پیشنهادهای مهدی کشاورز (١,٩٣٦)
واژه قورت در قورت دادن به چم خوردن یا بلعیدن، به گمان بسیار از واژه "خورد" گرفته شده است. قورت دادن = خورد دادن، خورد رفتن، خوردن
درود آیا درباره یک واژه ساده نیاز به این همه فلسفه بافیست؟! اینکه در ترکی کارواژه های داغلاماق یا داغیلماق یا هرچیز دیگری هست نکته درخور نگرشی نیست ب ...
/گپ زدن/ جمله زین سویی از آن سو گپ مزن / چون نداری مرگ، هرزه جان مکن. مولوی چون زن صوفی، تو خائن بوده ای / دام مکر اندر دغا بگشوده ای که ز هر ناشس ...
/گُسَست/ فاصله ی بین کهکشانها هر لحظه در حال افزایش است. گسستِ میان کهکشانها هر دم رو به افزایش است. 🟢 پارسی بنویسیم، پارسی بگوییم
ساختار درختی ارزنده ترین کاربرد درختواره این است که آگاهی و دانش به شیوه ای درست و سامانمند، نگارش، ذخیره و دسته بندی می شود. با جدایی شاخه ها از اصل ...
کم خوری، بدخوری
درود در پاسخ به جناب مدبر شما از کجا می دانید که 2500 سال پیش، سرزمین یا دره پازیریک ترکنشین بوده؟ دیرینه ترین یادمان ترکی، سنگنبشته اورخون است که کم ...
و اینک. . ، و اکنون. .
بگذریم. .
درود آیا درباره یک واژه ساده نیاز به این همه فلسفه بافیست؟! اینکه در ترکی کارواژه های داغلاماق یا داغیلماق یا هرچیز دیگری هست نکته درخور نگرشی نیست ب ...
سختی کشی، خون دل خوری
/خون دل خوردن/ گر خون دل خوری فرح افزای می خوری / ور قصد جان کنی طرب انگیز می کنی. سعدی شیرازی سالها اهل ادب باید که خون دل خورند / تا چو صائب آشنا ...
گشوده، گشوده شده، گرفته شده
/انگیزاننده/ انگیزه بخش، دولت، رسانه و دانشگاه، موتورهای محرک مردم یک کشور هستند. دولت، رسانه و دانشگاه، انگیزاننده[انگیزه بخش] مردم یک کشور هستند.
گرفته شده
به چنگ آوردن به چنگ آوری
بسی، به فراوانی
بسی، به فراوانی
از آن میان
سفارش دهنده، سفارشگر،
سفارش دهنده، سفارشگر، سپارنده، در بانک: سپرده گزار
درود خوددریافت، توانمندی تازه ای است که در ایران از کمابیش سال نود خورشیدی به پاره ای از دستگاههای خودپرداز برخی بانکها افزوده شد به اینگونه که دستگا ...
بیدرنگ، در دم، هماندم
واپاشی، واکاوی
درود / شناسواژه / شناسواژه یا حرف معرفه و تعربف در زبان پارسی، واکه ( واج صدادار ) / اِ/ است که به ریخت /ه/ در پایان نام می آید درواقع /ه/ در پارسی پ ...
درود / شناسواژه / شناسواژه یا حرف معرفه و تعربف در زبان پارسی، واکه ( واج صدادار ) / اِ/ است که به ریخت /ه/ در پایان نام می آید درواقع /ه/ در پارسی پ ...
درود / شناسواژه / شناسواژه یا حرف معرفه و تعربف در زبان پارسی، واکه ( واج صدادار ) / اِ/ است که به ریخت /ه/ در پایان نام می آید درواقع /ه/ در پارسی پ ...
این زبانزدی اصفهانی ست که می گوید: "هوو هوو را خوشگل می کنه، یاد یاد را کدبانو" به چم: هماورد و رقیب، مایه پیشرفت می شود. واژه "یاد" به جز آن معنای ...
/تاریغ سرآمد/ تاریخ سررسید/ کارواژه "سرآمدن" به چم به پایان رسیدن است بنابراین از واژه "سرآمد" به جای انقضا می توان بهره برد. همچنین از کارواژه "سر ...
اینگونه می توان پنداشت که واژه " آستین" شاید در آغاز به ریخت دَستین ( =دستی، بخشی از جامه برای پوشاندن دست ) بوده که برای واگویی ساده تر به ریخت داست ...
درود عربگرایی که چه بگویم عربزدگی برخیها هم نوبره به خدا! همه جهان می دانند که شماره "صفر" در دستگاه شمارگان دهدهی دارای کاربرد است و دستگاه دهدهی هم ...
غوته گر
کوره هسته ای
کوره، کوره هسته ای
/فناورانه/ در پیوند با فناوری یا تکنولوژی
فن آور ( فناور ) به جای تکنسین یا تکنولوژیست
فن آور، فناور = تکنسین فناوری = تکنولوژی
چرکسها از مردمان قفقازی هستند نه ترک، با زبان چرکسی که پیوندی با ترکی ندارد. حرفای برخی ها، گفته مینورسکی خاورشناس رو به یاد آدم می ندازه!
تنبل، سست
سستی، تنبلی، کوتاهی
چَم = معنی، معنا؛ دهخدا: معنی را نیز گویند که روح لفظ است ، چه لفظ را به منزله جسم و معنی را روح آن گرفته اند، چنانکه هرگاه گویند: این سخن چم ندارد، ...
واژه قورت در قورت دادن به چم خوردن یا بلعیدن، به گمان بسیار از واژه "خورد" گرفته شده است. قورت دادن = خورد دادن، خورد رفتن، خوردن
کُل، چُل، شُل، شَل، کُله، چوله، شُله و . . همگی از یک ریشه اند به چم کج، کوتاه، ناراست، ول . . . کج و کُله، کج و چُله کارواژه ی کُلیدن = شَلیدن = لنگ ...
کفشدوزک یا پینه دوز پینه به چم ( معنی ) [تکه ای پارچه یا چرم که به جامه یا کفش پاره بدوزند، وصله. ] پینه دوز = وصله دوز به کفشهای پاره، کفشدوز چون پش ...
کفشدوزک یا پینه دوز پینه به چم ( معنی ) [تکه ای پارچه یا چرم که به جامه یا کفش پاره بدوزند، وصله. ] پینه دوز = وصله دوز به کفشهای پاره، کفشدوز چون پش ...
کفشدوزک یا پینه دوز پینه به چم ( معنی ) [تکه ای پارچه یا چرم که به جامه یا کفش پاره بدوزند، وصله. ] پینه دوز = وصله دوز به کفشهای پاره، کفشدوز چون پش ...
دل ورزی = حوصله، دل ورز = پرحوصله، نادل ورز = بی حوصله
دل ورز = پر حوصله، با حوصله، دل ورزی = حوصله
درود آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست / وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست حال متکلم از کلامش پیداست / از کوزه همان برون تراود که در اوست هرزه گویی سو ...
درود ُ سپاس گفتاری که اینجا هست یک گفتار دانشی و فنی است دلیل ندارد که گفته ها، رنگ و رویکرد مذهبی پیدا کند و سخن از اسلام و مومنان و. . . به میان آی ...