درای


مترادف درای: جرس، جلاجل، جلجل، درا، زنگ

لغت نامه دهخدا

( درآی ) درآی. [ دَ ] ( فعل امر ) امر بر درآمدن یعنی بدرون آی. ( از برهان ) ( جهانگیری ) ( شرفنامه منیری ). و رجوع به درآمدن شود.
- برای و درای ؛ برو بیا.
- || کنایه از شکوه و جلال و هیمنه و خدم و حشم :
اگر به عهد منندی و در زمانه من
مراستی ز میانشان همه برای و درای.
سوزنی.

درای. [ دَ ] ( اِ ) درا. زنگ و جرس. ( برهان ). جرس. ( از دهار ) ( جهانگیری ) ( از منتهی الارب ). زنگی که بر گردن شتر بندند. ( اوبهی ). جرس و آنچه به گردن شتر بندند. ( شرفنامه منیری ). زنگ و جرس ، و آن چیزی است که به گردن شتر و استر و اسب سرهنگ قافله بندند تا صدا کند و باقی حیوانات به صدای او روند و مردم گم شده سر به آواز او آیند. از موقع استعمال آن معلوم می شود که غیر جرس است و بینهما نسبت عموم و خصوص است ، پس جرس عام بود، و با لفظ بستن مستعمل است. ( آنندراج ). طباله و درای و طباله غیر جرس است.( از السامی فی الاسامی ). زنگله. جُلجُل :
ز بس های و هوی و جرنگ درای
به کردار طهمورثی کرنای.
فردوسی.
درفش شهنشاه با کرنای
ببردند با ژنده پیل و درای.
فردوسی.
بکوشید چون من بجنبم ز جای
شما برفرازید سنج و درای.
فردوسی.
ز آواز شیپور و زخم درای
تو گفتی برآید همی دل ز جای.
فردوسی.
کامگاری کو چو خشم خویشتن راند به روم
طوق زرین را کند در گردن قیصر درای.
منوچهری.
ز کوس و ز زنگ درای و خروش
ز شیپور و از ناله نای و جوش.
اسدی.
خروش درای وغو نای و کوس
برآمد ز ایرانیان بر فسوس.
اسدی.
بفرمود تا هر بوق و کوس و دهل که داشتند و صنج ودرای و اسفید مهره یکباره بزدند، چنانکه از آن آوازعالم بتوفید. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ).
درای هجو درآویختم ز گردن خر
که تا شود خرخمخانه استر عللو.
سوزنی.
درآینده هر سو درای شتر
ز بانگ تهی مغز را کرد پر.
نظامی.
گلوی خصم وی سنگین درای است
چو مغناطیس از آن آهن ربای است.
نظامی.
نیاز باید و طاعت نه شوکت و ناموس
بلند بانگ چه سود و میان تهی چو درای.
سعدی.
تا بار دگر دبدبه و کوس بشارت
و آواز درای شتران بازشنیدیم.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - زنگ بزرگ جرس . ۲ - پتک .
نام آهنگی است در موسیقی
( در آی ) امر بر در آمدن یعنی بدرون آی یا کنایه از شکوه و جلال و هیمنه و خدم و حشم .

فرهنگ معین

(دَ ) (اِ. ) ۱ - زنگ بزرگ ، جرس . ۲ - پُتک آهنگران .

فرهنگ عمید

۱. =دراییدن
۲. دراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): هرزه درای، یاوه درای.
= درا

پیشنهاد کاربران

ازان چرم که آهنگران پشت پای
بپوشند هنگام ضخم درای
درای = پتک
درای/d'r�i : زنگ گردن گوسفند یا شتر
مانند: بانگ خروس و نوای درای گله ای از دور.
کلیدر
محمود دولت آبادی
درای به معنی درز نیز میباشد و اغلب بصورت درز و درای بکار میرود
از جایی که زمستان ها سوراخ سقف را هم می بستند هیچ درز و درایی نبود تا چشم بتواند از انبوه متراکم تاریکی بگذرد و . . . .
کتاب جای خالی سلوچ - محمود دولت آبادی
درای/ ďr�i : زنگ گردن گوسفند یا شتر
مانند: علی اکبر روی برگرداند، روی نهالیچه نرمه جابجا شد و دمی بعد صدای درای گله را باد به بالاخانه آورد.
کلیدر
محمود دولت آبادی
گرم کردن
زنگ کاروان

بپرس