پاوزار

لغت نامه دهخدا

پاوزار. ( اِ مرکب ) صاحب فرهنگ شعوری گوید تخته ای است که جولاهکان پای برو نهند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) تختهایست که جولاهگان پای برو نهند .

گویش مازنی

/paave zaar/ کفش

پیشنهاد کاربران

پاوزار/ p�uzar : پا افزار، پوتین.
مانند: اهالی از اتاق بیرون آمده و پی پاپوش و پاوزارهای خود می گشتند.
کلیدر
محمود دولت آبادی
پاوزار/pāvəzăr / ( ا. مر ) کفش
فرهنگ واژگان تبری
...
[مشاهده متن کامل]

زیر نظر: جهانگیر نصری اشرافی
در زبان قصرانی: Oreos, powzar, pāvəzăr, ko:Sh, kash, tshamush, tshameahg : کفش
بررسی
خرده گویش های منطقه ی قصران
به انضمام واژه نامه ی قصرانی
تالیف:
گیتی دیهیم
فرهنگستان زبان و ادب فارسی

پاوزار/ p�uzar : پاافزار، پوتین
مانند: کلمیشی همراه گله می رفت و پا به پای بیگ محمَّد و صبراو، بیابان و بوته زار از زیر پاوزار در می کرد.
کلیدر
محمود دولت آبادی
واژه ی پاوزار همان پاابزار بوده حرف ب دگرگون به و شده است .
...
[مشاهده متن کامل]

مانند: وارش = بارش
و گفت = بگفت
پاافزار: پاپوش، کفش، خف، پافزار، پااَوزار
لغت نامه ی دهخدا
زیر نظر : دکتر محمد معین و دکتر سیّد جعفر شهیدی
انتشارات دانشگاه تهران

پاوزار payzar: [اصطلاح صنایع دستی] چموش ( متداول در روستای واجارگاه رودسر )

بپرس