گیله

لغت نامه دهخدا

گیله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِخ ) نام جایی و مقامی است. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ شعوری ) ( آنندراج ). گیله به مفهوم جا و مقامی خاص یافته نشد. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). || ( اِ ) نام گل است. یعنی اصل گل سرخ که نسترن باشد. ( یادداشت به خط مؤلف ).
|| گیسوگونه ای که موی آن از ورق به رنگ زر برند و بر سر عروسان آویزند، چون گیسوان از طلا. ( یادداشت به خط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- نسترن . ۲- گیسو مانندی که موی آن را ازورقی برنگ زر برند و بر سر عروسان آویزند .
نام جایی ومقامی است . گیله بمفهوم جاو مقامی خاص یافته نشد . یا نام گل است . یعنی اصل گل سرخ که نسترن باشد . یا گیسو گونه ای که موی آن از روق برنگ زر برند و سر عروسان آویزند . چون گیسوان از طلا .

واژه نامه بختیاریکا

( گیله * ) گیاهی سردسیری وتلخ که مثل برنج سوری است

پیشنهاد کاربران

این دوتا سطر از ترکی کاملا غلط هست
چرا؟؟!!
در ترکی قطره میشه دامجی و داملا
در ترکی جرعه میشع قورت که به فارسی هم اومده
و اصلا درست نبود ترجمش
گیله در ترکی تخم چشم هست و گلایه نداریم همه از شکایت عربی استفاده میکنن
گیلَه/ gilă : رشته ی بافته ی شده ی موی زن.
مانند: گیله ی گیس شیرو را که مارال میان دست های او دید، . . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
گیله / gilă :مردمک چشم، تخم چشم.
مانند:
( ( گلایه لرین منیم گیله آریم اوسته! ) )
...
[مشاهده متن کامل]

معنی: گلایه هایت روی تخم چشم من!
در گویش های بختیاری چهار لنگ، همدانی، ملایری، بروجردی و نهاوندی این واژه به گونه ی ( ( گلاره ) ) ؛ در واژه نامه ی فارسی - کردی ( کرمانجی ) ( ( گلیک ) ) ، در گویش خوئینی ( ( گلک ) ) و در زبان تاتی و گویش کرینگان به گونه ( ( گلا ) ) متداول است.
گیله/ gilă : دانه، دانه انگور، حبه.
گله: دانه انگور که از خوشه جدا شده باشد.
لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین
در زبان های تاتی و تالشی و در گویش های تربت حیدریه، ملایری، بروجردی، خراسانی، ساوه ای و نقوسان اراک به دانه های انگور ( ( گیله ) ) می گویند.
گیله/gila : چکه، قطره
( ( شیروان بیر گیله سو گَلمیر ) )
معنی: از شیر یک قطره آب هم نمی آید.
گیله/ gilă :نوک پستان، دکمه سر پستان.
فرهنگ واژگان آذری
فیروز منصوری
نشر هَزار کرمان

گیلَه/ gilă : رشته ی بافته شده ی موی زن.
مانند: گیله مویش را بیگ محمد برایم آورد.
کلیدر
محمود دولت آبادی
گیله: دانه، تخم، حبه. مردمک چشم. نوک پستان.
فرهنگ آذربایجانی - فارسی
بهزاد بهزادی
نشر: فرهنگ معاصر
مادر بزرگم ( سبزواری بود ) به بافت موهاش می گفت. موهای سرش و چند دسته می کرد و بعد می بافتشون به هر کدوم از بافت ها می گفت گیله مو. سه چهارتا گیله مو داشت تو سرش!
kiraz یعنی گیلاس به ترکی kiraz
kir az چه ربطی به گیله اس داره
گیله در زبان ترکی به معنی گاو نر کوهان دار نیز هست
گیله ( Gilə ) : در زبان ترکی به مردمک چشم و حبه انگور گفته می شود
اسم روستایی در استان مازندران شهر ساری ( از جاده قائمشهر به ساری ) اول شهر ساری واقع شده به اسم گیله کلا. خیلی سرسبز و خوش آب و هوا و زیباست
در زبان لری بختیاری به معنی
گیاهی در مناطق سردسیر
gileh

بپرس