پیشنهادهای غزال سرخ (١,٢٩٢)
به نقل از هزاره: اعتقاد داشتن به دنبال کردن پی چیزی را گرفتن
به نقل از هزاره: به امید. . . زندگی کردن به امید . . . زنده بودن برای. . . زندگی کردن
به نقل از هزاره: در یاد کسی زنده ماندن
به نقل از هزاره: تنها زندگی کردن در انزوا زندگی کردن
به نقل از هزاره: توی گذشته زندگی کردن توی گذشته های بودن
به نقل از هزاره: شغل ثابتی نداشتن هر کاری کردن از هر راهی شد پول درآوردن نان زرنگی خود را خوردن
به نقل از هزاره: به کار مردم/دیگران کاری نداشتن زندگی خود را کردن رواداری نشان دادن
به نقل از هزاره: به حق چیزهای نشنیده آدم چه چیزهایی می شنود!
به نقل از هزاره: زندگی طولانی کردن به پیری رسیدن
به نقل از هزاره: زنده باد شاه
هزاره: از کسی سواری گرفتن از کسی سوء استفاده کردن
به نقل از میریام وبستر: 1 : . to travel in the same direction as someone مثال: Let me walk with you—I'm going your way 2 : . to happen in a way tha ...
1 - decide on, choose 2 - attempt to gain or obtain 1 - انتخاب کردن 2 - تلاش کردن
Out here is where you are مثال: !I found something really cool, you've got to get out here and see it اینجا
به نقل از آکسفورد لنگویج: compel the making of an immediate decision مثال: They would never have addressed the problem if that newspaper article hadn ...
گوی آتشین
به نقل از کالینز دیکشنری: . To get in the way of something means to make it difficult for it to happen, continue, or be appreciated properly مثال: ...
1 - doll that is manipulated by means of strings attached to its limbs 2 - person or group whose actions are controlled by another 1 - عروسک خیمه ش ...
( slang ( crazy, mad, insane دیوانه روانی
به نقل از میریام وبستر: ( to try hard ( to do something مثال: They were at pains to distance themselves from the scandal سخت تلاش کردن تلاش بسیار ک ...
. so that someone is happy, pleased, or satisfied The work was not done to my satisfaction بر اساس رضایت کسی
به نقل از لانگمن: to not feel confident about what to do or how to behave مثال: . It’s not unusual to feel rather lost when you first start college ...
همدلی کردن با [کسی] همدردی کردن با [کسی]
هزاره: دماغ سوخته تولب پکر گرفته افسرده مغموم دمغ
به نقل از هزاره: ایجاد شکاف شکاف تجزیه قطع، وقفه برهم زدن برهم خوردن بی نظمی، اختلال آشوب، اغتشاش، ناآرامی
If something such as your job, career, or reputation is on the line, you may lose or harm it as a result of what you are doing or of the situation yo ...
به نقل از لانگمن: used when you can see something arriving این هم از فلان چیز! فلان چیز هم رسید! مثال: . Here comes lunch این هم از ناهار!
به نقل از لانگمن: used when you can see someone arriving فلانی هم رسید! فلانی هم آمد! این هم از فلانی!
به نقل از مک میلیان: to look at someone for so long that they have to look away به همدیگر خیره شدن و یکدیگر را از رو بردن در مقابل هم کم نیاوردن در ...
به نقل از مک میلیان: to look at someone for so long that they have to look away به همدیگر خیره شدن و یکدیگر را از رو بردن در مقابل هم کم نیاوردن در ...
به نقل از urbandictionary: Decide, make a decision تصمیم گرفتن
. To cut or divide something into slices مثال: . We sliced up the loaf of bread and made sandwiches مثال: . The developer sliced the estate up int ...
به چه زبان یا گویشی است؟ می شود مثالی از کاربرد آن بیاورید؟
به نقل از مک میلیان: . used when a situation is not satisfactory but there is nothing that you can do to make it better مثال: . It's not really fai ...
One method of arranging a double - elimination tournament is to break the competitors into two sets of brackets, the winners bracket and losers brack ...
Double elimination brackets are broken up into a winners bracket and a losers bracket, with the winner of the loser's bracket playing the winner of t ...
1. . the expected event is about to happen "this is it—the big sale" 2. . this is enough or the end "this is it, I'm going" 1 - دیگه وقتشه 2 - ب ...
به نقل از هزاره: این قدر تا این اندازه
به نقل از هزاره: تا اینجا تا این حد تا این وقت
به نقل از میریام وبستر: at the point when something is about to change to something else سه نمونه و مثال: . She is on the cusp of being a star . on ...
. the last and most exciting or impressive part of a performance or entertainment مثال: the concert closed with a grand finale پایان باشکوه [ِ جشنوا ...
آژیتاتور مبلغ گروه های سیاسی
تمام است. تمام شد.
به نقل از هزاره: 1 - دیو، عفریت، جن [در جمع] شیاطین، اجنه 2 - [محاوره] خوره، قهار، زبل 3 - [محاوره] بدجنس، تخم جن
به نقل از میریام وبستر: to do or say something that is very shocking and unexpected مثال: She dropped a bomb with her resignation محاوره: همه را غ ...
به نقل از wiktionary: . We have performed an action successfully مثال: . This key doesn't seem to fit the lock. . . ah, there we go; it's starting ...
سرانجام تصمیم گرفتن تصمیم نهایی گرفتن انتخاب نهایی کردن
به نقل از لانگمن: 1 to gradually remove or reduce the amount of something مثال: . His gambling was eating away at their income 2 to make someone fe ...
be beneficial to someone, especially to their health برای کسی خوب بودن به نفع کسی بودن به حال کسی مفید بودن
بازی ویدئویی ویدئو گیم