پیشنهادهای غزال سرخ (١,٣٧١)
به نقل از هزاره: علیرغم تمام مخالفت ها با وجود تمام مشکلات
آشتی دهنده آشتی جو
میانجی واسطه آشتی دهنده
فلان و بهمان
به نقل از هزاره: 1 - چیزی را گرفتن 2 - کنترل چیزی را به دست گرفتن catch/lay/take/seize hold of
به نقل از هزاره: 1 - چیزی را گرفتن 2 - کنترل چیزی را به دست گرفتن catch/lay/take/seize hold of
به نقل از هزاره: 1 - چیزی را گرفتن 2 - کنترل چیزی را به دست گرفتن catch/lay/take/seize hold of
به نقل از هزاره: 1 - چیزی را گرفتن 2 - کنترل چیزی را به دست گرفتن catch/lay/take/seize hold of
قابلِ انجام انجام شدنی
به نقل از هزاره: همنوع، همجنس
به نقل از هزاره: هم میهن، هموطن
به نقل از هزاره: همشهری
به نقل از Wiktionary: . The country in which a person was born and usually raised, regardless of the present country of residence and citizenship ک ...
به نقل از هزاره: یکدفعه ناگهان بی مقدمه همین طوری
keep ( a person or place ) under surveillance تحت نظارت داشتن تحت مراقبت داشتن تحت نظر داشتن مثال: he deployed FBI agents to surveil the offices of ...
به نقل از Oxford Learners Dictionaries: to suffer with depression/a cold ناراحت بودن افسرده بودن سرماخوردگی داشتن
The incumbent government is the government that currently holds office when we're heading into an election دولت وقت دولت حاضر دولت مستقر
رهبر نمادین رهبر تشریفاتی به نقل از هزاره: 1 - [در جلوی کِشتی] مجسمه 2 - [مجازی] مقام تشریفاتی، مقام نمادین 3 - آدم پوشالی، مترسک، لولوی سر خرمن
تظاهرات گسترده تظاهرات مردمی تظاهرات توده ای
زبان صربی کرواتی [به نقل از ویکیپدیای فارسی: زبان صربی کرواتی، زبان صربی - کرواتی - بوسنیایی یا زبان صربی - کرواتی - بوسنیایی - مونته نگروئی زبانی ...
در سراسرِ [شب، روز، سال، . . . ] در طولِ [شب، روز، سال. . . ]
در سراسر سال در طول سال در همه ی سال
در سراسر شب در طول شب در کل شب در همه ی شب
به نقل از هزاره: 1 - رئیس قبیله، پدر [قبیله] رئیس، سرکرده، بزرگ؛ [حیوان] رئیس نر 2 - ریش سفید، بزرگ 3 - ( در کلیسای شرق، با حرف بزرگ ) بطریق، سراسقف
To be happened upon when one is not ready, prepared, or on guard; to be shocked or startled by someone or something مثال: . I was taken completely b ...
با وجود این که با وجود این واقعیت که به رغم این واقعیت که
زمان حیات [در] طولِ عمر
تغییر حال و هوا
If you invite somebody around, you invite them to your home for a meal, or a party, or a game of cards, etc مثال: . They've invited us around for a ...
to ask somebody to come to your home دعوت کردن به خانه
to ask somebody to come to your home دعوت کردن کسی به خانه
نان خشک
نان خشک دور نان
belonging to one مثال: . I haven't a dollar/dime/penny to my name . She has more than 20 novels to her name متعلق به کسی مالِ کسی به نام کسی ترجمه ...
a fertile spot in a desert, where water is found واحه
به نقل از هزاره: 1 - [شخص] شاد، خوشحال، سرحال، شنگول 2 - [خبر و غیره] شادی آور، شادی بخش، خوشحال کننده
تاثیر گذاشتن make a deep impression on تاثیر عمیق بر . . . گذاشتن
هزاران هزار
هزاران هزار
امرار معاش کردن از طریقِ گذراندن زندگی با کار در
come open suddenly مثال: the doors flew open in the strong gust ناگهان باز شدن
ناچار بودن به مجبور بودن به
به نقل از هزاره: پشت سر هم پی درپی متولی یکی پس از دیگری
به نقل از هزاره: پشت سر هم پی درپی متولی یکی پس از دیگری
به نقل از هزاره: پشت سر هم پی درپی متولی یکی پس از دیگری
مبادی آداب
به نقل از هزاره: سکته قلبی
حسابی ترساندن به نقل از هزاره: به وحشت انداختن زهره ترک کردن
از پیش هماهنگ شده از پیش توافق شده
رفتار متکبرانه