پیشنهاد‌های غزال سرخ (١,٢٩٢)

بازدید
١,٦٩٣
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از هزاره: اعتقاد داشتن به دنبال کردن پی چیزی را گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: به امید. . . زندگی کردن به امید . . . زنده بودن برای. . . زندگی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: در یاد کسی زنده ماندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: تنها زندگی کردن در انزوا زندگی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: توی گذشته زندگی کردن توی گذشته های بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: شغل ثابتی نداشتن هر کاری کردن از هر راهی شد پول درآوردن نان زرنگی خود را خوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: به کار مردم/دیگران کاری نداشتن زندگی خود را کردن رواداری نشان دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: به حق چیزهای نشنیده آدم چه چیزهایی می شنود!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: زندگی طولانی کردن به پیری رسیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: زنده باد شاه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

هزاره: از کسی سواری گرفتن از کسی سوء استفاده کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از میریام وبستر: 1 : . to travel in the same direction as someone مثال: Let me walk with you—I'm going your way 2 : . to happen in a way tha ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

1 - decide on, choose 2 - attempt to gain or obtain 1 - انتخاب کردن 2 - تلاش کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Out here is where you are مثال: !I found something really cool, you've got to get out here and see it اینجا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از آکسفورد لنگویج: compel the making of an immediate decision مثال: They would never have addressed the problem if that newspaper article hadn ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

گوی آتشین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از کالینز دیکشنری: . To get in the way of something means to make it difficult for it to happen, continue, or be appreciated properly مثال: ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

1 - doll that is manipulated by means of strings attached to its limbs 2 - person or group whose actions are controlled by another 1 - عروسک خیمه ش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

( slang ( crazy, mad, insane دیوانه روانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از میریام وبستر: ( to try hard ( to do something مثال: They were at pains to distance themselves from the scandal سخت تلاش کردن تلاش بسیار ک ...

پیشنهاد
١

. so that someone is happy, pleased, or satisfied The work was not done to my satisfaction بر اساس رضایت کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از لانگمن: to not feel confident about what to do or how to behave مثال: . It’s not unusual to feel rather lost when you first start college ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

همدلی کردن با [کسی] همدردی کردن با [کسی]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

هزاره: دماغ سوخته تولب پکر گرفته افسرده مغموم دمغ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

به نقل از هزاره: ایجاد شکاف شکاف تجزیه قطع، وقفه برهم زدن برهم خوردن بی نظمی، اختلال آشوب، اغتشاش، ناآرامی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

If something such as your job, career, or reputation is on the line, you may lose or harm it as a result of what you are doing or of the situation yo ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از لانگمن: used when you can see something arriving این هم از فلان چیز! فلان چیز هم رسید! مثال: . Here comes lunch این هم از ناهار!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از لانگمن: used when you can see someone arriving فلانی هم رسید! فلانی هم آمد! این هم از فلانی!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از مک میلیان: to look at someone for so long that they have to look away به همدیگر خیره شدن و یکدیگر را از رو بردن در مقابل هم کم نیاوردن در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

به نقل از مک میلیان: to look at someone for so long that they have to look away به همدیگر خیره شدن و یکدیگر را از رو بردن در مقابل هم کم نیاوردن در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از urbandictionary: Decide, make a decision تصمیم گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

. To cut or divide something into slices‏ مثال: . We sliced up the loaf of bread and made sandwiches مثال: . The developer sliced the estate up int ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به چه زبان یا گویشی است؟ می شود مثالی از کاربرد آن بیاورید؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از مک میلیان: . used when a situation is not satisfactory but there is nothing that you can do to make it better مثال: . It's not really fai ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

One method of arranging a double - elimination tournament is to break the competitors into two sets of brackets, the winners bracket and losers brack ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Double elimination brackets are broken up into a winners bracket and a losers bracket, with the winner of the loser's bracket playing the winner of t ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

1. . the expected event is about to happen "this is it—the big sale" 2. . this is enough or the end "this is it, I'm going" 1 - دیگه وقتشه 2 - ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: این قدر تا این اندازه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به نقل از هزاره: تا اینجا تا این حد تا این وقت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از میریام وبستر: at the point when something is about to change to something else سه نمونه و مثال: . She is on the cusp of being a star . on ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

. the last and most exciting or impressive part of a performance or entertainment مثال: the concert closed with a grand finale پایان باشکوه [ِ جشنوا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

آژیتاتور مبلغ گروه های سیاسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

تمام است. تمام شد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به نقل از هزاره: 1 - دیو، عفریت، جن [در جمع] شیاطین، اجنه 2 - [محاوره] خوره، قهار، زبل 3 - [محاوره] بدجنس، تخم جن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از میریام وبستر: to do or say something that is very shocking and unexpected مثال: She dropped a bomb with her resignation محاوره: همه را غ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

به نقل از wiktionary: . We have performed an action successfully مثال: . This key doesn't seem to fit the lock. . . ah, there we go; it's starting ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

سرانجام تصمیم گرفتن تصمیم نهایی گرفتن انتخاب نهایی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از لانگمن: 1 to gradually remove or reduce the amount of something مثال: . His gambling was eating away at their income 2 to make someone fe ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

be beneficial to someone, especially to their health برای کسی خوب بودن به نفع کسی بودن به حال کسی مفید بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

بازی ویدئویی ویدئو گیم