، بَل، عقب، پاشنا، بَسل مانند: بزد پاشنه سنگ انداخت دور زواره بر او آفرین کرد و سور فردوسی عظم عقب، ...
گزلیک/ gazlik : خنجرک مانند: گزلیک از بیخ پاتاوه کشید و به کندی نگاهی، عگال را برید و دست شتر آزاد کرد. کلیدر محمود دولت آبادی گزلیک { گازلیک } ...
جَرّ/ jarr :گودال مانند: گل محمد جمّاز را باره انداخت و پشت دیوار آغل، در جرّ راه و میان شب از نظر گم شد. کلیدر محمود دولت آبادی جَرّ / jar ( r ...
گلوله ای از خمیر مانند: پاتیل شیر را، گل محمد از خشکه نان های مانده پر کرد، تکه های نان را در شیر غلتاند، نواله کرد . . . کلیدر محمود دولت آبادی ...
مترادف دشنام. مانند: می گویند آدم سخاوتمند یست. مرد دست و دل بازی به نظر می آید. تا حالا که فحش و کَترَه از او نشنیده ام. کلیدر محمود دولت آبادی
پاتیل/ p�til : ظرف مسی ( غالباً چوپانان با خود دارند ) مانند: بیگ محمد پاتیل را برداشت و به سوی شتر نوزاد رفت، . . . کلیدر محمود دولت آبادی پاتیل ...